«یا چیخاجاق قوققالیق / یا سیناجاق میخجالیق!»
قوققالیق؛ نخستین آشناییم با این کلمه به دوران بچهگیم برمیگردد. این واژه را در روستای زنگاوا، از زبان بچههای هم سن و سال خود شنیدهام. هیچ عالمی زیباتر از عالم بچگی نیست؛ لحظههای بچهها از عشق دوست داشتن و از جاودانگی و از نامیرایی صحبت میکند و همین هست که گذر زمان هم توان زدودن آن خاطرات را ندارد!
با رسیدن فصل بهار، سرمای خشک و خشن زنگاوا هم بسر میآمد. نفس پر حرارت بهاری برفها را در«گونئی» و «قوزئی» آب میکرد و زمانی که یخچالهای برفی «کت چیمنی» تکه – تکه آب میشد، تکه یخهای شناور در سیل بهاره نیز به سوی رودخانه روستا سرازیر میشد. اگر مسیل رودخانهای به علت وجود یخچالهای برف زمستانی مسدود میشد، سیل بهاره به عقب بر میگشت و آب سیل بالا میآمد؛ حتی «بهمن بولاغی»( قنات روستا) هم زیر آب میرفت! خطر سیل بهاره خانههای کرانه کناری را تهدید و تخریب میکرد.
در هنگام زیر آب رفتن بهمن بولاغی، اهالی «یوخاری باش» از «داش بولاق» آب میآوردند و اهالی، «آشاغا باش» از «شاسین بولاغی» و برخیها هم از آب چاه استفاده میکردند.
ساکنین کرانه رودخانه قبل از رسیدن سیلابهای بهاره « شپه»های برفی را در مسیر سیل باز میکردند؛ باز کردن مسیر سیلابی چندین روز طول میکشید.
یادش بخیر باد، «جابی اوغلو جبراییل»؛ جبراییل پهلوانی را میگویم؛ چه اسم بامسمایی داشت آن مرد! جوانی جبراییل بخوبی در یادم مانده است؛ مرد بلند بالا و قدرتمندی بود. خانه جبراییل در «آشاغا باش» در لب رودخانه در مسیر سیلاب و در محله «حسنولی»ها قرار گرفته بود. او به تناسب قدرت و قد بلندی که داشت، «شپه»های به ارتفاع ۳ متری را میشکافت؛ یخچالها را میشکست و مسیر سیل را باز میکرد تا خانهاش از گزند سیل در امان باشد.
همین که برفها آب میشد و سیل فروکش میکرد، حیات صحرایی پا میگرفت و بهار به هر کران پر میگشود. صدای بع – بع گوسفند و بره در تپههای «گونئی- قوزئی» و در «اوتای دوز» شیرینی حیات روستایی را ترنم میکرد. صدای گاو و گاو آهن، چارق پوشی و چارق دوزی چوپان و جوتجو، نخ ریسی و فلاخن بافی در سبکهای «یاستی قول» و« یومورو قل» و سرگرمیهای دیگری سرها را گرم و زندگی را لذت بخش مینمود. آواز خوانی چکاوکان، انتشار عطر نمناک بهاره، زایش رستنیها در دل خاک، شر- شر شلالههای شوخ، مینیاتوری از زیباییها را ترسیم مینمود. در چرخش طبیعت، باد با باران آشتی میکرد و علف با صحرا؛ زمین و زمان مزین و منقش به زیباییها میگشت؛ انسان با طبیعت پیمان دوستی را انشاء میکرد و حیات پیمایه عشق را …
صحبت از قوققالیق بود؛ همه فرهنگ و لغتنامهها را ورق زدم، به انواع دیکشنرها مراجعه کردم، هیچگونه توضیح و تبیینی در این مورد پیدا نکردم.
این ماده گوشتی- گیاهی شبیه سیبزمینی کوچک بوده و ظاهر آن به شکل گرد است؛ رنگ تیره و مغز سفیدی دارد. خواص خوراکی این گیاه گوشتی نزدیک به دانبالان بوده، اگر درست پخت شود بسیار خوشمزه و لذیذ خواهد بود. در فصل بهاران، در عمق ۱۰ و ۱۵ سانتیمتری زمین پیدا میشود؛ بچهها درحین بازی گروهی، زمین را با میخجالیق (وسیله کندن زمین) میکندند و آنگاه به کلنی قوققالیق میرسیدند؛ آنها را از زیر خاک بیرون آورده، با دستان پر و با لب خندان به خانه بر میگشتند.
محل رویش قوققالیق زمینهای بایر است و علف بهاره «دوه دابانی» نماینگر وجود قوققالیق در زیر زمین میباشد.
در آن زمان، واژه و کلمه قوققالیق در زندگی مردم چنان جاری بود که ضربالمثلی هم در این باب شکل گرفته بود : «یا چیخاجاق قوققالیق / یا سیناجاق میخجالیق»
بیش از نیم قرن است که دیگر این ضربالمثل معروف را از زبان کسی نشنیدهایم! چرا؟!
فروردین. ۱۴۰۱
توضیحات :
«یاستی قول» و «یومورو قول» در بافتن فلاخن:
بافت قولها در فلاخن یا یاستی(پهن) بود، یا یومورو (گرد). بافت یاستی قول سه رشتهای بود و بافت یومورو قول چهارتایی و یا شش رشته بافته میشد!
2 پاسخ
سلام
هئچ بیر سؤزلوکده قوققالیق تاپیلماز. منیم باخیشیملا بو سؤز قوققالیق یوخ قوپپالیق اولمالیدیر.هابئله میخجالیق سؤزوده میرچالیق اولسا مثلین دوزو ؛یا میرچالیق چیخار یا قوپپالیق سینار.میٌرچالیق : آد. اوت. داغ شلغمی اولاراق کؤکو تورشو یئرآلماسینا بنزر، فیندیقدان یئکه بیر شیفالی بیتگی. یا میرچالیق چیخار یا شو̌و سینار. – چوبانین سوغاتی بیر دسمال میرچالیقدیر. ت.ت. : بو̌رچه لک. قوپپالیق : کنگر یوخسا باشقا کؤکلو اوتلاری یئردن چیخارتماق اوچون ایشله نن بئلچه.ساغ و باش اوجالیقلا.
سلام خدمت استاد جمالی
ممنون از بابت داستانهایی که حاوی اطلاعات ناب و اطلاعات دقیق بومی و محلی منطقه ورزقان و قره داغ میباشد.