«بنیان کار هنر در شکل است، نه در درونمایهها. هنر، گریز از زبان آشناست و دستیابی به لذت بیگانگی.»
(حقیقت و زیبایی، بابک احمدی، ص ۳۹)
روایت سینمایی نمایشنامهی «خدای کشتار»، نوشتهی یاسمینا رضا در فیلم «کشتار» اثر رومن پولانسکی، که با بازیگری چهار بازیگر مطرح هالیوود به تصویر کشیده بود را،پیشتر دیده بودم. فیلم با دعوای دو گروه از پسربچههای مدرسهای در یک پارک آغاز میشود. پسر یازده سالهای حین دعوا با چماق دو دندان هممدرسهای خود را میشکند. والدین پسر ضارب، بهخانهی پدر و مادر پسر مضروب میروند تا بهشکل متمدنانهای از آنها عذرخواهی و دلجویی بکنند. در خانهی پسر مضروب ما شاهد بحث و گفتگوی زوجهای متمدن و مدرنی هستیم که بظاهر با گفتگو و نگرشی روشنفکرانه سعی در فیصله دادن متمدنانهی دعوای دو پسر بچه دارند. والدین این پسربچهها، هر کدام بهسهم خود از جایگاه فرهنگی – تجاری خاصی در جامعه برخوردارند. کار و افکار آنها مستقیم یا غیرمستقیم در فرهنگ جامعهشان مؤثر است.
یاسمینا رضا نمایشنامه نویس مدرنی است که در تمام آثارش به خوبی عصر مدرن و تبعات منفی آن را با طنز گزندهاش به نقد میکشد. «خدای کشتار» بر مدار ارتباط اجتماعی انسانهای مدرن با یکدیگر میچرخد. در فیلم شاهد این موضوع هستیم که انسانهای متمدن اروپاییِ مبادی آداب و بافرهنگ، طی گفتگوهای فیمابین برای فیصله دادن به مسئلهی دعوای فرزندان خود، از خلال یکسری کنش و واکنشها ناخودآگاه ماسکهای خود را به تدریج کنار گذاشته و تبسمهای در ابتدا مؤدبانهی دو زوج، در پایان به خشم و استهزا علیه یکدیگر تبدیل میشود و آنچه پشت ماسک مؤدب بودن پنهان بوده، آرامآرام بر آفتاب افکنده میشود. اما اجرایی که توسط بازیگران پرتوان تئاتر تبریز از این نمایشنامه به کارگردانی کوشک جلالی طی چند شب در خانهی تئاتر تبریز (تالار تربیت) بهمعرض نمایش گذاشته شد، معادل ایرانی انسانهای مبادی آداب و مدرن یاسمینا رضا و رومن پولانسکی است. هر چند نام اروپایی شخصیتهای نمایش ثابت می ماند، اما کارگردان دست بهنوعی بومیسازی اثر زده و موفق شده آن را توسط بازیگران توانای تبریزی به روی صحنه ببرد. آنچه در فیلم پولانسکی (کشتار: carnage) شاهدش هستیم، هم ادب و هم خشونت و استهزا انسان اروپایی است. آنچه اما روی صحنهی تئاتر ایرانی عرضه میشود ادب و استهزا و خشمی با مارک انسان ایرانی است. هرچند فیلم و تئاتر به لحاظ محتوای عاطفی همساناند، لیکن در نحوهی بروزِ محتوا ناهمسانیهایی را بهنمایش میگذارند که ناشی از تفاوت انسان مدرن اروپایی و ایرانی است. در فیلم پولانسکی شخصیتها بهتدریج ماسکهایشان را کنار میزنند، اما در اجرای که کوشک جلالی از یاسمینا رضا ماسکها ناگهان دریده میشوند. و فرق است بین این دو. فاصلهی کنار زدن با دریده شدن، خط ظریفی است که کوشک جلالی آن را هوشمندانه و با قدرت پی میگیرد و هنرمندان تئاتر تبریز در تحقق هدف کارگردان با موفقّیت بهیاری شتافتهاند.
طنزی که در اجرای نمایش حود را با انفجار خندهی تماشاگران نشان میدهد، رگهای است از درد تراژیک- کمیک زندگی در عصر مدرن. عصری که بیماسک نمیتوان در آن زیست. تبدیل ناگهانی لبخند شخصیتهای نمایش به نعره، نشان از هبوط انسان متمدن به عصر بدویت دارد. انسان مدرنی که بهواسطهی خشم خود مانند ساختمان فرتوتی فرومیریزد، همزمان تماشاگر را نیز از اوج لذت شنیداری و دیداری به حضیض تراژیک انسانی میکشاند. صحنه بواقع آیینهای است که تماشاگر شاهد دریده شدن ماسکهای خود و همقطارانش است.
والتر بنیامین میگوید: «هنر ناگزیر است چیزی را ویران کند تا بتواند نشان دهد که حقیقت کجاست.»
در این نمایش ما شاهد ساختارزدایی شالودههای کژبنیان مناسبات متظاهرانهی انسان مدرن هستیم که در مواجهه با یکدیگر تنها در شرایط خاصی «خود» حقیقیشان را آشکار میسازند. رفتار و سلوک ظاهری آنها بیانگر درون حقیقی آنها نیست. از دید یاسمینا رضا انسان عصر مدرن حتی در بستر نیز ناگزیر از نقش بازی کردن است. او در اوج عشق ورزی نیز مستعد ریا و خشونت است. میتواند بکوبد، بشکند، تهدید کند، بتازد و حتی بکُشد.
سینما هنری است که با زبان تصویر سخن میگوید و هم از اینروی دستش باز است که با استعانت از عوامل پیرامونیِ بسیار بر حس دیداری مخاطب تاثیر بگذارد. اما در تئاتر برای درک آنچه که در فضای محدود صحنه میگذرد گوش بیش از چشم بهکار میآید. سینما در طول زمان و از بدو پیدایش به اینسو با نوآوریهای تکنولوژیک به صنعت سینما تبدیل گشت و هنر نمایشی ارزش آیینی خود را از دست داد. آثار سینمایی از طریق بازتولید و تکثیر انبوه، این صنعت را در اختیار عموم قرار داد. بیش از یک قرن است که سینما تبدیل به هنری همگانی شده است. در صنعت سینما، میان مخاطب و پردهی سینما دوربین بهمثابه رسانهای عمل میکند که ارائه کنندهی بازی بازیگران در فضاهای متفاوت است. اما تئاتر هنری است که هنوز با صنعت فاصلهای بسیار داشته و نیازی به واسطه ندارد. در کشورهایی با ادبیاتی غنی تئاتر درست همچون یونان باستان هنوز جایگاه خود را حفظ کرده است. در تئاتر برخلاف سینما، میتوان هر لحظه مترصد اتفاق تازهای بود. ذهن تماشاگر از آغاز نمایش درگیر فضای محدود نمایش است و مجبور است پابهپای حرکت بازیگران پیش برود و بروز عوارض عاطفی همچون هیجان، شادی، خشم، اضطراب و… را زندهتر از نمایش سینمایی تجربه بکند. بههمین سبب بخش بزرگی از مقبولیت هنر تئاتر بستگی به نبوغ و مهارت هنرمندی دارد که روی صحنه برشی از زندگی را عرضه میکند.
اگر بخواهیم تاثیر نمایش «خدای کشتار» به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی را، که چه در تهران و چه در تبریز با کمترین امکانات روی صحنه برده است، با فیلم «کشتار» پولانسکی با امکانات سینمایی وسیعاش مقایسه کنیم، به باور نگارندهی این سطور «خدای کشتار» کوشک جلالی در مرتبهای بالاتر از «کشتار» پولانسکی مینشیند.
این دومین بار است که حضور کارگردان شناخته شدهای مثل کوشک جلالی تلنگری جدی به تئاتر تبریز میزند. امید که تئاتر شهرتبریز از این حضور بهرهی فراوان برده باشد.
۹۳/۱۰/۱۴
3 پاسخ
سلام.سرکار خانم آستن.ممنونم از بذل توجه تون.دست مریزاد.جسارتا در متن اصلی نمایشنامه لوکیشن پاریس هست و در فیلم خدای کشتار رومن پولانسکی لوکیشن نیویورک شده و اسامی نیز آمریکایی شده.
خدای کشتار
در ابتدا زمانی که برای اولین بار نام نمایشنامه به گوش مخاطب میرسد، زمانی که هیچ ایده ای از محتوای آن ندارد، تصویری از یک زندگی بدوی و انسانهای بی تمدن در ذهن مخاطب شکل میگیرد که با قانون جنگل ( بکش تا کشته نشوی) زندگی میکنند.
اما با شروع نمایش مخاطب شکه میشود
دو زوج متمدن! در به ظاهر متمدن ترین شهر دنیای مدرن، نیویورک! به صورت متمدنانه ای در تلاش برای حل خصومت پیش آمده بین دو پسر بچه جوان خود هستند!
پس چرا خدای کشتار؟
این ابتدایی ترین سوال مخاطب است.
و این تازه شروع داستان است…
جدال دو نوجوان نشان دهنده ی ضعف های غریزی انسان است. امیال و غریزه هایی که باید بر آنها غلبه کنیم اما گاهی ترجیح میدهیم نکنیم. همانگونه که در ادامه داستان میبینیم حتی اگر انسان به ظاهر بالغی باشیم.
این نام یادآور این است که چه بالغ باشی چه کودک چه در نیویورک و در دنیای متمدن زندگی کنی چه در آفریقا و در میان قبایل بدوی ، تحمل شنیدن نظر مخالف را نداری!
به چالش کشیدن جدال این دو نوجوان دقیقا به مثابه آینه ای برای تماشاگر ضعف های شخصیتی انسانهای بالغ را به تصویر میکشد. ضعفهایی که سعی دارند در پشت نقاب تمدن پنهان کنند.
بزرگسالان به هنگام قرار گرفتن در تنگنا به الکل، سیگار و مخدر پناه میبرند و همانگونه که میبینیم پنی! زنی که ادعای شهروندیه دنیا را برای رسیدن به صلح مطرح میکند حتی توانایی تحمل انتقادهای همسر خود را ندارد و به او حمله ی فیزیکی میکند و قسمت طنز داستان اینجاست، او کسی است که پیشنهاد میکند پسرها در یک قرار ملاقات با گفتگو موضوع را بین خود مانند دو انسان بالغ! حل کنند.
طنز این نمایشنامه بر مبنای واقیعت زندگی انسانهاست.
البته منظورم طنزی که آقای کوشک جلالی به صورت بسیار استادانه به نمایشنامه اضافه کرده بودند در اجرای تبریز نبود، طنز متن داستان.
یاسمینا رضا با به چالش کشیدن شخصیت ها به آنها نشان داد که آستانه تحمل انسانهای بالغ تا چه اندازه پایین است و این بیشتر مسخره است تا منطقی که از چنین انسانهایی انتظار تربیت درست داشت.
قرار دادن این چهار نفر در چندین جبهه مختلف ماکتی در مقیاس کوچک از جامعه ی بزرگ انسانهای بالغ است!
جبهه ای که در آن زنان مقابل مردان قرار دارند و برعکسجبهه ای که زنان در آن از طرف مردان به وسواس فکری متهم میشوند و مردان از طرف زنان به بی خیالی.
و دیگری جبهه ای که در آن زن و شوهر با وجود اختلافات متعدد از لحاظ غریزی سعی میکنند در جبهه ی همسر خود باشند و از ازدواج خود در برابر بیگانگان دفاع کنند!
فیلم رومن پولانسکی بی شک شاهکاری بی نظیر است. و مقایسه تئاتر و سینما حتی قابل بحث نیست.
شاهکار کوشک جلالی در به تصویر کشیدن این نمایشنامه ی خارق العاده در شهری به غایت فقیر از لحاظ تماشاچی حرفه ای تئاتر قابل ستایش است.
این اجرا بی تردید باید تلنگری باشد برای کارگردانان تئاتر فعال و این پیام را برای آنها دارد که میتوان سالن تئاتر را پر از تماشاچی کرد با انتخاب هوشمندانه داستان و بازیگر و با تغییر دادن نمایشنامه به اقتضای فرهنگ حاکم بر صحنه!
تماشای این نمایش در تبریز این مهم را به من یادآوری کرد که در عرصه ی هنر هیچ بندی به دست و پای هنرمند بسته نیست
میتوان با تغییرات به جا و هوشمندانه حتی با کمترین امکانات تماشاگر را به تئاتر کشید و سالن را مملو از بیننده کرد، حتی در شهری که بیشتر از نیمی از ساکنان آن نمیدانند تئاتر شهرشان کجاست!
سلام.مطلب بسیار ارزشمندی بود.ممنونم از حضورتان و بذل توجه تان.با اجازه به اشتارک گذاشتم.سیروس مصطفی/تبریز/۱۵/۱۰/۹۳