“ممد اصلان”در تاریخ ادبیات آذربایجان، یکی از نمایندگان نسل موسوم به دههی شصتیهاست که از اولین تجربههای خود، مسیر ادبیاش را با موفقیت آغاز کردهاست و اکنون مرحلهی عذب و پختگی آفرینشهای ادبی و عمر خویش را سپری میکند. شاهراه منتهی به ادبیات برای ممد اصلان، از زادگاه عزیزش کلبجر و به عبارتی دقیقتر از روستایی بنام لاچین -روستایی که حتی موقعیت جغرافیایی خود را، در پیوندی ظریف و ادیبانه، با نامش جاودان کرده- آغاز شد.
کودکی و نخستین تجربههای شعری ممد اصلان، در کلبجر سپری شد. سرزمینی که، مهد ادبیات، هنر آشیقی و فولکلور است. فضای هنری این محیط بر پرورش قریحهی ادبی وی بیتاثیر نبود. بهطوریکه نوای اولین شعرهای شاعر متاثر از کوک این فضاها بوده است.
او، کؤرپهلیک بئشییم
منیم داغیم دَرهمدی.
زیروهسینه باش اَیییم
اولودو، مؤحترمدی.
“مختار” پدر ممداصلان، از آگاهان به رموز ادبیات کلاسیک و ادبیات شفاهی بود. از این رو میتوان گفت؛ عشق ممد اصلان به ادبیات و شعر، علاوه بر تاثیر فضای ادبی آن محیط از یک وابستگی نَسَبی نیز سرچشمه میگیرد. پدرش را زود از دست میدهد. در گرداب محرومیتها میافتد. و زندگی به عنوان نخستین آموزگار بر ممد اصلان رخ میگشاید. همزمان با سالهای تحصیل، در فضای پرحرارت ادبی کلبجر، اولین شعرهایش را میسراید و همچنین مسیر زندگی و ادبی خود را بهطور دقیق مشخص می کند. پس از دستیابی به تحصیلات عالی در زمینه ادبیات، مدتی به عنوان معلم در روستاهای منطقه مشغول به کار میشود. و بعدها فعالیتش را در روزنامه محلی “یئنیلیک” ادامه میدهد.
ممد اصلان از روزی که قلم به دست گرفت، بر جایگاه قدسی سخن واقف گشت. با صمیمیت میتوان گفت که، او مرد جفاکش سخن است. روزگار پرملال سپری شده ممد اصلان را در راه سخن، میتوان به روزگار پرنده سمندر مانندکرد. به طوری که در یکی از شعرهایش از مقصد و آرمان ادبی و از عشق الهی خود بر “سخن”، سخن بر زبان رانده است:
بو یولو سئچدیم کی،یانام،توتوشام،
آلوولار ایچینده قوورولان قوشام.
عؤمرو سؤز اوغروندا گیروو قویموشام،
آیری اورهییم یوخ، آیری باشیم یوخ.
با جسارت میتوان گفت؛ شروع فعالیتهای ادبی ممد اصلان از دههی شصت عصر گذشته، بر زبان ادبی معاصرآذربایجان، به همراه یک هوای تازه و اندیشههای بدیع فلسفی، شهد و شیرینی زبان محاورهای مردم را نیز افزوده است. او اشعارش را با طرز گفتار ساده و مجازهای بدیع بی نظیر و با نفوذ در لایههای ژرف زبان، اندیشههای خود را با عالیترین احساسات شاعرانه به مخاطبانش میرساند و این طرز، یکی از محورهای اساسی شعر ممداصلان است:
بورونموشسن سؤز خزینه!
خز وئرنه توت اوزونو!
ال-اتکدن چک گؤزونو،
ربیم ایلهام وئریب سنه.
تسلط و آگاهی بر ادبیات کلاسیک و ادبیات آشیقی و فولکلور مردم سبب شدهاست که ممداصلان به هیچ وجه از لحاظ کاربرد زبان غنی و مفاهیم بدیع شاعرانه و افکار فلسفی در تنگنا قرار نگیرد. و با جسارت میتوان گفت بزرگترین رمز موفقیت او در آفرینش آثارش، نزدیکی و پیوند دادن زبان ادبی با زبان ساده مردم است.
قایغیلار،حسرتلر اووخارلی قایچی،
اورک جلاد اولدو، دیلیم هارایچی،
گونوم آغارمامیش آغارتدیم ساچی،
ایندی ده ایز سالیر قار، قاشا دوغرو.
وی در آثار خود چنان ماهرانه از گفتار عامیانه، ضربالمثلها، گویشهای خلق بهره جسته که خواه نا خواه مخاطب خود را به دنیای شعر خود برده و با زبان سحرآمیز شعرش مسحور میکند. بیشتر اوقات، تاثیر مصراعهای وی همچون تاثیر بینظیر یک کلام قصار فولکلوریک است که گویی عمر هزار ساله دارد:
…وطن گؤزدو، بیز کیپریک،
گؤزوموزون کئشیینی چکیریک.
خوشبختی هر شاعر و هر انسان صاحبسخن، در آن است که آثارش در زمان حیات خود، ورد زبان مردم گردد. ممد اصلان از این حیث و از منظر سرنوشت ادبیاش، یک هنرمند خوشبخت است. برایاینکه او هرچه نوشته سخن دل مردم بوده و با هر اثر شاعرانه خود خواننده را به عالم بی انتهای تفکر برده، و با هر شعر خود قامت افراشتهی سخن را افراشتهتر کردهاست.
اجتماعات ادبی، بدون توجه به حجم و ژانر، همه آثار او را با رغبت بسیار پیگیری کرده و بر رتبه و مقام قابل توجه و در خور شاعر معترف شدهاند. ممد اصلان هیچ زمانی از جستارهای ادبی و گزینشهای کلامیاش باز نایستاده و به عبارتی؛ همیشه از خود، کار کشیده و ازدوختن لباسهای نو بر قامت سخن باز نمانده است.
در اشعار وی الهام شاعرانه و احساس بدیع و ظریف با افکار زیبای فلسفی بههم پیوند عمیق خورده و از سرچشمههای حکمت و معنای بزرگانی همچون مولانا، فضولی، یونس امره، علسگر سیراب گشته است:
ربیم نه وئریبسه، نهییمسه، بویام!
منیم اوز نعرهم وار، منیم اوز قییام!
سؤیلهدیین ندی، نه قیمت قویام!
دئمهکی، قولاق آس! آسان دئییلم!
از آغازخلقت، بشر در راه درک مفهوم زندگی، و مقصد نهایی عمر خود در تکاپوست. هستند کسانی که قدم در بیراهه این راه میگذارند و با پندار فانی بودن جهان، نعمتی به ارزشمندی عمر انسان را به کمینه ارزشهای دنیوی فدا میکنند. شاعر با ملامت کردن آنها، خرسندی خود را از ذوق خدا دادهاش ابراز میدارد:
فانیلره دونیا دوزاق
بو فانیلیک سندن اوزاق.
حاقدان گلن مولکونه باخ:
سؤزدن قالا قوروب سنه
او شاعری نیکبین است و در تمام آثارش، از همین زاویه به زندگی و جهان مینگرد. هر چند بعضی اوقات همچون دیگر صاحبان ذوق، از نابسامانیها و از بدیهای دنیا رنجیده خاطر میگردد و در هیچ کجای این نابسامانیها و بدی های جهان، جایی برای خودش پیدا نمیکند:
حاکیمیجبر اولان بیر دیواندایام،
اؤزومده بیلمیرم هانسی یاندایام!
دن یئییب، اون وئرمز دییرماندایام،
اویوتمز بو داشدان،چاخ- چاخدان کئچیب.
لیکن این حس بدبینی درآثار او دایمینیست. بلکه موقتی وگذراست. زیرا دلدادهی سخن و شیدای معانی و مفاهیم معنوی، اسیر لحظهها و تاثرات زود گذر جهان نمیشود. به گفته خاقانی بزرگ؛ هر بلند قلعهای را، باد و باران زمان میفرساید و از بین میبرد. این را بهتر از همه، مردان صاحب سخن میفهمند.
تلاشهای خستگی ناپذیر وی در بخشیدن حیات تازه بر واژههای کم کاربردی که در حال فراموشی بودند از طرف نویسندگان و ادیبان ستوده شده است. این تعهد از عهدهی هنرمندی برآید که بر زبان ، معیشت، مدنیت و تاریخ مردم خویش تسلط کامل داشته باشد:
غم منه توخونوب، توخونماز داها،
غمدن توخام، غمیتوخونماز داها،
عومرومون حاناسی توخونماز داها
اوزوکمز اریشیم آرخاجا دوغرو.
اینکه ممد اصلان را فقط شاعر بدانیم،درست نیست. او سالهاست؛ همچون یک ژورنالیست، با اسلوب نوشتاری ویژهاش،در موضوعات و مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی شناخته شده است. وی با نوشتههای همچون:” بیزدن سونرا نه قالیر”، ” ارزرومون گدییینه واراندا”و دهها نوشتههای دیگر ثابت کرده است که نثری بدیع و کم نظیری دارد.
… و همچنین ممد اصلان یک محقق خستگی ناپذیر طبیعت است که گویی تمام ظرافتهای زبان طبیعت را میداند. چه بسا سنگپارهای یا گلی و یا شکوفهای که افراد بسیار از کنار آنها بی هیچ توجهی میگذرند، ولی همینها در یک نگاه دقیق شاعر، احساسش را برمیانگیزد و در کمتر زمانی در جلوهی یک شعر یا یک نثر لیریک تظاهر پیدا میکند.
شعر : ممد اصلان
سپیب گؤیردهرم سؤزو، کلمهنی،
آیری قوللوغوم یوخ، آیری ایشیم یوخ.
تانیتسا، بیر مصراع تانیدار منی،
آیری سندیم یوخ، آرایشیم یوخ.
سؤزلر کؤزردیمی، قلبیم یاناجاق،
ایسیدهر روحومو بو اود، بو اوجاق،
منیم اوو سیلاحیم دیلیمدیر، آنجاق،
آیری ساپاندیم یوخ،آیری داشیم یوخ.
بو یولو سئچدیمکی،یانام،توتوشام،
آلوولار ایچینده قورولان قوشام.
عؤمرو سؤز اوغروندا گیروو قویموشام،
آیری اورهییم یوخ، آیری باشیم یوخ.
- [i] الهام ممدلی – دکترای فلسفهی زبانشناسی و ادبیات جمهوری آذربایجان
به پاس تلاشهای سالیان درازش بر ادبیات و فولکلور آذربایجان؛ ترجمه زیر از مقدمه کتاب« وارلیقلا یوخلوق آراسیندا» به روح بلند «ممداصلان» تقدیم میگردد که این روزها از ادبیات و فولکلور آذربایجان رخت بربسته است. (علی جوادپور)