تهدید زبان، زنده به گور کردن فرهنگ است
دکتر محرم آقازاده(متخصص برنامه درسی و یادگیری)
زبان، فرهنگ است و فرهنگ، زبان. زبان و فرهنگ همخون و همزاد هماند. این دو را نمیتوان از هم گسست. مگر میتوان فرهنگی را بدون زبان به تصویر کشید یا زبانی را از فرهنگ منها کرد. زبان و فرهنگ با هم رشد میکنند و تکامل مییابند. الفرد ال. کروبر(Alfred L. Krober) ، مردم شناسِ فرهنگی، بر آن است که فرهنگ از زمانی میآغازد که زبان وارد میدان میشود. در پویه زمان، فرهنگ و زبان یک دیگر را غنی ساختهاند. این سازندگی تداوم خواهد داشت- اگرچه با فراز و فرودهایی. حکومتهایی که با دشنه به جان زبان افتادهاند ابزاری را برگزیدهاند که به داوری زمان درخواهند یافت به ابزار شایستهای تکیه ندادهاند. ضرب المثل انگلیسی است که میگوید: سرنیزه چیز خوبی است، ولی نمیتوان به آن تکیه داد. فرهنگ و زبان برترین پایگاه و تکیه گاه برای عزیمت به فرازندگی است.
باری، فرهنگ حاصل تعاملات انسانی است، و کنشهای ارتباطی، تجلیات فرهنگیِ تعاملات در درون یک جامعه هستند. فرچیو روسی-لندی(Ferruccio Rossi-Landi)، فیلسوف ایتالیایی که به طور خاص بر روی معناشناسی و زبان شناسی کار میکند به این باور است که یک جامعه گفتاری یا زبانی، محصولِ پیامهایی است که اعضای جامعه با زبانی خاص تبادل میکنند و این زبان در جامعه قابل درک و دریافت است. او میگوید، کودکان زبان و فرهنگ را از جامعه ای که در آن زاده میشوند میآموزند. در فرایند یادگیری، کودکان به پرورش و بسط قابلیتهای شناختی شان دست میزنند.
اصل نسبیت زبان شناختی روشن کننده آن است که روشاندیشیدن مردم درباره جهان به طور مستقیم متأثر از زبانی است که به آن تکلم و بحث میکنند و به برقراری ارتباط میپردازند. ادوارد سپیر(Edward Sapir) زبان-مردم شناس امریکایی بیان میکند که، عادات زبانی گروههای خاصی از مردم، دنیای آنان و چگونگی دنیایشان را پی میافکند. او در بسط این ایده اضافه میکند که، هیچ دو زبانی در یک جامعه به طور مشابه جهان واحدی را بازنمایی نمیکنند. دنیای هر زبان دنیای منحصر به مردمیاست که به آن زبان سخن میگویند. بر پایه این سخن و ایده ادوارد سپیر میتوان گفت، مسیر شناخت فرهنگها از شناخت زبان آنها میگذرد. برای بازنمایی و تفسیر جهان فرهنگها و دنیاهای فرهنگی نیاز به برقراری ارتباط، یعنی نیاز به زبان است.
آن گاه که زبانی به زنجیر کشیده میشود، راههای ارتباطی به شناخت فرهنگ و آشنایی با جهانهای فرهنگی قطع میشود. برقراری ارتباط کلید حل معمای شناخت فرهنگی است. تضعیف و تهدید پیوسته زبان، زنده به گور کردن فرهنگ است. زبان را میتوان به اکسیژن فرهنگ مانند کرد. سینما، تآتر، کتاب، آموزش، شعر و ادبیات حاملهای فرهنگی هستند. همه اینها امکانهایی میآفرینند تا مردمان یک جامعه بتوانند هویت فرهنگیشان را به نمایش بگذارند. زبان نمایشگاه فرهنگ است. بدون زبان، راهی برای بیان ارزشها، نمایش باورها و نگرشها، آفرینشگری و ابراز پیوندهای رفتاری وجود ندارد.
امروز میتوان یکی از شاخصهای حکمرانی مطلوب(Good Governance) را توجه به زبانها و گسترش تنوع زبانی در نظر آورد. بسیاری از کشورهایی که به صورت دموکراتیک راهبری میشوند به طور بنیادینی ضرورت تنوع زبانی را دریافتهاند و آن را نه فقط تهدیدی برای کشور تلقی نمیکنند، بلکه آن را فرصتی برای سازندگی دریافتهاند. عملکرد مجموعه حکومتی و حاصل شیوه حکمرانی در ایران بر عکس آن چیزی است که در دنیایِ پیشرفته دموکراتیک روی میدهد. اصلی که در قانون اساسی برای آموزش به زبان مادری در نظر گرفته شده است در عمل چیزی به جز برای شعار دادن و عوام فریبی نیست. اگر غیر از این بود باید دست کم پس از ۴۰ ساله شدن قانون اساسی میشد نشانههایی از عملی شدن آموزش به زبان مادری را دید.
آنچه پیداست در کنار اجرا نشدن قانون اساسی در باره آموزش به زبان مادری، بناهایی که برای حفظ زبانهایی غیر از زبان فارسی ساخته میشود بر سر سازندگانشان خراب میشود. در کشوری که قانون اساسی آن مؤید آموزش به زبان مادری غیر از زبان فارسی است، فرهنگسازانش به سبب تولیدات فرهنگی به زبان خود لعن میشوند. این کار آشکارا و بی شرمانه رخ میدهد.