منجوقهای خاطره
علیرضا نابدل(اوختای)
برگردان: حسن صانعی
از افسرده باغ چه میتوان آورد
وقتی قبیلههای نحیف برگها
در کار کوچیدن است
وقتی گلهای سرخ گُله به گُله
در کار رفتن است
از افسرده باغ چه میتوان آورد
از من نپرس
شمار خاطرههای نهفته در باغ را
از دستان پینهبسته
چهگونه میتوان چید
منجوقهای خاطره را
سیبی که سوی تو میباید
از طارمی باغ عَشَقه
پرتاب میشد
مرا نصیب نگشت
در کوچ سبزها
از طارمی بیبَر
کسی سیبی نینداخت
و خاطرهها پژمرد
خاطرههای زردگون در درخت
و دخترکان باغ، با سَلههای تهی از سیب
اینک، اگر منجوقهای حسرت خاطره را
به نخ بیاویزم،
چون گردنآویزی،
دور گردن نحیفات خواهی آویخت؟
و دل باغچه را به دست خواهی آورد؟