نیگار خیاوی
چئویرن: نیگار خیاوی
ترجمه: نیگار خیاوی
سسلندیرن: نیگار خیاوی

براهنی هم‌چنان‌که در زمان حیات، بعد از درگذشتش نیز گفت و نظرهای چندی برپا داشته و صد البته گفت و نظرهای بعد از درگذشتش بسیار فزونتر از زمان حیاتش هست. زیرا آنانی که جانفشانانه در کار تاخت و کوب او بودند و می‌باشند خیالشان از بابت اینکه براهنی اکنون زنده نیست که پاسخهای مستدل و محکم و بی‌تعارف در بشقابشان بگذارد، راحت است و از این روست که همچنان می‌تازند و می‌تازند. آنانی که براهنی را بعد از مرگش می‍کوبند بر دو نوع‌اند:
کس و یا کسانی که آثار و نوشته‌های او را خوانده‌اند و آگاه بر میراث ادبی او هستند، نیز بر زندگی ادبی و سیاسی-اجتماعی او واقفند. دوم کس و یا کسانی که عادتن و بی هیچ شناختی خود را در مسیر نظرات این و آن می‌ایستانند. اینان هوچی‌گرند و دهان می‌گشایند که فقط حرف و گفتی به بیرون پرتاب کرده باشند که مبادا از قافله هوچی‌گران عقب بمانند. ما را با اینان صحبتی نیست.
زبان آفرینشگری ادبی براهنی فارسی است. او سالیان دراز برای زبان فارسی قلم زده و گنجینه افزوده، راهها و سبکهای جدیدی در آن پی افکنده، و البته در هر ساحه‌ای که قلم زده نوآوری به ارمغان آورده؛ نقد مدرن، شعر آوانگارد، رمان مدرن و همه اینها را براهنی برای زبان و ادبیات فارسی ارمغان داده، به واقع می‌توان ادعا کرد براهنی ادبیات فارسی را همواره نونوار کرده است و همیشه رختی نو بر آن بریده و دوخته. می‌توان گفت، ادبیات معاصر فارسی عروسی است که مشکل بتواند دوباره دامادی همچون براهنی به‌ خود ببیند. با اینحال جای تعجب است که از نظر برخی او مرتکب گناهی نابخشودنی شده و علاقه و مهر خود را به زبان مادریش بر زبان آورده و از جفایی که در حق زبان مادریش شده سخن به میان آورده و اینها همه نشان نژادپرستی و عقب ماندگی اوست، گویا! در حالیکه اکثر آن کسان همیشه خود را از سینه سپرکن‌های حقوق بشر و دمکراسی معرفی می‌کنند، حال حقوق بشر و دمکراسی مورد دفاع آنان از چه قماشی است، خود دانند. و همیشه آن کسان نه با گفتار و بحث که با فحاشی و توهین همواره به براهنی تاخته‌اند. عجیب است که، آنان براهنیِ نظریه‌پرداز و منتقد و شاعر و نویسنده را اصلا به روی خود نمی‌آورند. همانان که از او بسیار می‌آموزند، ولی به روی خود نمی‌آورند، او را تقلید می‌کنند، به روی خود نمی‌آورند، از روی دست او می‌نویسند، به روی خود نمی‌آورند، آشکارا حیران استعداد بی‌قرار و شگرف او هستند به روی خود نمی‌آورند. عجبا، این کینه و غرض از چه نوع بینش و بیماری تغذیه می‌کند؟ واقعیت این است که براهنی چنان شخصیتی است که هم افتخار به او توجه برانگیز است هم تازش بر او، و این واقعیتی است خارج از اراده کسان، چه ما بخواهیم چه نخواهیم. براهنی نویسنده‌ای جهانی است، هزاران هزار انسان با خواندن آثارش طعم لذت‌بری از ادبیات را تجربه می‌کنند. او در آثار خود با آفرینش جهان‌هایی شگفت و نو ادبیات دنیا را پربار و ثروتمند کرده است. او برای جهان و جهانیان نوشته است. هلن سیکسو در باره رمان روزگار دوزخی آقای ایاز می‌نویسد: کشف یک اثر، در طول زندگی کتابخوانی، حادثه ای است همانقدر کمیاب که سر برآوردن یک محبوب مرده از گور. چنین حادثه‌ای هر پنج یا ده سال یک بار اتفاق میافتد، با چنان نیرویی که آن روز انسان می تواند به واقعیت ادبیات پی ببرد. این ماجرا چند سال پیش برای من روی داد. وقتی که روزگار دوزخی آقای ایاز رضا براهنی را خواندم. برای من قیام قیامت بود. چه سعادتی در این که انسان ناگهان خبردار شود که سیاره دیگری، دنیای دیگری وجود دارد …
براهنی آنچنانکه می‌اندیشد، می‌نویسد و نقد می‌کند، بی هیچ حسابگری و رابطه‌بازی. آنچنانکه می‌اندیشد و تماشا می‌کند شخصیت‌های داستانیش را خلق می‌کند، جهان‌ها و فضاهاهای داستانی می‌آفریند، حتا در شعرهایش نیز موفق به خلق جهان‌ها و فضاهاهای شعری می‌شود، آنچنانکه می‌بیند می‌زیَد، به مبارزه با ناعدالتی و ناآزادی و سانسور برمی‌خیزد و اینهاست که از براهنی یک شخصیت می‌سازد، شخصیتی که برای جهان ادبیات و ادبیات جهانی شاخص می‌شود و می‌ماند.
در این میان، لاجرم ما تورکان ایران نیز همواره سهم‌خواه خود از خلاقیت ادبی براهنی بوده‌ایم زیرا براهنی زاده تبریز است و آذربایجان و خود نیز همیشه بر تورک بودن خود تاکید کرده، از زبان مادریش دفاع کرده بی که اثر و یا آثاری به زبان مادریش آفریده باشد. ما تورکان ایران حق خود می‌دانیم که از صاحب قلمی چون براهنی میراث ادبی خود را طلب کنیم. بله این حق ادبیات آذربایجان است که از براهنی‌ای که به مدت یکسال در حکومت ملی آذربایجان به زبان مادریش درس خوانده و بعد از آن داغ بی‌زبان بودن خود را با تمام زندگیش زندگی کرده پاس بدارد. انتظار ادبیات آذربایجان از استعداد شگرف براهنی بسیار طبیعی است که از براهنی می‌خواهد کاش آن زبان بریده را از نو می‌آفرید و می‌آفرید. در حالی که به تلخی در می‌یابیم که چنین نشده و در واقع آن فرهنگ سیاسی‌ای که با تیغ و ارّه بجان زبان و ادبیات و فرهنگ آذربایجان افتاده خود براهنیِ تورکِ فارسی‌نویس را دائما کوبیده و کوبیده.
حال ما چه کنیم و چه بیاموزیم با و از براهنی‌ای که میراثی برای زبان و ادبیات مادری خود ندارد؟ دوستداران او همواره به عنوان نظریه‌پرداز و منتقد و شاعری که اهل آذربایجان و تورک است به او افتخار می‌کنند و از طرفی یاد او همواره دریغ و حسرتی همیشگی برای تورکان به جا می‌گذارد که چگونه با چنان خلاقیت ادبی گامی برای زبان مادریش برنداشت، و ای کاش…
البته براهنی تنها نویسنده آذربایجانی نیست که به زبان مادری خود ننوشته؛ ساعدی، بهرنگی و … کسان دیگری نیز چنین بوده‌اند که این رنج و ظلم فرهنگی را با قلمشان زندگی کردند و رفتند، لاکن براهنی در برهه‌ای از آفرینشگری خود انگار به ناگهان متوجه خبط خود شد، ولی دیگر بقدر کافی دیر شده بود. او متوجه شد که با چنان وسعت کمّی و کیفی از آفرینشگری که داشته از زبان مادری خود غفلتی نابخشودنی کرده و او فقط توانست در هر فرصتی بارها و بارها آنرا به زبان آورد، و با کمال تعجب این خود باعث مورد خشم و غضب قرار گرفتن او از جانب کسانی شد که خودِ براهنی عمری طولانی در خدمت زبان و ادبیات آنان بوده، کسانی که دائما سنگ دموکراسی و حقوق بشر بر سینه کوفته‌اند و البته که دموکراسی و حقوق بشر خصوصی سازی شده مورد نظر آنان. بگذریم…
اضافه کنیم که همه آثار تورکان فارسی‌نویس از روزگار قدیم تا به امروز (از خاقانی گرفته تا به امروز، براهنی و ساعدی و بهرنگی …) گرچه به زبان فارسی نوشته شده‌اند اما فضا و آهنگ جاری در آثارشان فضا و آهنگ مردمان خویش است، هم ازین روست که بر دلهایمان می‌نشیند و متعلق بودن این آثار به خودمان به نرمی بر باورمان می‌نشیند.
حال، مساله این است که ما تورکان چگونه برای غنی‌سازی زبان و ادبیات خود از میراث براهنی سهمی برگیریم؟ بهترین و عملی‌ترین کار این است که میراثی غیر مستقیم از آثار قلمی او برای خود بیافرینیم، و او را از آنِ خود کنیم، قبلا هم گفته شد که جهان‌ها و فضاهاهای* آفریده شده او برای ما تورکان بسیار مانوس است، آنچنانکه انگار او در اعماق ذهن خود به تورکی اندیشیده و سپس محصول اندیشه خود را به فارسی ترجمه کرده و نوشته، این را تورک زبانان بهتر متوجه می‌شوند. نگارنده که آثار چندی از ساعدی و همچنین رمان کبیر روزگار دوزخی آقای ایازِ براهنی (که این یکی را اداره ارشاد ابتدا مجوز چاپ داد و سپس آن را پس گرفت) را به زبان تورکی آذربایجانی ترجمه کرده بیش از پیش متوجه این خصوصیت قلمی تورکان فارسی‌نویس شده‌است. چند نمونه از روزگار دوزخی آقای ایاز:
«از کجا باید می‌دانستم تاریخ بر روی کفل‌های من نوشته خواهد شد (من نئجه بیله‌ بیلیردیم تاریخ منیم یانچاغیم اوزرینه یازیلاجاقدیر.»
«مادرم تازه از حمام برگشته، روی قالی، درست وسط نقش بزرگ قالی نشسته. صورتش گل انداخته. نشسته برای منصور پیراهن می‌دوزد. منصور عاشق پیراهن سفید است. می‌‌گوید مادر برایم پیراهن سفید بدوز! مادرم روی قالی نشسته برای منصور پیراهن سفید می‌دوزد. مادرم اندازه‌های تن منصور را می‌داند، فقط او می‌داند..» (آنام حامامدان ائوه تزه‌جه گلمیش، خالی اوسته اوتورموش، خالی‌نین دوز اورتاسیندا گؤل ناخیشی اوسته اوتورموش. یاناق‌لاری پؤرتموش. اوتوروب منصورا کؤینک تیکیر، منصور آغ کؤینک دَلی‌سی‌دیر. آنا منه آغ کؤینک تیک! دئییر. آنام خالی اوسته اوتورموش منصورا آغ کؤینک تیکیر. آنام منصورون بدن اؤلچولرینی بیلیر، بیرجه او بیلیر، آنام کؤینهیی تیکه-تیکه آغلاییر، آغلاییر. آنام نییه آغلاییرسان؟ سوروشورام. بیر شئی دئییل، دئییر، آخی بو کؤینک یامان اوزون اولوب، کفن کیمی اولوب. آنام نییه آغلاییرسان؟ هئچ، دئییر، گؤزیاشیم ائله اؤز-اؤزونه سوزولور، او کؤرپو یادیما دوشدو. آغلاما آنام! یاخشی، دای آغلامام. »….)
و یا آنجا که سه برادر برای پیدا کردن جسد صمد به ساحل رود می‌روند، جدالی که بین لاشخورها و جسد از یک سو و لاشخورها و برادران از سوی دیگر در می‌گیرد، همچنین جدال درونی که بین دنیای سه برادر بی آنکه بر زبان آورند، در جریان است. سه برادر هر کدام نماد تفکر و جهان‌بینی متفاوت‌اند، اما برای هدفی واحد که همانا نجات جسد برادر از دست ماموران دولتی و لاشخورهاست (نماد قدرت) تلاش می‌کنند. در این صحنه زشتی جسد متلاشی شده در جریان رودخانه در عین مظلومیت جسد، گستاخی لاشخوران، تلاش همدلانه برادرانی که در تضادی عمیق با یکدیگرند، همه و همه خواننده را دچار سردرگمی عاطفی می‌کند، چنین جهان‌های شگفتی در تمام صفحات کتاب پی در پی در مقابل چشم خواننده آفریده می‌شوند. صحنه‌های موسیقیایی اروتیکی که براهنی در زبان با لحن کلمات و طنین حروف می‌آفریند واقعا نفس‌گیر است. این صحنه‌ها در تمام طول رمان به شکل‌های مختلف و البته بدیع جریان دارد. دنیای آفرینشگری براهنی پر است از اینگونه شگفتی‌ها.
به نظر من، ما با ترجمه این آثار در واقع آن‌ها را به زبان مبدا و اصلی خودشان می‌کوچانیم و آنها را از آنِ زبان و ادبیات خود می‌کنیم، زبان و ادبیات ما بدین شکل پربار و ثروتمند می‌شود، فضاها و جهان‌های نو در زبان و ادبیات ما آفریده می‌شوند و اینها همه میراث استعداد و قدرت خیال‌پردازیِ بی‌قرارِ براهنی برای زبان و ادبیات ما می‌شود و بدین ترتیب براهنی و ساعدی و دیگران برای ادبیات ما بازتولید و بازآفرینی می‌شوند.
1401/ بهار

*: فضاهاها: فضا در زبان انگلیسی space و معادل آن در زبان ترکی uzay می‌شود، معادل فارسی ندارد، مفهومی بسیار گسترده، بی حدود و بی نهایت است. از آنجایی که کلمه فضا به تنهایی نمی‌تواند این مفهوم را به درستی ادا کند لذا من کلمه «فضاهاها» را برگزیدم.

چاپ

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

براهنی، آفرینش‌گرِ بی‌قرار

نیگار خیاوی
www.ishiq.net

آذربایجان ادبیات و اینجه‌صنعت سایتی

براهنی، آفرینش‌گرِ بی‌قرار

نیگار خیاوی
www.ishiq.net

آذربایجان ادبیات و اینجه‌صنعت سایتی

براهنی، آفرینش‌گرِ بی‌قرار

نیگار خیاوی
www.ishiq.net

آذربایجان ادبیات و اینجه‌صنعت سایتی