«قاه- قاه
قاه، قاخ
بیر اوغلان دوغموشام
آغ، آپباخ.
اینانمیرسان؟
گل گئت باخ» ۱
آن زن و شوهر (زریش سهندی و سعدی جوادپور) تا زنده بودند هرگز اسم همدیگر را به زبان نیاوردند و با اسم اصلی خودشان صدا نکردند.
زریش تک دختر سعداله سهندی همین که از خانه پدری، ملبس به لباس عروسی، سوار بر اسب شد و با دهل و آواز راهی خانۀ بخت شد، او را در خانه شوهری نه با اسم اصلی خود که با اسم پدرش( سعدی قیزی) صدا میکردند. زریش هم، طبق روال معمول و مرسوم، شوهرش (سعدی جوادپور) را به اسم«جواد اوغلو» صدا میکرد و بچههایشان نیز، زریش را «باجی» (خواهر) صدا میکردند.
گل اندامخانم، مادر زریش معروف به «شامی قیزی»، زن بلند و بالا، محجوب و محبوب که همواره در محیط روستایی «یاشماق»۲ به دهان و «یاییلیق»۳ به سر ظاهر میشد، گنجینه سخن فولکولوریک بود.
شامی قیزی، یاشماق زدن را می ستود و می گفت: «یاشماق، یاراشیقدی» (یاشماق زیبندگی و برازندگی است» و اضافه مینمود:
« آغزین پیسین یاشماخ اؤرتر/ ایاغین پیسین باشماخ اؤرتر!» (دهان بد را یاشماخ می پوشاند – پای زشت را باشماخ )
بی بی زریش، از زنان نیک و خوشنام روستای زنگاوا محسوب میشد. زندگی پرتلاش و خروش او سزاوار سرود و ستایش است.
بی بی زریش همه فن حریف روستا بود. زریش، چه در کار سخت شستشوی «سرگی»۴ و چه در کار «قالاق قورماق» ۵ و چه در کار «تندیر قویماق» (ساختن تنور) خبره و کاردان بود. تنور اکثریت اهالی زنگاوا، حاصل دستان هنرمند بیبی زریش بود. تنورهای ساخت او، صاف و صیقل یافته، بدون عیب و ایراد و به شکل استوانهای ساخته میشد. هر تنوری، از سه قسمت تشکیل یافته بود: « بدنه»، «پیه » و «روزنه». مصالح و ماتریال تنورها از آت پالچیق (خاک رس)تشکیل یافته بود. تُرکهای سمت قم و ترکهای خلج به خاک رس «چامور» میگویند.
قالاقهای او، در مرور زمان نه شکم میآورد و نه واژگونی میشد. قالاقهای ساخت زریش مخروطی و کله قندی شکل بودند؛ قفل بندی و جفت و جوری، پرچینی «کرمه ۶» و « یاپما۷» در دیوارهای بیرونی قالاق، از یک متد منطقی برخوردار بودند.
آنها، در روستا فاقد زمین و نسق زراعی بودند، اما در کارهایی روستایی کارگران زحمت کشی بودند.
بی بی زریش در موسم «تاخیل بیچینی» (جمعآوری گندم از مزارع ) بسان یک مرد مشغول به کار میشد. او داس به دست میگرفت؛ دوشا دوش و پیشاپیش شوهرش «جواد اوغلو»، گندم درو میکرد. او، در جمعآوری گندم و بافه بافی، از جواد اوغلو پیشی میگرفت. اگر سعدی، آوازی را از شاه اسماعیل ختایی میخواند، زریش هم در مقابل او، از «عرب زنگی» میگفت.
آناش (مرغ مادر)
بی بی زریش، مرغ سیاه رنگی داشت که به آن «آناش» گفته میشد. آناش مرغ پر آوازه و ارزشمندی بود.
بی بی زریش، از آناش خود بسان مردمک چشم مراقبت میکرد. سروقت دانه میداد، بموقع آب میداد و بموقعش آن را به «نین» (لانه – خونه مرغ و خروس) هدایت میکرد. زریش،گاهی آناش را همراه با جوجه هایش به «اوتای دوز» ۸ رها میکرد تا در سبزهزاری، سبزینه بخورند و آفتابی ببیند.
آناش، مرغ باهوشی بود. در سبزهزار، مرتب به آسمان بالای سرش نگاه میکرد. همین که در بالای سرش، سایه «قارقا و قوزقون» (کلاغ وشاهین ) را مشاهده میکرد، فوری جوجههایش را به زیر بالش میگرفت و آنها را از دید پرندههای شکاری مخفی میکرد.
آناش، «قره چوخا» (خیر و برکت) بود. منشاء، منبع و پایه اقتصادی و در آمد خانه و اهل خانواده بود. آناش سالی ده دوازده تا جوجه میآورد و خلاء مالی خانه را پر میکرد. تخم آناش که «تانگاه» (تنخواه) خانواده بود و با کالاهای مورد نیاز مبادله میشد، مشکلگشای زندگی بود. تخم آناش قطع و قیافه درشت، چشمگیر و بازار شیرینی داشت. دورهگردهای سبد به دست روستای مهترلو، (روستای همجوار ) که جهت جمعآوری تخم مرغ به زنگاوا میآمدند مشتری دائمی تخم آناش بودند.
زریش یومورتاسی
در آستانۀ نوروز، بازار تخم مرغ بی بی زریش داغ داغ بود. خبر، سفتی و محکم بودن، «زریش تویوغونون یومورتاسی» در میان تخم مرغ بازیکنان و جمعیت « آشاغا باش» و « یوخاری باش» پیچیده بود.
جوانان و نوجوانان روستا، برای گرفتن تخم مرغ زریش صف میبستند و به نوبت تخممرغ خود را میگرفتند. در آن زمان که قیمت تخم مرغ معمولی ۲ ریال بود، تخم مرغ زریش به ۵ ریال فروش میرفت. تخم مرغ زریش در «یومورتا توققوشما »۹ بی رقیب و یکه تاز میدان بود. «زریش یومورتاسی»، به پشتوانه سخت پوست بودن در بازی «توققوشما»، ده پانزده تخم را میشکست و صاحبش را برنده میکرد.
بی بی زریش دل مهربان و قلب بزرگی داشت. او هر از گاهی به بچههای فقیر و ندار، مجانی تخم مرغ میداد و آنها را شاد میکرد
تخم مرغ بازها
درآستانه نوروز، مردم، کوچک و بزرگ، شادیکنان به پیشواز سال نو و عید نوروز میرفتند.
تخم مرغها، رنگ و وارنگ، رنگآمیزی میشدند: یکی، به رنگ آبی، یکی قرمز، یکی لیمویی، یکی عسلی و دیگری به رنگ سبز و سوسنی و…
تخم مرغ، کالای محبوبی بود و تخم مرغ بازی از رسوم مهم و از سرگرمیهای شیرین عید نورور بود.
در دید و بازدیدها، با دادن تخم مرغ به بچهها، آنها را ذوق زده و بی نهایت خوشحال میکردند.
تخم مرغ بازی، انواع مختلفی داشت:
– «توققوشما»۹: مقابله یک به یک. هرکه غالب میشد، یعنی تخم مرغ طرف مقابلش را میشکست، برنده محسوب میشد و تخم مرغ شکسته از فرد بازنده گرفته میشد.
– «دیغیرلاتما»۱۰: در این بازی، هر کسی پیشی میگرفت، برنده اعلام میشد. در بازی دیغیرلاتما، معمولاً از تخم مرغهای پخته استفاده میشد.
– «قطاری»: در این بازی، دو نفر بازیکن، هر کدام ۵ تایی، ۱۰ تایی تخم مرغ برداشته و به مصاف هم میروند، تخم مرغهای شکسته به برنده میرسد.
دید و بازدیدهای عید نوروز، شیرین و مسرت بخش بود. دید و بازدید قوم و خویش، دیدار کهتران از مهتران و دیدار از بزرگان قوم و قبیله، از سنن دیرینه و رسم و رسوم عید نورور بود. در آن دوره، یعنی سالهای دهه چهل، در اکثر خانهها نه میوهای پیدا میشد و نه شیرینی قنادی و نه شکلات زر ورقپیچ مدرن امروزی. در خانههای مردمان متوسطالحال، بسختی «رهلی شیرنی» (شیرینی الوان) یافت میشد.
«قاه- قاه
قاه، قاخ
بیر اوغلان دوغموشام
آغ، آپباخ.
اینانمیرسان؟
گل گئت باخ»
ترجمه:
قاه، قاه،
قاه، قاخ
پسری زادهام
سفید سفید
گر باور نداری !؟
بیا، برو، ببین!
این، حدیث فولکلوریک، زبان حال یک مرغ تخمگذار بود و تعبیر و تفسیر جالبی را از تخمگذاری مرغ به تصویر میکشد.
در زمان سابق (یعنی ۵۰ – ۶۰ سال پیش) مرغداری صنعتی به شکل امروزی وجود نداشت، همه ماکیان و طیور، اصیل و ارگانیگ بودند.
تخم گذاشتن و جوجهآوری مرغهای اصیل و سنتی، مراحل، مراتب و مراسم خود را داشت. هر مرغی موقع تخم گذاشتن به «نین»اش (لانهاش) میرفت؛ یکی دو ساعت در جایش میخوابید و همینکه فارغ از تخم میگشت و تخم میگذاشت، از نیناش بیرون میآمد. مرغ فارغ شده، با «قاقاناق»۱۲زدن ممتد، شادی خودش را اعلام میکرد:
«قاه- قاه
قاه، قاخ
بیر اوغلان دوغموشام
آغ، آپباخ.
اینانمیرسان؟
گل گئت باخ»
طعم و مزه گوشت مرغ و تخم مرغ، بسیار خوشمزه و خوشایند بود. آبگوشت مرغ طبیعی زینت بخش مجالس و محافل بود. در میهمانیها و مراسم، ذبح کردن مرغ برای میهمان کار بزرگ و احترام آمیزی محسوب میشد.
حکایت «زریش تویوغونون یومورتاسی» در سالهای ۱۳۴۷ – ۱۳۵۱ رخ داده است. حالا از پس گذشت بیش از نیم قرن از آن تاریخ، آواز« قاقاناق» زدن مرغ زریش در گوشهایم زمزمه میکند. زمانی را بهیاد میآورم که نوبت تخم مرغ گرفتن من فرا رسیده بود. پر از شور هیجان بودم. زودتر از موعود به در خانۀ آن زوج رفتم. بی بی با مهربانی مرا در طرف کرسی خانه خود نشاند. گرمای کرسی مطبوع و دلپذیر بود. من منتظر تحویل گرفتن تخم مرغ بودم و گاهی از بیبی سوال میکردم. بی بی با مهربانی در جوابم میگفت: صبر داشته باش! هر وقت تخم مرغ حاضر شد، «آناش» خودش با صدای بلند خبر میدهد.
در همین اثنا، از سمت طویله صدای قاقاناق زدن آناش شنیده شد:
«قاه- قاه
قاه، قاخ
بیر اوغلان دوغموشام
آغ، آپباخ.
اینانمیرسان؟
گل گئت باخ»
بی بی نگاهی به سوی من انداخت و اضافه نمود: دیدی؟ گفتم که خودش خبر میدهد.
بهار سال ۱۴۰۳
توضیحات برخی واژگان متن :
1- شعر زیبای ایهامی و فولکلوریک که ترجمان حال مرغ فارغ شده از تخم گذاشتن را بیان میکند. نگارنده این متن، ضمن مراجعه به برخی منابع فرهنگی، چنین توصیف ایضاحی و ایهامی را در هیچ منبع و ماخذی پیدا نکردم. این توصیف و ترجمان حال مرغ تخم گذار، برای اولین بار در سایت ایشیق منتشر میشود.
2- یاشماق: در میان مردم آذربایجان به نیم روبند و پوشش دهان « یاشماق » گفته میشود.
3- یاییلیق: روسری تابستانی زنان.
4- سرگی: شستشوی گندم در رودخانه و فراوری آن جهت تهیه آرد و آذوقه.
5- قالاق: پشته خشک پشگل حیوانی، منبع انرژی گرمایی، سوخت زمستانی بخاری و تنور.
6- کرمه: قطعات فضولات سم کوبی شده حیوانی.
7- یاپما: که مصدر آن در زبان ترکی یاپماخ یا «یاپماق» میباشد. قطعات خوش سوخت گرمایش که طی مراحلی از فضولات حیوانی تهیه میشود.
8- اوتای دوز: زمین مسطح خرمنگاهی زنگاوا بود. این خرمنگاه زیبا بعداز زلزله سال ۹۱ که خانههای روستا تخریب شد، به محل ساخت خانههای جدید تبدیل شد.
9- توققوشما و چاققیشما: بازی تخم مرغ. در این نوع تخم مرغ بازی طرفین اول سر تخم مرغها را بهم می زنند. یعنی یکی تخم مرغ را در میان دستش میگیرد و ان یکی ضربهای بر سر تخم مرغ فرود میآورد. آنکه سرش شکسته میشود، کونه تخم مرغ را بازی میکند. اگر کونه هم شکسته شود بازنده میشود.
10- دیغیرلاتما: (قل دادن). این بازی معمولا در پشت بامها و در سطح شیبدار صورت میگرفت، در این بازی، از تخممرغهای پخته استفاده میکردند.
11- آناش: به مرغ مادر و به مرغ چند ساله گفته میشود.
12- قاققاناق: آواز و نغمه خوانی شادمانه مرغ و ماکیان.
2 پاسخ
سلام و وقت بخیر خدمت استاد بزرگوار جمالی.
هر موقع اتفاقات زمانهای کودکی ( دهه های چهل و پنجاه) شما را مطالعه میکنم به دوران کودکی شما غبطه میخورم.
نوشته های شما نشان میدهد که از همان دوران کودکی ، نگاه شما به پیرامون خود با همسن و سالهای خودتان متفاوت بوده و نگاه شما ، تیزبینانه و نافذ بوده و اتفاقات و مراسم های دوران کودکی خود را با نگاه زیبای خودتان به راحتی به حافظه بلندمدت سپرده اید .
در این داستان رابطه یک زن و شوهر محجوب و زحمت کش و با غیرت دهه چهل روستای زنگاوا ، با نگاه زیبای شما به حواشی آن زمان ، درآمیخته و اصطلاحات و نامهای اصیل و ناب ترکی ، به زیبایی نوشته شما افزوده (قوزقون، تاخیل بیچینی، یاپما و …..)
از بابت زحماتی که عاشقانه متقبل میشوید سپاسگزارم و انشاالله تن تان سالم و دست تان پرتوان باد.
استاد و سرور گرامی ضمن عرض سلام وتبریکات سال نو خدمت جنابعالی و همه هم ولایتی های عزیزم ،تشکر و تبریک اینجانب نثار شما کوتاه عرض کنم انقدر اخبار و جنبه های منفی زندگی در طول روز می بینیم و می شنویم که با خواندن دست نوشته ها و خاطرات قدیم روستا که نشان از هوش و ذکاوت و تیزبینی در کنار نگاه پر از مهر و محبت و دور از هر گونه حب و بغض جنابتان به زندگی دارد چقدر لذت می بریم ،با خواندن هر سطر اشتیاق برای سطر بعدی صد چندان می شود ،می خواهم از طرف خودم عرض کنم که واقعا عالی هستید.🙏🙏🙏🙏🙏