منشاء، پیدایش و تاریخ شکلگیری قاراچیها (کولیها) در گذر زمان گم شده است؛ لیکن از منظر مردم شناسی، آنان مردمانی کوچنده بودند که زندگی را در سفر میجستند و برای گذران امور، رنج سفر از دیاری به دیار دیگر را به جان میخریدند. قاراچیها نه یک پدیده بومی و محلی، که جریانی جهانی هستند. در میان این جماعت، افرادی بودند که هنر «پیشگویی» و «فالبینی» داشتند و آینده را در لابهلای خطوط کف دست میخواندند.
اکثر افراد جامعه قاراچیها دارای حرفه و تخصص خاصی بودند که از جمله آنها میتوان به ساخت ابزارهای ضروری زندگی دهقانی مانند «قَلَبیر»، «سیلقیر»، «کَم» و «الک» اشاره کرد. ساختار این ابزارها بسیار درهمتنیده بود؛ «قَلَبیر»، «سیلقیر» و «کَم» از روده گوسفند و «الک» از موی دم اسب ساخته میشد. کاربرد این ابزارها عمدتاً در فرآوری غلات بود؛ بهطوری که از «قَلَبیر»، «سیلقیر» و «کَم» برای غربال و بوجاری کردن دانههای غلات استفاده میشد و «الک» برای الک کردن آرد به کار میرفت.
«اوتای دوز» زنگاوا، برای سالهای متمادی میزبان دو هفتهای قاراچیها بود. آنان با برافراشتن چادرهایی به رنگ سفید و سیاه، چندین روز در این مکان اتراق میکردند.
قاراچیها دارایی چندانی نداشتند. سرمایه و اموال آنان عمدتاً شامل چندین رأس الاغ و بز، همراه با ابزارهای تخصصی برای ساخت ادوات بوجاری غلات میشد. درست کردن «قاوال» (دایره) هم جزو کار آنها بود.
پیش از آنکه طنین داسهای درو و ضربات کوبنده خرمن در روستا به گوش برسد، قاراچیها در آنجا حاضر میشدند. آنان با برپایی چادرهای خود در «اوتای دوز»، برای حدود دو هفته میهمان روستا میشدند. نوای ریتمیک «قاوال» (دایره)، که از دل چادرهایشان برمیخاست، نخستین خبر از رسیدن این کوچندگان به روستا بود.
قاراچیها در بستر زندگی، با جاذبههای طبیعی و انسانی محیط خو میگرفتند و به وجود آنها عادت میکردند. آنان در هر سرزمینی ریشه میدواندند و مهر میافشاندند. همین اتراقهای پی در پی و دل بستن به محیط، در ژرفای جان آدمی، وطندوستی و میهنپروری را پرورش میداد؛ اما در نهایت، پس از چندی ناگزیر بودند تا از آن دیار کوچ کنند و در سرزمینی تازه رحل اقامت افکنند. کوچیدن و دل کندن از محیطی که با آن انس گرفته بودند، کاری بس دشوار و جانسوز بود.
شعر عاشیقی «ایستیرم گئدم دیار به دیار / کؤنول وطنیندن ال چکه بیلمز»، (میخواهم سرزمین به سرزمین سفر کنم/ اما دلم از وطن کنده نمیشود) گویی ترجمان درد مشترک و حال و هوای قوم قاراچیهاست؛ نوایی که چنگ سوزناک آن بر دل مینشیند.
با رشد صنعت و مدرنیزاسیون و فروریزی جامعه سنتی دهقانی، زندگی کوچنده قاراچیها نیز به سر آمد. برخی از آنان برای همیشه رهسپار شهرها شدند و در آنجا ماندگار گشتند و برخی دیگر یکجانشینی را برگزیدند و ساکن دائمی نقاطی روستایی شدند. نمونه بارز دسته دوم، «روستای قاراچی» است که در کنار جاده خدافرین- جلفا جای گرفته. با این همه، تاریخ و سیر تکوین زندگی قاراچیها و کولیهای کوچنده، همچون داستانی جذاب و خواندنی، همچنان برای پژوهندگان و علاقهمندان جاذبهای فراوان دارد.
بر اساس نظریهای درباره خاستگاه آهنگ «قاراچی هاواسی» در موسیقی عاشیقی، این آهنگ حزین همزمان و همگام با زندگی قوم قاراچیها شکل گرفته و قوام یافته است. آهنگ قاراچی، زندگی پررنج و غمبار این قوم را به تصویر میکشد و آلام و آرزوهای آنان را با زبانی گویا باز میسراید.
«قاراچی هاواسی» بازتابدهنده زندگی پررنج و درد کولیها و روایتگر استوار احوال دردمند آنان است. در اجرای عاشیقها، مضرابهای پررمز و راز «قاراچی هاواسی»، پیکر زخمخورده کولیهای کوچنده را بهنمایش میگذارد؛ تصویری که بهطرزی جانسوز و غمانگیز نمود مییابد.
پاییز ۱۴۰۴
ابوالفضل جمالی
چئویرن: ابوالفضل جمالی
ترجمه: ابوالفضل جمالی
سسلندیرن: ابوالفضل جمالی
- یادداشت
- اوخوماق زامانی: 2 دقیقه
- https://ishiq.net/?p=37288
چاپ
3 پاسخ
رویت کلیب ( کوهساران مه آلود با ساز و آواز حزین قاراچی )بانی نگارش مطلب «قاراچی لار »گردید: «
دیللن آی قاراچی آمان گؤنودو—
قویما یاخالادی دومان داغلاری…»
و در کامنتی نوشتم، قارچی هاواسی نه سببدن سه بیله کؤیرک و کدرلی اولوب !؟
و اضافه نمودم ، آهنگ قاراچی داستان درد آلودی دارد ، قصه آن پر غصه و غمبار است!
باسلام واحترام
بنده هم به اقتضا سنّم در دوران خردسالی ودر اوآخرسکونت روستایی ،این گروه “قاراچی ها” را کم وبیش دیده ام و همچنین هنرهای دستی آنها را مشاهده نموده ام. البته استاد جمالی عزیز با ظرافت خاصی ونگارش استادانه نحوه آمدن ورفتن و عملکرد آنها را مثل فیلم سینمایی بسیار زیبا بتصویر کشیده ومخاطب از خواندن این حکایت کوتاه لذت می برد و ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم.
اما آهنگ “قاراچی” که به این قوم نسبت داده میشود،ودر واقع یکی از شاهکارهای موسیقی عاشیقی محسوب شده ،حکایت تراژدی وزندگی سخت این هنرمندان مهاجر را باریتم محزون بیان می کند. با مرور زمان و رونق زندگی ماشینی امروز چنین گروهی دیگرمشاهده نمی شود ومی توان گفت که از یاد ها هم فراموش شده است،اما آهنگ” قاراچی” از آنها بیادگار مانده و عنوانش تا ابد خواهد ماند .
سپاس از زحمات استاد جمالی بزرگوار، خالق حکایت های شیرین وبیاد ماندنی ولایت ما ،که هر از چند گاهی زینت بخش گروههای فضای مجازی هست،امیدواریم روزی با کتابت،در دسترس آیندگان قرار گیرد🌺☘🌺☘🌺☘🌺
سلام و وقت بخیر خدمت استاد جمالی.
مطلبی که در مورد قاراچی ها نوشتید از معدود مطالبی بود که به من تلنگری زده شد و اصلا تصور نمیکردم که قاراچی ها دارای سبک زندگی خاص با چنین جامعه گسترده منحصر بفرد در دنیا و دارای هنرهای دستی خاص باشند.
تصور من از کولیها یا قاراچی ها ، محدود به گدایی در کوچه و خیابان با سیمای ژولیده بود که احساس میکردم از یک منطقه بسیار محروم برای سائلی به شهرها سرازیر شده اند و حس خوبی نسبت به آنها نداشتم!
اما زمانی که نوشته شما را مطالعه کردم و دیدم که دارای هنرهای دستی کاربردی برای زمان خاص خودش داشتند ، دیدگاهم ملایمتر شد و احساس کردم که انسانهای هنرمند و پرتلاشی بودند که عدم ساکن بودن در یک جا برای آنها مشقات و سختیهای زیادی در پی داشت.
با مطالعه و جستجو در گوگل به مطالب جالبی برخورد کردم و دیدم که این قوم تاثیر زیادی در فرهنگ و هنر ایران زمین و دیگر جاهای دنیا داشته اند ، از جمله در موسیقی و رقص و نوازندگی و اجرای نمایش تاثیر به سزایی داشتند.
از استاد جمالی که با شنیدن آهنگ قاراچی ها، با زیبایی خاصی ، نحوه و سبک زندگی قاراچی ها در روستای زنگاوا را به رشته تحریر در آوردند و باعث و بانی این شدند که آشنایی هر چند محدود و مختصر با این قوم داشته باشیم تشکر میکنم و قدردان زحمات وافر شما هستیم.
قلمتان پایدار و وجودتان سلامت