پاشا؛ لوحی بازنگاشته
رقیه کبیری
آدمی در طول راهِ پرفراز و نشیبِ زندهگینام اگر بهناگزیر دمی میدرنگد و بهگذشته مینگرد، لاجرم نگاهاش از افق امروز و اکنون است. گذشته را از موضع و مقرّ گذشته نمیتوان بهداوری نشست. آن را از پنجرهی امروز باید نگریست. آدمی آئینهی زمانهی خویش است. هم ازینروست که بین آثار هنری و بستر تاریخیِ آفرینش آن آثار رابطهای دیالکتیکی میتوان تشخیص داد. در هنر، حوادث تاریخی درست به همانگونه که روی دادهاند تکرار نمیشوند. الواح مکتوب بنا بهضرورتِ زمان در بسترهای تاریخی متفاوت بازنگاشته میشوند. نمایشنامهی «پاشا» را اگر از منظر مناسبتهای بینامتنی بررسی کنیم، آن را از نوع همین الواح خواهیم یافت. مناسبت بینامتنی بین آثار هنری و ادبی امری ناگزیر است. این نکته را رولان بارت بهصراحت گفته است: «هر متنی بینامتن است.»
مبحث بینامتنیت در آثار هنری و ادبی اول بار توسط ژولیا کریستوا مطرح شد و پس از آن ژرار ژنت آن را گسترش بیشتری داد و ذیل نظریهای به نام ترامتنیت به بررسی روابط متنها با یکدیگر پرداخت. ژنت روابط متنها را به پنج دستهی بینامتنیت، پیرامتنیت، فرامتنیت، سرمتنیت، بیشمتنیت تقسیم کرد.
نمایشنامهی «پاشا» رابطهای بیشمتنی با متنهای پیش از خود دارد. برخلاف دستهبندی بینامتنیت، که در آن متنِ حاضر مناسبت بینامتنی پنهان و غیرصریح و یا مناسبت ضمنی (مؤلف قصد پنهانکاری ندارد، تنها برای نشان دادن مناسبتها از نشانهها بهره میگیرد) با متن پیش از خود دارد، مناسبت بیشمتنیت بر اساس «برگرفتگی» بنا شده است. و بیشمتن (متن حاضر) بر اساس پیشمتن (متن یا متون مبدأ) شکل میگیرد. در بیشمتنیت تأثیر متون دیگر بر متن حاضر مد نظر است نه حضورِ بخشی از متن پیشین؛ چنانکه در نمایشنامهی «پاشا» نیز مؤلف با تأثیرپذیری از متون تاریخی مکتوب و شفاهی مردم آذربایجان لوح جدیدی ارائه میکند. بهبیانی سادهتر، اگر انقلاب مشروطه، متون تاریخی، و حضور زنی بهنام زینب پاشا در تاریخ آذربایجان نبود، خلق اثری به نام پاشا و با همین محتوا امری غیرممکن مینمود.
هرچند نام نمایشنامه لقب زنی طاغی را با خود یدک میکشد و حوادث نمایشنامه در روزهای سخت آذربایجانِ آن دوران روی میدهد، اما سنگینی بار محوری نمایشنامه بر دوش شخصیت اصلی (شوکت) استوار است. شوکت نامی که بسیار هوشیارانه انتخاب شده است. این کاراکتر نمودی چندگانه در متن دارد. گاه در قالب پیرزنی گدایی میکند. گاه در جلد زنی جوان دلبری پیشه میگیرد. لحظاتی هم هست که در مقام و موقعیت فرزندی ناخلف، از دید پدر و برادری دلسوز، هنرش را برای سیرکردن شکم پدر و خواهرش در خدمت شرّ بهکار میبندد. هنوز اما کارْ تمام نیست. در فرصتی دیگر او در کسوت مردی با روحیات لطیف، عاشق ماهشرف، یکی از یاران زینبپاشا، میشود و در ادامه موجبات دگرگونی باورهایش را فراهم میسازد. اما مهمترین نمود شوکت بهتاویل این قلم نمود هنری اوست. هنری که فردیت در آن غالب است و گاه شرایط اجتماعی، سستعنصر بودن هنرمند و غم نوالهی ناگزیر دست در دست هم میدهند که او راه به بیراهه زند. اما اگرنه همه، دستکم یک خاصیت هنر، بهطاغی بودن آن برمیگردد؛ در این نمایشنامه شوکت نماد و نمود هنری است عصیانگر. عشق سبب میشود که از نیمهی یک کژراه بهراه راستین بازگردد. همانطور که در نمایش پاشا شاهدیم این هنرِ عاصی در چهارچوب قوالب تاکنون تعریف شده نمیگنجد. او در انتها سربهدار میشود.
از طرفی، زینب پاشا هم زنی طاغی است؛ با این توفیر که طغیانِ پاشا و یارانش از جنس طغیان شوکت، طغیان فردی، نیست. طغیانِ پاشا و یارانش از سنخ طغیانی است که آلبر کامو از آن بهعنوان انسان طاغی نام میبرد. از نظر کامو انسان طاغی در جستوجوی ارزشهای مشترکی برای تمام انسانهاست. انسان طاغی برای برقراری عدالت اجتماعی طغیان میکند تا مرگ دیگری و دیگران را مانع شود.
زینب پاشا و یارانش در مصاف با شرایط اجتماعیِ مصنوع انسان از تسلیم شدن به پیشانینوشتِ چه عرفی و چه قانونی تن میزنند. در تقابل با احتکار تجار داخلی و سیاستهای بیگانه پسند دولت، ناگزیر حرکتی خودجوش در بطن جامعه شکل میگیرد. تعلیل و تحلیل این حرکت خودجوش در قاموس هیچ دولتِ چه خودی و چه بیگانه (روس و انگلیس) نمیگنجد. چرا که حرکت کورکورانه و پیروی از قدرت در ردیف اعمال انسان طاغی جایی ندارد.
علاوه بر رابطهی بینامتنی، رد پررنگی از گروتسک(۱) نیز در این نمایشنامه مشاهده میشود. از نظر ولفگانگ کایزر(۲) از شکنجههای قرون وسطایی گرفته تا بمب اتم، از نقاشیهای باستانی گرُتو گرفته تا ترکیب إلمانهای گوناگون و آفریدن آثار عجیب در ژانرهای مختلف هنری در ردیف گروتسک بهحساب میآیند. حتی سرگرمی و طنزی که بتواند احساسات متناقضی همراه با هراس و وحشت بیافریند در ردیف گروتسک جای میگیرد.
تماشاگر از همان بدو ورود به سالن مقهور فضایی تاریک و ماکتی بهدار آویخته میشود. او انتظار دارد روی صحنه شاهد اتفاقات نامتعارف باشد. هرچند پس از لحظاتی با رخنهی نور بهفضای تاریک و روایت ماجرا روی صحنه با طنر و شوخی و گاه لودگی بههمراه موسیقی ریتمیک غرابت و سنگینی فضا میشکند، لیک با ورود شاپشال و مشاور، تماشاگر به این باور میرسد که ماهیت انسانی لحظه به لحظه دارد قالب شومی بهخود میگیرد. با اینکه بذلهگویی و حرکات خندهآور شوکت و فراش خنده بر لب تماشاگر مینشاند اما هنوز ذهن او از سلطهی آن فضای تاریک نرهیده.
در یک کلام تئاتر پاشا با تاریکی و نماد مرگ آغاز میشود و با خنده و طنز ادامه مییابد و باز با مرگ پایان میپذیرد. این سیکل تراژیک بهتماشاگری که ناظر صحنه است، این نکته را القا میکند که او بیش از یک سده است تماشاگر اعدامهایی از این دست بوده است.
علیرغم حضور هراس و مرگ، تئاتر گروتسک قابلیت این را دارد که ذهن تماشاگر را با ماهیت این هراس و مرگ نیز درگیر سازد. در نمایش پاشا ذهن تماشاگر درگیر علل مرگ شوکت، دلایل عینی و ذهنی طغیان زینب پاشا و یارانش میشود؛ و در این میان بهویژه اندیشه به إعمال نیروهای شر از جانب قدرتهای مستقر را یادآور میشود.
انتخاب زبان ترکی با گویش تبریز نشان میدهد که نویسندهی اثر با ذوق هنری مردم آذربایجان، بخصوص مردم تبریز، آشناست. در کنار ایفای بسیار خوب بازیگران دیالوگهایی که به زبان مادری بیان مقصود میکنند، بیشک تحکیم و تقویت پل ارتباطی هنر تئاتر با تماشاگر بومی را بهدنبال خواهد داشت. در این تردیدی نیست.
تئاتر ژانری است که بهواسطهی هماهنگی جمعی بازیگرانْ روی صحنه میرود. جا دارد که بهسهم خود مراتب امتنانم را از همهی این جمع و از تمامی دستاندکاران برنامه، بهویژه از کارگردان توانا، خانم نازیلا ایرانزاد بنام، و نویسندهی محترم نمایشنامه، اکبر شریعت، که اثری بهیاد ماندنی برای تئاتر تبریز بهیادگار گذاشتند، بجای آورم.
۹/۶/۹۶
۱- گروتسک (به انگلیسی: Grotesque) نوعی عجایبپردازی است که در اصل بهشیوهی آرایش دیوار و سقف سردابه (گرُتو)های پیدا شده در ویرانههای رم باستان گفته میشد. در این تزئینات، شکلهای خیالی آدمیان، جانوران، گلها و گیاهان در طرحی متقارن بههم بافته شدهاند. این اصطلاح در سدهی شانزدهم میلادی رواج پیدا کرد و در مورد شکلهای کژنما و اغراقآمیز، ترسناک یا مضحک- بهخصوص در مجسمهسازی- بهکار برده شد.
۲- اثر کایزر به نام گروتسک در هنر و ادبیات بنیانگذار توجهات به این مقوله پس از جنگ جهانی دوم بود و اغلب تئوریسینهای دوران مدرن، اثر او را همیشه بهعنوان یک مرجع مورد استفاده قرار میدهند. کایزر پژوهش خود را با تعریف کردن گروتسک آغاز میکند. او دیدگاهی کلی از تاریخچهی گروتسک را ارائه می دهد، اما عمده توجه او بر ادبیات آلمان و فرانسه و هنر بهعنوان بیان رومانتیک در دوران اخیر است.