حاشیهای بر داستان» «ماوایل» خانم رقیه کبیری
نریمان ناظیم
داستان ماوایل نوشته خانم رقیه کبیری روایت چالشهای روحی و واکنشهای عاطفی بانوئی در قبال حادثهای است که به صورت نامنتظر دامنگیر او شده است. نویسنده که داستان را از زبان راوی اول شخص ـ شخصیت اصلی داستان- روایت میکند، اجزاء و عناصر داستانی را در قالب ساختاری محکم آن چنان فراهم آورده که خوانندگان و صاحبان نظر را به تحسین وا میدارد. میتوان گفت که داستان با برخورداری از زبان و لحن متناسب با جنسیت و وضعیت روحی راوی داستان و استمرار لحن و آهنگ و حال و هوای داستان تا پایان آن بیشترین هم حسی را در مخاطبین خود بر میانگیزد.
ماوایل به شیوه رئالیستی نوشته شده؛ زنی به دلیل اختلال در دستگاه گوارش و انسداد روده بعد از عمل جراحی برای قضای حاجت ناگزیر از استفاده از کیسه کولوستومی میشود. زن انتظار و آمادگی ذهنی چنین پیشآمدی را نداشته:
«گئدنده سئوینیردیم کی، قانسیزلیقدان، خشکیّتدن، عذابدان قورتاراجاغام. دئییردیم بس سود گؤلونه دوشهجهیم »
لذا بعد از حادثه، ضربه روحی شدیدی را متحمل میشود. طبیعی است که عکسالعمل زن در قبال چنین حادثه غیرمترقبهای، در روزهای نخست بیشتر عاطفی است تا منطقی، به ویژه از آن رو که او خیلی حساس است و مسئله را حادتر از آنچه در واقع هست تلقی میکند:
«ایندی ایسه دولایی یول بؤیرومدن باش آچیب. جمدک قوخوسو هر یانیمی بورویوب. پالتارلاریمی، اوست-باشیمی، جانیمی، ساچلاریمدان بئله جمدک قوخوسو گلیر. گونده نئچه دفعه پنجرهنی آچیرام. عطیر-اودکلون دا قانیق وئرمیر. گئجهلر یاتا بیلمیرم. ساغ بؤیروم اوسته دوشسم دئییرم بس بؤیرومدن قوپوب جالاناجاق. قورخومدان یاتاغیما پلاستیک سالمیشام. »
ولی با گذشت زمان از بار عاطفی واکنشهای زن کاسته شده، بر وزن رویکرد منطقی او افزوده میشود. در این رابطه وجود شخصیت داستانی دیگری، که چنان الگویی در برابر زن قرار داده شده، تاثیرگذار است. او هم زنی است که به دلیل ابتلا به سرطان، سینههای خود از دست داده است و در طبقه پایین آپارتمان شخصیت اصلی داستان زندگی میکند. او در طی داستان نه تنها بارها در برابر دیدگان شخصیت اصلی داستان قرار میگیرد. بلکه به دلیل داشتن مشکل مشابه با مشکل شخصیت اصلی داستان در ذهن او حضور دائمی دارد.
شخصیت اصلی داستان برخلاف تصویری که از این زن و مشکلاتش در ذهن خود میپرورد، هر روز از پنجره آپارتمان خود ناظر جریان عادی زندگی اوست. فیالواقع شخصیت دوم داستان، با رویکرد منطقی به واقعیت ـ هرچند تلخ ـ زندگی را برگزیده است. از همین روی روزی با نان، روز دیگر با یک بغل سبزی و فردای آن روز با گلدانی از گلهای شببو به خانه میآید. در واقع نویسنده با تمهید این شخصیت راه زندگی را در برابر قهرمان خود میگذارد، راهی که بعد از طی مسیر وهم آلود و آکنده از چالشهای حاد روحی در دسترس او قرار میگیرد. در پایان داستان، توهمات و تصورات یاسآلود زن با آب زلال شسته میشود؛ آفتاب بار دیگر به اتاق و بستر او میآید؛ روشنایی و زلالی بر جانش جاری میشود؛ با انگشتان او غبار از جام پنجره زدوده میشود. حالا دیگر او داستان خود را نگاشته، رنجها و دلشورههایش را به کاغذ سپرده است، امشب او با عطر گل شببو به پیشواز زندگی میرود:
«سویا جومورام. بوگون، چیلهیندن تؤکولن سو، فرقلیدیر دئیهسن. هر گون دوش آلدیغیم سودان دییشکدیر. سو ائله مهربان-مهربان آخیر، ائلهبیل نازلانا-نازلانا بدنیمده اویناییر. دامجیلاری مینجیق-مینجیق بدنیمدن اطرافا سیچراییر. سرامیکین اوستونده سو یولونا آخیر.»
قتفهنی جانیما بورویورم. گونشین ایشیغی اوتاغیمین اورتاسینا، یاتاغیمین اوستونه دوشوب. تول اؤرتویون دالیسیندان باخیرام. دؤشسوز قونشو قوجاغینداکی دیبچکده، آغ-آپباغ تون چیچهیی آپارتمانا ساری گلیر….
حامامدان چیخمیشام. پنجرهدن آپارتمانین اؤنوندهکی پارکا باخیرام. گئجه یاغان یاغیشدان آسفالت دا دینج، توختاق گؤرونور. ساچلاریمین سویو چیگینلریمه دامجیلاییر. دؤشسوز قادین، الینده ایکی بربری آپارتمانا ساری گلیر. پنجرهنی آچیرام. توزلو شوشهده بارماغیلملا یازدیغیم “ماوایل” کلمهسی هلهده دورور. الیمی شوشهیه چکیرم. دؤشسوز قادین گؤزومدن ایتهنه قدر، اونو ایزلهییرم. بو گئجهدن اوتاغیم تونچیچهیینین عطری ایله دولاجاق دئیه، دوشونورم….
همانگونه که قبلا اشاره شد مسیری که داستان طی میکند تبیین و توصیف دغدغههای ذهنی، دلشورهها و چالشهای روحی شخصیت اصلی داستان است تا وقتی که او واقعیت را بپذیرد و به صورت منطقی با آن کنار بیاید که البته نویسنده به خوبی از عهده این مهم برآمده و با خلق صحنهها و ترسیم تابلوهای زنده و جاندار، آنها را به نمایش گذاشته است:
«شوشهنین لکهلری ائله بیل اللریمه باخیر. ایل بایرامینا آز قالیر. منسه کئفسیز، داماقسیزام، سانکی آت باسیب، داشقاسی اوستومدن اؤتوب. ایش گؤرمک هوسی منده اؤلوب؛ یاشاماق کیمی، گولمک کیمی… »
«پنجره نی آچیرام. بایرام آیینین آغ یئلی پنجرهنین تول اؤرتویونو هاوادا اوینادیر. یاتاغیمین آغ ملحفهلرینده گزیشیر. بیلیرم! یئل، نه قدر چاغلاییب، چیرپینسا دا، ائوده بوران جمدک قوخوسونو اوتاقدان آپاراسی دئییل.»
و یا در جای دیگر:
« داریخیرام، کیتابی اوخومامیش یئرینه قایتاریرام. نه ائتدیگیمی بیلمیرم. ایتییم ایتیب سانکی…!.»
روند گرایش از رویکرد عاطفی به سمت رویکرد منطقی و کنار آمدن شخصیت اصلی داستان با مشکل پیشآمده در پایان داستان به خوبی نمایانده شده و داستان همانگونه که در بالا نشان دادیم با پایانبندی خوب و استفاده هنرمندانه از نمادها به پایان رسیده است.
با این همه داستان «ماوایل» عاری از نقص نیست و این طبیعی است، چرا که داستاننویسی ما در این سوی ارس به دلایلی که خارج از حوصله این نوشتار است آنچنان تجربهای پشت سرخود ندارد که بتواند کارهای بینقصی ارائه دهد.
ما قبلا گفتیم که وقوع حادثه غیرمترقبهای که چون صاعقهای بر زن جوان آوار شده آن چنان ضربه روحی شدیدی به او وارد کرده که او با حساسیت بیشتر از حد متعارف با قضیه برخورد میکند و برای تائید گفتههایمان به پاراگرافی از داستان استناد کردیم، حالا میگوئیم با وجود چنین انگیزه نیرومندی هیچ نیازی به خلق صحنههای غیرواقعی با هدف برانگیختن زن احساس نمیشود؛ صحنههایی که نه تنها زائد و غیرضروریاند، بلکه به واقع نمایی داستان نیز لطمه زدهاند:
ایگیرمی گوندن سونرا ائوه دؤنموشدوم. اوغلوم گوله-گوله دئدی: «هر نهیین همراهین گؤرموشدوک، ماوالدان سونرا». اریم اؤسگوردو. او ایسه اؤزونه آلمادان پیققلداییب بیر ده دئدی «دوغرودان گؤر نه یاخین لیقلاری وار! موبایل؛ ماوال…!»
من ده اوزونه گولدوم. گولوشومده بیلمهدیم نهایدی پارتلادی. آغزیم زققتوْو دادی وئردی. گؤزلریمدن ائله بیل بولاق شیرلادی.
اریم گؤزونو آغارتدی. قیزیم، اوغلومون قولونو چیمدیکلهییب «جهنم اول» دئدی. اوغلوم دورتمه ایله قیزیمین بؤیروندن ووروب «نه دئییرمکی؟ ظارافات ائلهییرم داااا…هله شکیل چکیب، فئیسبوکا دا قویاجام…»
بؤیرومدهکی کیسهدن سس چیخدی. اوچو ده بیردن گولوشدولر. اؤزومون خبریم اولمادان یئل بوراخمیشدیم. قاچیب یاتاق اوتاغینا گیردیم. قاپینی قیفیللادیم.
این صحنه سنخیت چندانی با واقعیت یعنی جامعه، فرهنگ متعارف و الگوهای رفتاری طبقه متوسط شهرنشین ندارد. البته ممکن است چنین فرزندی در خانوادهای وجود داشته باشد، ولی این از موارد استثنایی است؛ مواردی که به حوزه ادبیات رئالیستی راهی ندارند. ممکن است گفته شود واقعیت داستانی غیر از واقعیت عینی است. این گفته کاملا صحیح است، ولی فراموش نکنیم که در واقعیت داستانی هم روابط علت و معلولی حاکم است. اینگونه نیست که رفتار آدمهای داستان بدون دلیل و توجیه منطقی ـ البته در چهارچوب منطق حاکم بر خود داستان ـ پذیرفته باشد. به چه علتی پسر چنین رفتاری دارد؟ ایا نویسنده در این مورد تمهیدات لازم را که حرکت و رفتار غیرعادی پسر را توجیه کند انجام داده، اصولا ما در مورد شخصیت این سه نفری که عزیزترین عضو خانواده خود را در حادترین شرایط روحی به استهزا گرفتهاند چه اطلاعاتی داریم. تنها چیزی که میدانیم اینکه پدر کارمند و پسر دانشآموز ـ در چه سطحی؟ ـ است؛ اعضا خانواده تحصیل کردهاند؛ اهل کتاباند. مادر دست به قلم است؛ در آپارتمان زندگی میکنند، آپارتمانی که ساکنان و همسایگاناش با نان بربری به خانه میآیند و اگر لازم باشد سفره روی زمین میاندازند و… این یعنی یک خانواده متوسط شهری. چون، چیز دیگری از ویژگیهای فردی این افراد نمیدانیم، پس معیار ما در برخورد به رفتار این افراد الگوی رفتاری و فرهنگ تیپیک طبقه متوسط شهری است. همانگونه که اشاره شد رفتار این افراد در چارچوب فرهنگ و رفتارهای متعارف مردم عادی شهرنشین آذربایجان نمیگنجد. به همین دلیل هم خواننده از خود سئوال میکند: «چرا اینها چنیناند؟» میگوید: «آن دو جوان هستند و رفتارشان تا حدودی قابل اغماض است، پدرشان چی؟ او برای چه میخندد؟!» البته اگر واقعبینتر باشیم، چنین خندهای اساسا علتی ندارد. به این دلیل ساده که کیسه کولوستومی اصلا صدائی ندارد. چون اگر بادی هم به آن وارد شود به دلیل باز بودن مسیر باد صدایی ایجاد نمیشود.
آنچه در سر نهار روز دوشنبه ـ بازار ائرتهسی ـ میگذرد نیز از چنین نقصانی برخوردا است.
اختلال در روابط جنسی فیمابین زن و شوهر و عوارض روانی ناشی از این نقیصه از پیامدهای حادثهای است که برای آدم اصلی داستان پیش آمده است. نویسنده در چند جای داستان با مهارتی رشکانگیز از زبان راوی اول شخص به تبیین و توصیف اضطرابها، تلواسهها و پریشانی روحی زن پرداخته است:
« مریضخانادان دؤنن گون، پلاستیکین خیشیلتیسیندان نه اؤزوم یاتا بیلدیم نه اریم. بیلمهدیم خیشیلتیدان ایدی، یوخسا پیس قوخودان، اریم گئجه یاریسی سسسیز-سمیرسیز یورغان یاسدیغین گؤتوروب تنهبییه گئتدی. او گئدهن قارداشدی کی، گئدیب.»
تنهبیدن گلن تلویزیون سسی، آری ویزیلتیسیدیر سانکی، قولاغیمدا سسلهنیر. بلکهده اریم، ماجرالی و چوخ هیجانلی بیر فیلیم ایزلهییر. آرامیزدا بیر قاپیلیق مسافه وار. بؤیرومدهکی کولوستومی کیسه سایهسینده قاپی، سانکی هابیل دوواریدیر، من ده بیر فلیسطینلی قادینام.
اگر پلاستیکین خیشیلتیسی بیرده بؤیرومدهکی کیسه اولماسایدی، دووارین آرخاسیندا تک باشیما قیزدیرما ایچینده یانمازدیم.
قاپینین کیلیدینی بورورام. اوست-اوسته گئیدیگیم پالتارلاری سویونورام. چیل-چیلپاق گوزگوله نیرم. کاشکی دؤشسوز قادین هئچ بیر زامان گوزگو قاباغیندا اؤز چیلپاق گؤودهسینه باخماسین، دئییرم. بؤیرومدهکی کیسه، هلهلیک بومبوشدور. یاواشجا یورغانیمین آلتینا سوزولورم. یورغانین سرینلییی، جانیمین قیزدیرماسینی آلیر. گؤزلریمی یومورام.
آیا تابلوهای این چنین گویا کافی نیستند تا مخاطب در جریان تمنیات جسمی و چالشهای روحی زن قرار بگیرد، حتما لازم است دست او را بگیریم تا اتاق خواب ببریم و با تخلف از اصل ایجاد در داستاننویسی آنچه را که گفته شده بار دیگر تکرار کنیم و با طرح جزئیات غیرضروری، ناخواسته، به ورطه هرزهنگاری کشیده شویم؟ بدون اینکه هنر را به تریبون آموزگاران اخلاق تبدیل کنیم، فراموش نکنیم که هنر ابزار جنگ با اخلاق زمانه نیست.
جای جای داستان «ماوایل» مشحون از «زنانگی» است، باید همچنین باشد. چرا که نویسنده و راوی داستان، شخصیت اول و دوم داستان همه زن هستند. لذا صدای «من زنانه» مشخصترین صدایی است که از «ماوایل» شنیده میشود.
«زنانگی» در شعر و داستان آن ویژگی ظریف تنیده در بافت و ساخت اثر است که نمیتوان آن را از اثر هنری جدا کرد. چنین تفکیکی بیشک به مرگ اثر میانجامد. این خصوصیت که از ذات زن هنرمند میتراود در شکل اصیل خود ـ نه اشکال تصنعی آن ـ تعریفناپذیر است، فقط میتوان نمودهای آن را نشان داد. نمودهایی که در زبان و بیان، لحن و آهنگ اثر، در چگونگی رویکردها، داوریها، واکنشهای عاطفی، منطقی و فیزیولوژیک شخصیتهای زن در قبال اشخاص، رویدادها، اجتماع و طبیعت و … جستجو کرد.
«زنانگی» در اثر هنری نشأت گرفته از ضمیر ناآگاه هنرمند زن است. عطری است که خود میبوید، نیازی به تعریف عطار ندارد. لذا هرگونه حرکت آگاهانه با هدف نمایش «زنانگی» در اثر هنری از اصالت و صمیمت اثر میکاهد. جائی خواندهام، «زن بودن را نباید فریاد کرد، زن بودن را باید زیست» این توصیه مشفقانهای است به خانم رقیه کبیری، که از افراط بپرهیزد. به ویژه آنجا که با تاکید بیش از حد بر رفتارهای فیزیولوژیک «زنانه» قدم در وادی ناتورالیسم میگذارد. ما در این نوشتار بنا نداریم موضعگیری خاصی در مورد مکتبهای ادبی، از جمله رئالیسم یا ناتورالیسم، داشته باشیم، آنچه مورد انتقاد ماست وجود رگههای ناتورالیستی در یک اثر رئالیستی است که از خلوص ارزش هنری اثر میکاهد. در داستان ماوایل وجود این رگهها به خصوص در تناقض آشکار با پایانبندی درخشان داستان قرار گرفته است.
2 پاسخ
“ماوایل” داستانی بوندان بئله کی ایلک باخبشدا خطی روایتی وار و بیر قادینین یاشامیندا اوز وئرن بیر حادیثه نین اثرینی اونون عاییله ایچی ارتباطلارینی قاریشدیریر، آمما آرتیق باخیشلاردا بیر رئآلیستی داستان دئیییل. نییه کی آیری دییشیکلر بو یئددی گونده اوز وئریر کی چوخ دا اؤنملیدیلر. ها بئله بو داستاندا بیر قادینین گؤوده وی (بدنی) تجروبه لرینی ایزلمک هئچ ناتورالیستی گؤرونمور. بو نقدین داستاندان دقیق توصیفی نین رغمینه داستانی بو یالنیش قالیبلره سالماقا گؤره اونون فرم و بیچیمینی آچیقلایا بیلمه ییب.
چون داستان تورکی یازیلیب،سیزده بیر منتقد کیمی و نققاد کیمی گرک تورگی نقد اده سیز،اوخوجو چاش باش دوشمئسین ذییه.او وقت کی اخوچو اییستر ماجرا دالیسیچان گئدسین،سیز فارسی یازماقدا،ذهنی قاریشیر.هانسی کیتابی گؤزموسوز کی بیر دبلده یاریلا و آلاهی دیلده نقد اولونا.منچه سیز سهوه یول وئرمیسیز.من کیتابی و داستانی اوخومامیشام،اما سیزین فارس دیلینده نقدیز و بیزی یازیچی ایله اوزاق لاشدیریر. بیر رئالیست ناغیلی، گرک تام دقت لازیم اولا.انشاالله کیتابی اوخویاندان سونرا ،لازیمی نظریمی معروض ائدرئم.سیزه و خانیم کبیری یه سلامت چیلیق آرزی ائدیرئم.