در روستای زنگاوا، پس از جمعآوری محصول از مزارع و «خرمن دؤیمک» (خرمنکوبی)، موسم «سرگی» فرا میرسید. سرگی در میان مردم یک آیین و یک سنت بود و بخشی مهم از فرهنگ فولکلوریک روستا به شمار میرفت. به شستشوی غلات (گندم و جو) در آب رودخانه و خشک کردن غلات شسته شده «سرگی» میگفتند.
شستشوی غلات در صبح و در سحرگاه آغاز میشد. مردم در زمان صبح و بهرهگیری از زلالی آب، غلات را شستشو میدادند. دانههای «قرهجه» (سیاهک) و دانههای ناخالص به دلیل سبکی روی آب میآمدند و از گندم جدا میشدند. اهالی در آن موسم در چندین نقطه از رودخانه زنگاوا شروع به کار میکردند. نحوه کار چنین بود:
گلیمی را در بستر رودخانه به شکل U پهن میکردند. غلات را به داخل آب روان میریختند، آن را در آب میشستند، با «چَکّه» (آبکش) آبکش میکردند و سپس برای خشک کردن، آن را به «اوتای دوز» – مکانی هموار – حمل میکردند. گندم شسته شده را روی پالتار (زیرانداز) «سَرمَک» (پهن) میکردند. منظور از پالتار، گلیم، پالاز، جاجیم یا بهطور کلی هر نوع زیراندازی است. پالتارها طبق سنت از اهالی جمعآوری میشد و پس از پایان کار سرگی، به صاحبانشان بازگردانده میشد.
سرگی سرمک مراحل و ترتیبی مشخص داشت. «سرگیچی» ابتدا توده غله خیس را روی پالتار پخش و هموار میکرد و سپس با هنرمندی و با نوک انگشتان هر دو دست، طرحی «یول-یول» (خطخطی) و موجدار بر سطح غلات پهنشده روی پالتار ایجاد مینمود. این عمل تا زمان جمعآوری سرگی بارها تکرار میشد. آزمایش خشک شدن سرگی ساده و ظریف بود؛ روش آن شکستن دانه گندم با دندان بود!
برای محافظت از غله شستشو شده، پیرمردان و پیرزنان را در کنار سرگی مینشاندند تا از گزند چرندگان و پرندگان در امان بماند. بعد از ظهرها، پس از خشک شدن غلات، آنها را دوباره با «سیلقیر» و «غلبیر» غربال و «داشلاماق» (جدا کردن سنگ از غله) میکردند. غله خالص و تمیز شده را برای آرد کردن آماده کرده و به آسیاب میفرستادند تا آذوقه سالانه خود را ذخیره نمایند.
در حال حاضر دوره سرگی سرمک به پایان رسیده است و این کار در هیچ منطقهای انجام نمیشود. امروزه اگرچه فناوری جدیدی به نام «کامباین» با قابلیت انجام چندین کار بهجای مشاغل پیشین (درو، حمل به خرمن، خرمنکوبی، بوجاری و…) نشسته است، اما طبیعت آن زیبایی سابق را از دست داده است و افسوس که آب رودخانهها نیز خشک شده است؛ دیگر، نه میتوان غلات را در آب رودخانه شست و نه میتوان در بستر رودخانه زنگاوا حوضچهای ساخت و آبگیری («گؤلچه») ایجاد کرد.
من زمانی را بهخاطر میآورم که مردم گلههای گوسفند را در «آبگیرها» و «گؤلچه»ها میشستند. این موضوع به اوایل دهه چهل مربوط میشود. در نقطهای بالاتر از «شاسین بولاغی» در تقاطع رودخانه زنگاوا و «جین درهسی»، استخر پرآبی در بستر رودخانه ساخته شده بود. هر تابستان، مردم قبل از پشمچینی «گؤزم» (پشم بهاره)، گلههای گوسفند را در این استخر شستشو میدادند. در آن دوران که رودخانهها پرآب بودند، مردم برای عبور از رودخانه از وسیلهای به نام «آدداماش» استفاده میکردند. آدداماش! این نام در روزگاری حاوی مفهومی زیبا بود، اما با خشک شدن آب رودخانهها، مفهوم آن نیز از بین رفته است و اکنون «آدداماش» در روستای ما واژهای بیجان و مرده به شمار میرود.
توضیحات:
سرگی: سرگی یک اسم است و مصدر آن در زبان ترکی «سرمک» و در گویش تبریزی «سرماخ» است. سرمک به معنای پهن کردن، پخش کردن و فرش کردن غله به منظور خشک کردن آن، برای آسیاب کردن و تهیه آرد آذوقهای است. سرگی در زبان ترکی هم به معنی شستشوی غله (گندم و جو) و خشک کردن آن جهت آسیاب کردن و تهیه آرد و آذوقه است و هم به معنی گستردن، بساط کردن و نمایشگاه نیز میباشد.
یک پاسخ
استاد جمالی بار دیگر در نوشتن آداب و رسوم قدیم روستاهای قره داغ و مخصوصا زنگاوا ، قدرت نوشتاری و تسلط خود را بر آیین و رسوم و فرهنگ قره داغ نشان دادند.
این نوشتار ، نشان از تحقیق وافر و تلاش خستگی ناپذیر استاد در جمع آوری اصطلاحات و لغات ناب و قدیمی که شاید در زندگی امروزی دیگر کاربردهای خود را حتی در روستاها به واسطه تکنولوژی جدید از دست داده اند را نشان میدهد.
من به شخصه از این نوشتار ناب لذت بردم هر چند این رسومات و آیینها برایم ناآشنا است اما با خواندن این نوشتار خودم را در فضای داستان درگیر میدیدم و لذت وافر بردم.
برای استاد جمالی که همیشه با شور وشوق ستودنی به دنبال احیای فرهنگ ناب قره داغ هستند آرزوی سلامتی و شادکامی دارم.