من عنصر منفعلی نیستم
رقیه کبیری
تأویلی کوتاه بر پرفورمانس performance(1) ساعاتین سسی اثری از گروه موسیقی لاچین، با یاد و شعر عمران صلاحی
پرفورمانسِ «ساعاتین سسی» با گامهای سنگینِ آهنگساز و پیانیست گروه، فراک بر تن و عینکی با فریم گرد بر چشم،آغاز میشود. عینک گرد مرا به یاد تصویر برتولت برشت میاندازد. آریا ترکانپور با طمأنینه از میان صندلیهای تماشاگران عبور میکند، از پلههای صحنه بالا میرود. روکش سفیدِ پیانوی سیاهی را که زیر پای نماد برج ساعت تبریز قرار داده شده، برمیدارد و پای پیانو میگذارد. گرد و خاک از پیانو میگیرد. گویی غبار زمان را از روی یادمانهای آذربایجان میزداید. به وجد میآیم. موسیقی قدرت آن را دارد که گرد و غبار تاریخ و یادمانها را بزادید و نو شود. از همان آغاز اجرا مشخص است که شاهد کار متفاوتی خواهیم بود.
خوانندهی وکال، فرهاد سلطانی که با تنپوش سفید همنوایی چشمنوازی با نورپردازی برج ساعت دارد، گویی عنصری از برج است که به زیر میآید و در میانهی صحنه میایستد. مسیر کوتاهی که او از کنار برج ساعت تبریز تا میانهی صحنهی اجرا طی میکند، نشان از حرکت عقربههای ساعت دارد که همپای زندگی از عصری به عصر دیگر میچرخد و اینکه راه انسان از مسیری به وسعت بالا و پایین، اوج تا حضیض عبور میکند.
رنگهای روی صحنه نیز چون کلیّت صحنه زبان دارند و حرفی برای گفتن. زبان صحنه در لحظات آغازین تضادی از سفید و سیاه است. پیانوی سیاه با پیانیستی سیاهپوش، وکالیستی سفیدپوش و برج ساعت غرق در نور سفید. قبل از اینکه زبان موسیقی روی رگ احساس تماشاگر بنشیند، رنگها چشم تماشاگر را به چالش میکشند.
موسیقی آکادمیک با قطعهای از اپرای آرشینمالآلان، (آریای(۲) عسگر)، اثر اوزئیر حاجیبیاوف و شعری از ملامحمد فضولی توسط خوانندهی وکال با همراهی پیانوآغاز میشود.
نالهدندیر نی کیمی آوازهی عشقیم بلند
ناله ترکین قیلمارام، نی تک کسیلسم بندبند
قیل مدد ای بخت، یوخسا کام دل ممکن دئییل
بؤیله کیم او دلربا بیدرددیر، من دردمند
لذّت و دقّت در هم میآمیزند و هر دو نیمکرهی مغز تماشاگرِ مخاطب را به فعالیت وامیدارد. در گرماگرم آریای عسگر مرد جوانی با عینک دودی، شلوار جین و جلیتقه و ریش داعشی وارد میشود. مینشیند. رنگی دیگر به سیاه و سفید صحنه افزوده میشود. اما عقربههای ساعت بی هیچ دینگ و دانگی همچنان در گردشند و آریای عسگر در فضای سالن میپیچد.
همزمان با نوای موسیقی، زبان تن هنرمندان نیز تماشاگرِ مخاطب را به چالش میکشد. ابروهای درهم گره خورده، نگاهی دقیق همراه با عدم اعتماد و سکوت، و در نهایت عکسی که مرد جوان با گوشی موبایلش از خوانندهی وکال میگیرد حاکی از آن است که دو نسل، دو فرهنگ، دو باور متفاوت روی یک صحنه در کنار هم جای گرفتهاند. اما نسل امروزی از منظر خود، نظاره گر خوانندهی وکال است و قصد ندارد به او نزدیک شود. با ورود چند جوان گیتار به دست، که نمایندهی موسیقی پاپ به شمار میآیند، گل از گل مرد جوان میشکفد. صحنه پر از رنگهای متفاوت میشود. ژستهای خوانندگان غربی، تنپوشهای متفاوت و متنوع نشان از عقاید و باورهای متفاوت دارد. مرد جوان با گروه جدید نوازندگان همآوا میشود و با آهنگ موسیقی «گَل کاردئشیم»(۳) ضرب میگیرد. خوانندهی وکال در گوشهی صحنه نظارهگر آواز همراه با شور و هیجان گیتاریستهای جوان است. و این نشان از وسعت قلمرو و سیال و پویا بودن هنر پرفورمانس دارد که میتواند روی صحنه چنین تلفیقی بیافریند.
نمایندهی هر دو نسل، زبان بدن گویایی دارند. زبان بدن وکالیست و پیانیست متین و موقر است و زبان بدن گیتاریستها پر از حرکت و جوش و خروش. زبان هر دو گروه همسنگ موسیقییی است که اجرا میکنند. بعد از اتمام موسیقی، گیتاریستهای جوان فاتحانه خوانندهی وکال را زیر نظر دارند. حتی عکسی سلفی از خود میگیرند.
اینبار نیز خوانندهی وکال به همراهی پیانو با هماهنگی زبان بدنش، متین و با وقار، قطعهای به نام بنفشه(۴) را اجرا میکند. و سپس نوبت گیتاریستهای پر شر و شور است که خودی بنمایند.
صحنهی پرفورمانس گویی صحنهی زندگی امروز ماست که چون آینهای مقابل تماشاگر مخاطب قرار داده شده. عدم حضور زنان هنرمند روی صحنه قابل توجه است. زنان در این پرفرمانس نقش بسیار کوچکی ایفا میکنند. در حالی که نیمی و شاید بیش از نیمی از تماشاگران مخاطب را زنان تشکیل میدهند. و همینجاست که در جای خالی زنان هنرمند علامت سوالی روی صحنه جان میگیرد.
صحنهی پرفورمانس همچنان صحنهی رقابت موسیقی آکادمیک و پاپ است. خوانندهی وکال همچون عقربههای ساعت در میان صحنه میگردد. از لابلای صف گیتاریستها عبور میکند و با شنیدن صدای سه تار به سوی صدا میرود و روی نیمکت کنار نوازندهی سهتار مینشیند. قطعهای به نام صیاد(۵) به زبان فارسی اجرا میشود.
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم، ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم، رفتهست قرارم
حتی قطعهای از فردی پرن به نام من زنده خواهم ماند(۶) نیز به زبان انگلیسی اجرا میشود. با اجرای موسیقی به زبان فرهنگهای مختلف، زبان بدن خوانندهی وکال نشان از تمایل و همذات پنداری دارد. حتی لذت موسیقی در چهرهاش نمایان است و در نهایت تا آنجا پیش میرود که با موسیقی پاپ همراهی میکند و تلاش دارد تا با موسیقی پاپ همپا و همنوا شود. اما زبان بدن وکالیست با وقار و طمأنینه است. و پیانیست همچنان در جایگاه خود نشسته است. حتی سر برنمیگرادند تا شور و هیجان حاکم بر صحنه را ببیند. گویی کشمکشی در درونش برپاست. اما باوری خدشه ناپذیر به کارش و موسیقی کلاسیک دارد و کشمکش درونیاش را با سکوت و چشم دوختن به چشم انداز مقابلش به تماشاگرِ مخاطب نشان میدهد.
با صدای دینگ- دانگ ساعت گیتاریستها از صحنه بیرون میروند و خوانندهی وکال را در تنهایی خود رها میکنند. زبان بدن خوانندهی وکال گویای درد است و تنهایی و پشیمانی و حس رهاشدگی تا آنجا که استیصالش را با زبان گریه بیان میکند. شعر ژاله اصفهانی در ذهنم جان میگیرد.
زقبرها بدر آیند مردههای قرون
چو اشک مرد بریزد به روزگار شکست…
صفای چشمهی صبح بهار را دارد
چو مرد گریه کند از غم مقدس عشق…
خوانندهی وکال همچون عقربههای ساعت روی خط زمان میچرخد. شعر عمران صلاحی در صحنه طنین میاندازد و آغازی دوباره معطوف به اراده، با موسیقی کلاسیک روی صحنه شروع میشود و قبل از آخرین موسیقی که بر اساس شعر عمران صلاحی با نام «ساعاتین سسی» به اجرا درآید، خواننده وکال قطعهای از اپرای سئویل، (آریای بالاش) اثر فیکرت امیروف را اجرا میکند که بیشک انتخاب این اثر نیز نشان از درد تنهایی و پشیمانی و آغازی دوباره دارد. و پس از آریای بالاش، زنگ ساعت با صدای وکالیست سفید پوش بال میگشاید، روی ارگ تبریز مینشیند و آذربایجان را روایت میکند و چه زیبا روایت کرده است عمران صلاحی.
یئل اسیر کوللره
اود یوخودان آییلیر
قوشولور گوللره
پاریلداییر جاوانلیق
پردهلری تیترهدیر.
تمرکز تماشاگر ِمخاطب روی صحنه و رنگهایی است که روی برج ساعت تبریز در حال تغییر است. نورپردازی هنرمندانه روی برج ساعت، روایتی از شعر عمران صلاحی است که با زبان رنگها بیان میشود. هنوز صدای خوانندهی وکال روی صحنه طنین انداز است که به یکباره نوازندگان سازهای زهی و بادی را میبینی که از دو سوی سالن به سمت صحنه روانند. گویی تماشاگرِ مخاطب است که از جا برخاسته و با طنین موسیقی روی صحنه میرود.
بیشک اصطلاح پرفورمانس که در زبان فارسی به معنی کارآیی میباشد، مفهومی پردامنه دارد. در قلمرو مردمشناسی آیینهای باستانی نوعی پرفورمانس میباشد. پرفورمانس هنری ترکیبی است که میتوان مکتبها و سبکهای گوناگون، حتی متناقض را در آن گرد آورد. به واسطهی این هنر میتوان روی صحنه بر چند موضوع متفاوت متمرکز شد. چنانکه در پرفورمانس «ساعاتین سسی» شاهد این موضوع بودیم.
برای لذت بردن از این هنر باید گوش شنوا، چشم بینا، و ذهنی فعال داشت. هنر پرفورمانس تماشاگر را از انفعال بیرون میکشد و به چالش وا میدارد و گاهی تماشاگر خود جزئی از این هنر محسوب میشود.
چند سال قبل توسط آقای فرهاد پورسالمی برای دیدن پرفورمانسی دعوت شدم. اولین بار بود که شاهد اجرایی به این نام بودم. سالن کوچکی که تماشاگران سرپا ایستاده بودند و دانش من از پرفورمانس صفر بود. اما به طور غریزی دریافتم که من و تماشاگران دیگری که ناظر اجرا بودیم، خود جزئی از صحنهی اجراهستیم.
پرفورمانس «ساعاتین سسی» اولین اجرایی است که به زبان تورکی با کارگردانی مهدی لریزی و هنرنمایی گروه موسیقی لاچین با این وسعت و به طور رسمی و با مجوز در سالن اقبال آذر مجتمع فرهنگی ۲۹ بهمن روی صحنه رفت. هر چند چنین اجراهایی برای تماشاگر ایرانی تازگی دارد و شاید ارتباط با چنین اثری ساده نباشد اما این هنر نیز به مانند هر اثر بدیع جایگاه خود را در میان هنردوستان خواهد یافت.
۱۳۹۴٫۵٫۲۷
۱- اجرا، نمایش، ایفا، کار برجسته، شاهکار. performance – –
۲- آریا ( Ariya ): بخش اصلی اپراست که خواننده در آن با آرایش های آوازی، قدرت و مهارت های خود را نشان می دهد.
۳- اثری از جاهد برکای از خوانندگان کشور ترکیه
۴- شعری از اسلام صفرلی با آهنگسازی جهانگیر جهانگیراف
۵- صیاد: اثری از محمد رضا چراغعلی
۶- I will survive
یک پاسخ
سرکار خانم کبیری عزیز ممنون
پرفورمانس هنریست که مرز نمی شناسد
آریا و گروه لاچین بی نظیر بودن