قطران تبریزی، شاعر بزرگ آذربایجان
مجید رضازاد عموزین الدینی
مؤلف کتاب “لباب الالباب” در مورد قطران تبریزی می نویسد:
«الحکیم شرفالزمان قطرانالازدى التبریزى ـ قطران که همه شعرا قطره بودند و او بحر و جمله فضلا ذره بودند و او خور، اشعار او در کمال صنعت و اوستادى و لطایف او محض اکرام و رادى، از اهل تبریزست و بر اقران سبقت کرد و قصاید او همه لطیف و اغلب رعایت تجنیس کردست»(۱).
«این شاعر سى تن کما بیش را ستایش گفته و بیشتر این ممدوحان چنانکه از چکامههاى خود شاعر پیداست از پادشاهان آذربایگان ـ و از وزیران و سپهسالاران ایشان بودهاند که هر کدام در زمان و سرزمین خود شهرت بسیار داشته و زندگى هر یکى با یک رشته حوادث و کارهاى مهم توام بوده است، ولى در کتابهاى تاریخى که امروز در دسترس ماست تاریخ و داستان این پادشاهان و وزیران نتوان یافت»(۲). با توجه به این مطالب میتوان گفت که دیوان قطران غیر از ارزش شعرى و ادبى، از ارزش تاریخى نیز برخوردار میباشد؛ زیرا دیوان قطران تنها منبعى است که نام بسیارى از شاهان و وزیران و سرداران گمنام منطقه را در خود جاى داده است.
سید حسن تقیزاده در این زمینه مىنویسد:
«دیوان قطران پر است از اشارات تاریخى از یک طرف و لغات فارسى قدیم و فصیح از طرف دیگر که فواید آن از وصف خارج است به حقیقت اگر قطران و قصائد غراى او نبود از ابونصر مملان چه خبرى در صحیفه تاریخ (جز اندک) به ما رسیده بود و در واقع همانطور که اتابک ابوبکر بن سعد شیرازى را شعر سعدى جاودانى کرد. مملان و فضلون و بعضى امراى دیگر آذربایجان …. نیز زنده قطراناند»(۳).
ناصرخسرو قدیمترین نویسندهاى است که راجع به این شاعر تبریزى مطالبى ارائه کرده است. زیرا «ناصر خسرو هنگامى که در تبریز توقف کرده بود (۲۰ صفر تا ۱۳ ربیعالاول ۴۳۸هجری قمری ) با قطران ملاقات و گفتگو کرد.»(۴). در مورد این ملاقات در سفرنامه ناصرخسرو آمده است:
«در تبریز قطران نام شاعرى را دیدم، شعرى نیک میگفت،اما زبان فارسى نیکو نمیدانست. پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقى بیاورد و پیش من بخواند. و هر معنى که او را مشکل بود از من بپرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من بخواند، چهاردهم ربیعالاول از تبریز روانه شدیم.»(۵)
در مورد محل تولد قطران، نظرات مختلفى ارائه شده است، اما خود شاعر در بیتى از اشعارش ولادت خود را به شادى آباد که از قراى نزدیک شهر تبریز میباشد، نسبت داده است، آنجا که میگوید:
خدمت تو هم به شهر اندر کنم بر جان غم
گر چه ایزد جان من در شادی آباد آفرید(۶)
بنابراین با استناد به گفته خود شاعر در مورد محل تولدش، نظرات دیگران قابل اعتناء نمىباشد. امّا «شادى آباد» محل تولد شاعر در کجاى تبریز قرار گرفته است؟ مؤلف کتاب «دانشمندان آذربایجان» در این زمینه مىنویسد: «شادآباد دو قریه از محال مهرانرود من توابع تبریز است که به فاصله دو فرسخ {۱۲ کیلومتر}از آن شهر به طرفین رود بعنوان علیا و سفلى واقع شده و امروز به اسم پنه شلوار و شلوارجق معروف هستند. در قریه شادآباد سفلى چون مقابر صلحا و اولیاء زیاد بوده و «پیر شروان» در آنجا مدفونست و لذا آن ده به اسم شادآباد مشایخ و پنه شلوار شهرت یافته است.»(۷)
کسروى «شادى آباد» یا «شاد آباد» را محلهاى در تبریز و نیز نام دهى در بیرون شهر آورده است(۸).
امّا حاج محمد آقا نخجوانى در این مورد بر او ایراد گرفته و مینویسد: «این که مرحوم کسروى در شرح حال قطران مینویسد که شادى آباد اکنون نام محله ایست در تبریز و نام دهى در بیرون شهر، گمان میکنم اشتباه است. شادى آباد نام همان ده دو فرسخى تبریز است و آنچه نام محله است «شاهآباد» است و محله کوچکى است و به اصطلاح فعلى «شاوا» میگویند که مخفف شاهآباد است»(۹). گفتنى است که صاحب «لباب الالباب» نیز قطران را تبریزى دانسته است:
«قطران که همه شعرا قطره بودند و او بحر، از اهل تبریزست…»(۱۰)
بهرحال از مطالب بالا و همچنین شعر قطران استنباط میشود که او در شادى آباد اطراف تبریز به دنیا آمده است بنابراین:«مولد قطران چنانکه خود اشاره میکند شادى آباد تبریز است و سخن دولتشاه که وى را ترمذى دانسته و گفته دیگران که او را ارومى و جیلى شمردهاند، اصلى ندارد»(۱۱). کسروى از روى قراین و شواهد در مورد تاریخ تولد او مینویسد: «پس روى هم رفته این نتیجه به دست میآید که قطران در سال چهار صد و اند هجرى در «شادآباد» تبریز از مادرزاده و در سالهاى ۴۲۵ـ۴۲۸ که بیست تا بیست و اند سال بیشتر نداشته به شعر سرایى و مدح گویى آغاز کرده است»(۱۲).
بعضى از معروفترین سلاطین معاصر قطران که از طرف این شاعر مورد مدح و ستایش قرار گرفتهاند عبارتند از:
«۱ـ امیرابوالحسن على معروف به لشکری… که از سال ۴۳۵ تا ۴۴۰ فرمانرواى گنجه بوده، قطران در بدایت حال به سبب سازى ابوالیسر سپهدار وى که خود نیز از ممدوحان بنام شاعر است بخدمت او راه جست و قصایدى بس غرّا در مدح هر دو گفت.
۲ـ امیر سیفالدوله و شرف المله ابومنصور وهسودان بن محمد روادى، معروفترین پادشاه روادیان است که میان سالهاى ۴۱۰ و ۴۵۰ یا ۴۶۶ فرمانروایى داشت قطران در بازگشت از گنجه بخدمت او پیوست.
۳ـ ابونصر محمد پسر ابى ابومنصور وهسودان، معروف به «مملان».
۴ـ دیگرفضلونبن ابى السوار… از زندگانى این فضلون و پایان کار و روزگار او اطلاع کاملى در دست نیست.سال ۴۸۴ در بغداد با تنگدستى در مسجدى در کنار دجله جان سپرد… قطران از وفور صلات این پادشاه به تن آسائى روز مىگذاشته تا اینکه فزونى عطایاى شاه او را نقرسى کرده است ۵ـ ابودلف(abudolaf) شاه نخجوان که از نژاد عرب و از خاندان شیبانى بوده است.»(۱۳).
گفتنى است که بسیارى از نویسندگان و شعراء از شعر و شاعرى قطران تعریف کرده و او را ستودهاند، در این زمینه صاحب «هفت اقلیم» مینویسد: «حکیم الاجل قطران بن منصور الاجلى از کمل شعراى آن شهر و دیار بود. خصایلش همه تهذیب عقل بود و خرد ـ جوارحش همه ترکیب فهم بود و ذکاء، و اکثرى از شعرا ویرا ستودهاند و از مصباح خاطرش اقتباس انوار نظم و نثر نموده چنانچه “رشید وطواط” که تهمتن این فن و استاد انجمن بوده گفته که من در روزگار خود قطران را در شاعرى مسلم میدارم و باقى را شاعر نمیدانم»(۱۴).
و صاحب «مجملالفصحا» در این زمینه مىنویسد: «حکیم شاعریست قادر و استادیست ماهر، پایه طبعش بر فرق فرقدین… حکیم از فصحاى شعر است و به زعم من از هیچ یک از فحول شعراى مشهور کمتر نبوده.»(۱۵).
و «ریپکا» (Rypka) نیز قطران را بنیانگذار مکتب ادبى آذربایجان دانسته است که خاقانى و نظامى نیز بعدها در رونق آن کوشیدهاند. «این مکتب [ مکتب آذربایجان]، که با قطران در گذشته به سال ۴۶۵ق) آغاز گشت، گروه کاملاً مشخصى از معلمان و شاگردان را تشکیل میداد که دو تن از آنان، یعنى خاقانى و نظامى هر یک در تحول و تکامل نوع شعرى که میسرودند تأثیرات دیرپاى گذاشتند»(۱۶).
از ویژگى این مکتب شعرى، یکى شیوههاى پیچیده آن بوده و در این مکتب شعرا بطور گستردهاى از گنجینه لغات و مفردات عربى استفاده میکردند، در اشعار این شاعران به فرهنگ عامه محلى نیز، پرداخت میشده است(۱۷).
گفتنى است که عدهاى قطران را از جمله پیشروترین نویسندگان در زمینه شعر ترکى دانستهاند. از جمله پروفسور احمد جعفر اوغلو، از جمله قدیمیترین آثار منظوم در زبان ترکى آذرى، به اشعار قطران تبریزى، اشاره نموده است(۱۸).
همچنین پروفسور غلامحسین بیگدلى در مورد نوشتههاى ترکى قطران مینویسد:
«نوشتههاى قطران با عناصر و اصول زبان ترکى همخوانى دارد، حتى ما گمان میبریم که قطران در زبان ترکى نیز اثرهائى داشته، ولى تاکنون به دست ما نرسیده است، و شاید هم روزى به دست خواهد آمد. این فکر از آنجا به میدان میآید که تفکر و طرز نوشته و جملهبندیها و مثالهائى که در دیوان شاعر آمده به مثلها و فولکوریک آذربایجان و سخن پدران ما شبیه و حتى عین آن است. در بعضى از این نوشتهها، شاعر بدون اینکه به نوشته خود رنگ و لعابى بدهد و آنها را با دستور زبان فارسى بیاورد، به نظر میرسد که مثلها و کلمات ترکى را ترجمه کرده و به فارسى و به صورت نظم نوشته است»(۱۹).
او همچنین به تعدادى از لغات ترکى در اشعار قطران اشاره کرده است که این لغات بیشتر در قافیه مورد استفاده قرار گرفته است مانند جوال، جناغ، تاغ، ایاغ، پروفسور بیگدلى در ادامه با آوردن تک بیتهائى از اشعار قطران، به مقایسه آنها با ضربالمثلهاى آذربایجانى پرداخته است، او در این زمینه مینویسد:
«اساسا قطران با زبان مادرى خود اندیشیده و بعد آنها را به فارسى ترجمه کرده و به نظم کشیده است… و سپس به مثلهائى اشاره کرده است که از گنجینه فولکوریک آذربایجان «آتالار سوزو»، بوده و در دیوان قطران، به نظم فارسى درآمده و بکار رفته است، مانند:
شاد باشد هر که سوى داوران تنها رود ص ۷۲ (تک باشینا قاضى یانینا گئدن شاد قاییدار.)
چنین نوروز بگذارى هزاران ص ۲۳۸ (مین بئله بایراملار گؤره سن)
هم به چنبر گذرد گرچه دراز است رسن ص ۲۸۹ (ایپ نه قدر اوزون اولسادا گلیب دوغاناقدان
کئجه جکدیر)(۲۰).
به خرمى بگذارى هزارعید چنین (۲۹۵ (شنلیک له مین بئله بایراملار گئچیرهسن)(۲۱).
در مورد کتابهاى بجا مانده از قطران تبریزى، مؤلف کتاب «سخن و سخنوران» به آثار زیر اشاره نموده است.
۱ـ دیوان شعر، مشتمل بر قصائد و ترجیعات که اهم اقسام آن است و رباعیات و غزلیات که به نسبت کم است و نسخ آن به اختلاف از سه هزار تا ده هزار بیت را در بر دارد و این نسخه آخرین در همین زمان جمع شده و حاصل چندین دیوان و جنگ است لیکن بعضى در صحت نسبت تمام آن ابیات به قطران شک دارند و مسلم است که پارهاى از محتویات آن اثر قریحه قطران نیست.
۲ـ لغت فارسى، که در بعضى از نسخ فرهنگ اسدى نام آن آمده و مؤلف کشفالظنون آن را به عنوان «تفاسیر فى لغه الفرس» یاد کرده و چنانکه از مقدمه فرهنگ اسدى بر میآید لغتهاى مشهور را متضمن بود..
۳ـ قوسنامه، که به گفته دولتشاه آن را به نام امیر محمد بن قماج که در روزگار سنجر والى بلخ بوده نظم کرده است و صحت این روایت مورد تردید بلکه بطلان آن مسلم است»(۲۲).
در مورد لغت نامه فارسى که بوسیله قطران تبریزى، تألیف شده بود، اسدى طوسى(اواسط قرن پنجم ق) در مقدمه «لغت فرس» خود، که آنرا در آذربایجان و براى شاعران این مرز و بوم به رشته تحریر درآورده بود، مینویسد: «دیدم شاعران را که فاضل بودند و لیکن لغات پارسى کم مىدانستند، و قطران شاعر کتابى کرد، و آن لغتها بیشتر معروف بودند»(۲۳).
و اسدى، سپس به نحوه نگارش لغت نامه فرس پرداخته و مینویسد: «به هر لغتى گواهى بود از قول شاعرى از شعراى پارس»(۲۴)
متاسفانه برخلاف لغتنامه فرس اسدى طوسى، که امروز در دسترس است، از لغت نامه قطران، اثرى موجود نیست، در حالیکه از جمله قدیمترین لغتنامههائى است که تاکنون به نگارش درآمده است. تا جائیکه شاید بتوان گفت اسدى طوسى، در نوشتن «لغت فرس» نیم نگاهى نیز به لغت نامه قطران تبریزى، داشته است.
در مورد سال وفات قطران تبریزى، بدیعالزمان فروزانفر به نقل از مجمعالفصحا، سال وفات او را سال ۴۶۵ ق نوشته است اما در ادامه مینویسد: «از قصائدى که قطران در مدح فضلون و اشارت به بازگشت وى از استر آباد که در زمان دولت ملکشاه ما بین ۴۶۵ و ۴۸۵ واقع گردیده، مىسراید، استفاده میشود که وى پس از سال مذکور هم زنده بوده است.»(۲۵).
«ریپکا» (Rypka) نیز سال در گذشت قطران را «۴۶۵ ق / ۱۰۷۲م»، آورده است(۲۶).
صاحب «روضهاطهار» قبر قطران تبریزى را در مقبرهالشعراى، سرخاب تبریز نوشته است(۲۷).
***
منابع:
۱- عوفى، محمد، ۱۳۳۵، لبابالالباب، تصحیح سعید نفیسى، کتابفروشى ابنسینا، تهران،ص۴۰۱٫
۲- کسروى، احمد، ۱۳۱۰، (قطران شاعر آذربایجان، ارمغان (مجله)، ش ۱، س ۱۲، صص ۴۵ـ۵۱٫
۳- قطران تبریزى، ۱۳۶۲، (دیوان قطران تبریزى)، از روى نسخه محمد نخجوانى، انتشارات ققنوس، تهران، ص۱۶(مقدمه).
۴- براون، ادوارد، ۱۳۵۵، تاریخ ادبیات ایران (از فردوسى تا جامى)، نیمه نخست، ترجمه فتحالله مجتبائى، چ ۲،
انتشارات مروارید، تهران، ص۴۰۷٫
۵- ناصر خسرو(قبادیانی مروزی)،۱۳۵۴، سفرنامه ناصر خسرو، با حواشی محمد دبیر سیاقی، انجمن آثار ملی، تهران،صص۸-۹٫
۶- قطران تبریزى، ۱۳۶۲، (دیوان قطران تبریزى)، از روى نسخه محمد نخجوانى، همان،ص۶۶٫
۷- تربیت، محمدعلى، ۱۳۱۴ ش، دانشمندان آذربایجان، مطبعه مجلس، تهران، (پاورقی)ص۳۰۷٫
۸- کسروى، سیداحمد، ۱۳۵۲، کاروند کسروى، به کوشش یحیى ذکاء، چ ۱، شرکت سهامى کتابهاى جیبى و
انتشارات فرانکلین، تهران، ص۴۹۰٫
۹- قطران تبریزى، ۱۳۶۲، (دیوان قطران تبریزى)، از روى نسخه محمد نخجوانى، همان،ص۲۲،(مقدمه).
۱۰- عوفى، محمد، ۱۳۳۵، لبابالالباب، همان، ص۴۰۱٫
۱۱- قطران تبریزى، ۱۳۶۲، (دیوان قطران تبریزى)، از روى نسخه محمد نخجوانى، همان،ص۳،(مقدمه).
۱۲- کسروى، سیداحمد، ۱۳۵۲، کاروند کسروى، همان، ص۴۹۳٫
۱۳- فقیه، جمالالدین، ۱۳۴۶، آتورپاتکان (آذربایجان و نهضت ادبى)، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران،تهران، صص۲۲۲-۲۲۷٫٫
۱۴- رازى، امین احمد، بیتا، هفت اقلیم، ج ۳، به تصحیح جواد فاضل، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران،تهران، ص۲۱۶٫ى
۱۵- هدایت، رضاقلی خان، ۱۳۴۰، مجمعل ا لفصحا، ص۱۱۰۴٫
۱۶- کمبریج، ۱۳۷۱، تاریخ ایران (از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان)، ج ۵، گردآورنده جى. آ بویل،
ترجمه حسن انوشه، امیرکبیر، تهران،صص۵۳۷-۵۳۸٫
۱۷- کمبریج، ۱۳۷۱، تاریخ ایران ….، همان، ص۵۳۸٫
۱۸- هیئت، جواد (دکتر)، ۱۳۵۸، آذربایجان ادبیات تاریخینه بیر باخیش،جلد۱، چاپ اول، تهران، ص۶٫
۱۹- بیگدلى، غلامحسین، مهر و آبان ۱۳۶۴، مقاله: «قطران و آذربایجان»، وارلیق (مجله)، یئدینجى ایل، سایى ۷ و ۸، صص ۳۰ـ۳۷٫
۲۰- بیگدلى، غلامحسین، مهر و آبان ۱۳۶۴، مقاله: «قطران و آذربایجان»، وارلیق (مجله)، همان، صص۳۰-۳۱٫
۲۱- بیگدلى، غلامحسین، مهر و آبان ۱۳۶۴، مقاله: «قطران و آذربایجان»، وارلیق (مجله)، همان، ص۲۱٫
۲۲- فروزانفر، بدیعالزمان، ۱۳۵۰، سخن و سخنوران. چ ۲، شرکت سهامى انتشارات خوارزمى، تهران،صص۴۹۷-۴۹۸٫
۲۳- اسدى طوسى، ابومنصور احمدبن على، ۱۳۶۵، لغت فرس، تصحیح فتحالله مجتبائى، علیاشرف صادقى،
شرکت سهامى انتشارات خوارزمى، تهران،صص۴-۵٫
۲۴- اسدى طوسى، ابومنصور احمدبن على، ۱۳۶۵، لغت فرس، همان، صص۴-۵٫
۲۵- فروزانفر، بدیعالزمان، ۱۳۵۰، سخن و سخنوران، همان، ص۵۰۰٫
۲۶- کمبریج، ۱۳۷۱، تاریخ ایران ….، ج۵، همان، ص۵۳۸٫
۲۷- حشرى تبریزى، ملامحمد امین، ۱۳۷۱، روضه اطهار، به تصحیح عزیز دولتآبادى، ستوده، تبریز، ص۱۱۷٫
2 پاسخ
یک پژوهش علمی وقابل اعتماد باید بر اساس منابع اصلی ودست اول به نگارش در آید واز تعصبات و تخیلات نویسنده آن نیز بدور باشد.از این نظر این مقاله را یک مقاله علمی و مستند یافتم واز مطالعه آن فایده ها بردم.
این نوشته همه نقل قول است..تحلیل نویسنده در این میان چیست.؟ دوران این گونه نوشتن سالهاست سپری شده است.