مصاحبه با عاشیق چنگیز مهدیپور
مصاحبه گر: مجید پالوایه
چهرهاش خسته است، از تمرینهای طولانی، آماده برای برگزاری کنسرت است.
سازش روی میز است و دست از رویش بر نمیدارد. این وصف حال مردیست که از کودکی با این ساز بزرگ شده است. در اجلاسهای مهم دنیا که پای سیاستمداران به آن باز نشده اجرای برنامه کرده. بی گمان سفیر فرهنگی ایران بوده،میگوید: حتی یک ثانیه کم کاری نکرده ام. به آینده امیدوار نیست، ناامید هم نیست؛ میگوید: شاید فردایی بهتر بیاید. مثل بقیه اهالی موسیقی قبول دارد میان ساز و مردم فاصله ایجاد شده. معتقد است: باید ببینیم چه کسانی و چرا این فاصله را ایجاد کردهاند. این گفت و گویی است به بهانه کنسرت گروه دالغا با سرپرست این گروه چنگیز مهدیپور. چنگیز مهدیپور یا همان “عاشیق چنگیز “سابقه حضور در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی را دارد. او دارای نشان درجه یک هنری (معادل دکتری) در نوازندگی “قوپوز” از وزارت ارشاد میباشد.
**
به نظر میرسد نسبت به چند دهه قبل مردم با موسیقی عاشقی که به نوعی موسیقی فولکلور آذربایجان محسوب میشود فاصله گرفتهاند. آیا این نظر را قبول دارید؟ اگر قبول دارید علت این فاصله گرفتن چیست؟
قطعا فاصله ایجاد شده است. اما مساله اساسی این است که چه عواملی باعث ایجاد فاصله شده است. این موارد را باید در نظر بگیریم. در ایجاد فاصله بین مردم و موسیقی اصیل ما نقشی نداشتیم، اتفاقاتی رخ داده است که فکر عموم مردم نسبت به موسیقی منفی شود. متاسفانه در سالهای اخیر بر اثر این اتفاقات سطح فکر فرهنگی مردم تنزل کرده است، با وجود اینکه افرادی در جامعه وجود دارند که از تفکر فرهنگی بالا برخوردار هستند ولی عموم مردم همانگونه که گفتم در حوزه تفکر فرهنگی تنزل کردهاند. وقتی سطح تفکر فرهنگی یک ملت پایین میآید مطمئنا هنرمند توانمند آن سرزمین کنار رانده میشود، به عنوان مثال در حوزه شعر مردم دیگر دنبال حافظ و فضولی نیستند، هر جا شعر ساده پیدا کنند به آن توجه خواهند کرد. این مطلب نشانگر این نیست که سطح فضولی و حافظ خیلی بالاست و مردم از آن سر در نمیآورند، نه! ، این نشان میدهد که مردم احساس نیاز برای فهمیدن ایناشعار نمیکنند، البته این اتفاق تقصیر مردم نیست، همان مسائلی که گفتم باعث این موضوع شده است. من احساس میکنم فرهنگسازی برای به وجود آمدن این احساس نیاز در جامعه انجام نشده است.
یکی از عواملی که جامعه را به این سطح رسانده است رسانه ملی است. تبلیغات مناسب برای فرهنگ نه تنها در جامعه وجود ندارد بلکه بعضا تبلیغ منفی انجام شده میشود.
در رسانه ملی به یک سری از موسیقیها بها داده میشود که به نظرم در تفکر فرهنگی مردم تاثیر گذاشته. سوال اساسی ما هم همین است؛ چرا این موسیقیها در رسانه حضور دارند ولی برای بقیه این فرصت بوجود نمیآید؟
البته فاصلهای که بین مردم و موسیقی بوجود آمده تنها مختص موسیقی نیست. در کل میتوان گفت بین مردم و هنر فاصله ایجاد شده است. متاسفانه مردم در اثر تبلیغات از هنری حمایت میکنند که متعلق به فرهنگ خودشان نیست.
بسیار جای تاسف است، در شهر اساتید تئاتری وجود دارند که میدان فعالیت برایشان مهیا نیست. اساتید محترمیکه بسیار قدرتمند هستند و میتوانند با تمام دنیا رقابت کنند امروز کنار ماندهاند. این حکایت در موسیقی هم وجود دارد.
تبلیغات ضمن تقلیل دادن تفکر مردم، آنان را از اصالت خودشان دور کرده. این تقصیر رسانههاست. در حوزه موسیقی برخی از کنسرتها در شهر برگزار میشود که ۱۵ روز قبل تمام بلیطهای برنامه فروخته شده؛ هیچ منع تبلیغات هم ندارند. در تمام جهات برایشان امکانات فراهم است. نوعی تبلیغ شده که گویا فرهنگ این شهر آنها هستند و آنچه که ما اجرا میکنیم مال کس دیگری است.
در حوزه موسیقی عاشقی و در کل موسیقی فولکلور آذربایجان نبود دانشگاه و پژوهش چقدر در ایجاد این فاصله و شناخته نشدن موسیقی تاثیر دارد؟
مطمئنا نبود دانشگاه و پژوهشکده تاثیر منفی در پیشرفت موسیقی دارد. متاسفانه در دانشکدههای موسیقی چیزی به نام موسیقی آذربایجان وجود ندارد و این به دولت برمیگردد به کسانی که مسئولیت موسیقی را به عهده گرفتند، در موسیقی آذربایجان ژانرهای مختلف موسیقی اعم از اپرا، مقامی و بقیه ژانرها وجود دارد. موسیقی این خطه مثل بقیه نواحی کشور که یک یا نهایتا دو ژانر را شامل میشود نیست. موسیقی آذربایجان کاملا با دیگر نواحی تفاوت دارد. بر اساس ارزشگذاریها هم اگر باشد باید موسیقی آذربایجان در دانشگاه تدریس شود.
عدم تدریس این موسیقی در دانشگاه یکی از همان تبلیغات منفی است که گفتم. موسیقی دیگر حد و مرز ندارد، خیلی جالب است که در حال حاضر “رامیزقلی اف” که تار آذربایجانی مینوازد بارها از طرف دانشگاه تهران دعوت شده تا ضمن برگزاری کنسرت به هنرجویان تکنیکهای نوازندگی تار آموزش دهد، من سوال میکنم اگر این موسیقی ضعیف است و در حد آموزش در دانشگاه نیست چرا “رامیز قلی اف” را دعوت میکنند؟
به نظر میرسد برخیها چون زبان رسمیکشور فارسی است در شهر احساس میکنند اگر از موسیقی فارسی، آن هم فقط از ژانر پاپ حمایت کنند خیلی باکلاس هستند. من مطمئنم در این کشور هیچ کس بهاندازه من برای موسیقی استاد شجریان احترام قائل نیست چون موسیقی او را عین موسیقی خودم میدانم و اگر بدانم در جایی کنسرت دارد غیر ممکن است به آن کنسرت حاضر نشوم، برای بقیه مثل همایون، شهرام ناظری نیز احترام قائلم. تفاوت زیادی بین موسیقی آنها و خودم نمیبینم. اما متاسفانه اینجا بحث ما بحث مردم است. در روزهای اخیر در سالنی که یک کنسرت پاپ فارسی اجرا میشود جای سوزنانداختن نیست. اینها این تصور را در ذهن ایجاد میکند که آیا از نظر مردم واقعا موسیقی ما ضعیف است؟ در شبکههای اجتماعی اخیرا دیدهام برخیها میگویند موسیقی آذربایجان یک “ساری گلین” است و یکی هم “کوچهلره سو سپیشم” وقتی بررسی میکنیم میبینیم این دوستان اصلا به کنسرتهای ما نیامدهاند فقط کنسرتهایی رفتهاند که این آهنگهای تکراری را اجرا کردهاند.
گروهی که من سرپرستی آن را به عهده دارم ( دالغا) تا کنون کار تکراری در کنسرتها نداشته است. شاید در کنسرت ۲ ساعته ۱۰ دقیقه آن هم به خاطر خاطره انگیز بودن برخی از کارها آهنگ تکراری اجرا شده است. مردم ما با موسیقی خودشان بیگانه شدهاند انگار این موسیقی متعلق به فرهنگ ما نیست. اگر من و یا امثال من این موسیقی را اجرا میکنیم متعلق به همه است میراث پدری ما نیست. اینها همه از تبلیغات منفی است که گفتم.
من به عنوان نوازنده یک وظیفه دارم و شما به عنوان یک شنونده یک وظیفه. در اروپا این قضیه تا حدودی حل شده است. سالن برگزاری کنسرت اصیل و پاپ هر دو پر میشود ولی در کشور ما اینگونه نیست، هر روز یک چیز مد میشود و مردم به آن سمت سوق پیدا میکنند. این نشان میدهد در جامعه یک وضعیت غیر طبیعی وجود دارد. در ورزش هم این مدلی است. یک روز استادیومها بیش از ظرفیت پر میشود یک روز تعداد تماشاگران به تعداد انگشتان دست نمیرسد.
خیلی جالب است امروز مد شده به موسیقی عاشقی بگویند موسیقی دهاتی. آن کسی که این را میگوید هنوز در مورد موسیقی خودش اطلاعات ندارد. باز هم به رسانهها اشاره میکنم که هیچ چیز را در وضعیت طبیعی پوشش نمیدهند. این مجموعه اقدامات مردم را از فرهنگ خودشان دور کرده، جای فرهنگ اصیل مردم را نمیدانم با چه چیز پر خواهند کرد.
کسی که اصالت خود را گم کند چه کار میخواهد بکند. متاسفانه تقسیم بندیها درست نبوده است. به سوال اول برمیگردم این کارها باعث شده تا مردم از موسیقی اصیل دور شوند، همه اینها تقصیر مسئولین است؛ من از مردم گلایهمندم ولی مقصر نیستند. در جمهوری آذربایجان موسیقی موغام در حال از بین رفتن بود، ولی برنامهریزیهایی اتفاق افتاد که جلوی این کار را بگیرند و گرفتند. جشنوارههایی برگزار شد که بعضیها از همین جا برای دیدن اجرا به آنجا میروند.
اینجا هم دیدید وقتی جشنواره موغام برگزار میشد مردم کار را ول میکردند تا به جشنواره برسند و ببینند گروهها چگونه برنامه اجرا میکنند.
من در موسیقی شخصا چقدر توان دارم؟ این گروه را با خواهش و التماس نگه داشتهام. کسی از ما حمایت نکرده است. مثلا دنبال اسپانسر میرویم میبینیم که گفته میشود اگر اسپانسر شما شویم برایمان مشکلساز میشود. در صورتی که چنین نیست، بعضیها این بهانه را ایجاد کردهاند تا کسی به سمت موسیقی نیاید. دولت میداند این موسیقی بر علیه کسی نیست این کار را نمیکند. ارزش این میراث را باید بدانیم و باید تلاش کنیم که این موسیقی را برای نسلهای بعد حفظ کنیم.
تا جایی که میدانیم موسیقی عاشقی در جمهوری آذربایجان در حفظ آموزههای اسلامینقش گسترده داشته است. در حوزه کشور ما چگونه بوده است؟
حفظ و ترویج آموزههای دینی در بین مردم بیشترین میزان اشعار استفاده شده در صنعت موسیقی عاشقی را به خود اختصاص داده است. از زمانی که عاشیقی به وجود آمده است دنبال ترویج اخلاق و معنویت بوده. همیشه بین مردم به ترویج دین مشغول بوده.
در شرایط حساس در کشور آذربایجان در دوره کمونیسم موسیقی عاشقی در حفظ دین تاثیر گذار بوده است. مثلا در آن شرایط خاص برای پیامبر و حضرت علی شعر خواندهاند. عاشیقها در ۶۰۰ سالی که این صنعت شروع شده است بین مردم مسائل دینی را تبلیغ کردهاند. از جمله بزرگان موسیقی عاشقی میتوان به خسته قاسم تیکمه داشلی، دده عاشیق عباس توفارقانلی، دده قربانی، عاشیق علی اصغر که خدمات ارزنده ای برای ترویج اخلاق و معنویات انجام دادهانداشاره کرد.
در حوزه پژوهش و تدوین کتاب به نظر میرسد مقداری کم کاری اتفاق افتاده است. این را قبول دارید؟
ببینید اگر من کتاب نوشتهام از توانایی خودم این کار را انجام دادهام، کسی نیست که حمایت کند، خیلی از کتابها هستند که توسط مترجمین، ترجمه شدهاند ولی همینطور ماندهاند و در انتظار حمایت هستند تا چاپ شوند. در همان حوزه موسیقی پاپ و غیره میبینید وقتی آلبومی منتشر میشود قبل از اینکه روانه بازار شود ۵۰ هزار نسخه از آن را یک موسسه خریداری میکند تا این حمایت باعث شود دنبال کارهای دیگر برود. من ۶۰ آهنگ موسیقی عاشقی را نوشتهام که تا کنون هیچ جا منتشر نشده ولی دیگر توان مالی چاپش را ندارم، تا کی میشود از جیب خودمان کتاب چاپ کنیم.
مسئولین ما هیچ وقت برای مسائل فرهنگی ریالی هزینه نکردهاند. مثلا من یکی از هنرمندانی هستم در این شهر بین دیگر عزیزان قرار میدهند و میدانند که کار هنری انجام میدهم ولی این شناختنها هم دلیل نشده تا من چیزی یارانهای بگیرم، وقتی من و بقیه چهرههای شناخته شده این شهر نتوانستم چیزی یارانهای بگیرم از دیگران چه انتظاری میتوان داشت.
در تمام دنیا تدریس موسیقی متعلق به آموزش و پرورش است ولی اینجا در اختیار ارشاد قرار گرفته، من به این آموزشگاه اعتقاد ندارم. معتقدم باید در مدارس کلاس موسیقی باشد و من آنجا تدریس کنم، نباید کیفیت کار را به خاطر رقابت پایین بیاوریم. سیستم آموزشگاه باعث پایین آمدن کیفیت آموزش میشود. در تمام دنیا ارکسترها میآیند برای بچهها میزنند و بر اساس استعدادی که بچهها دارند به آنها موسیقی آموزش میدهند. جالب است اینجا میبینیم یک فرد سی ساله میآید ساز یاد بگیرد.
همه اینها به مسئولین برمیگردد. هر چه در توانم بوده است انجام داده ام. امروز کنسرت میگذاریم میبینیم کسی برای کنسرت ما ارزش قائل نیست.شش سانس کنسرت میخواهیم برگزار کنیم هر سانس ۵۵۰ نفر که مجموعا میشود ۳۳۰۰ نفر در بین این جمعیت یک میلیون چند صد هزار نفری سه هزار نفر پیدا نمیشود که سالن را پر کند. در این دوران یک دقیقه هم کم کاری نکردهایم. بعدا میبینیم فلان آقا در فلان جا یک مافیا درست کرده است و یک گروه آورده که با فرهنگ مردم سازگاری ندارد.
در سالهای گذشته دو جشنواره موغام و عاشیقلار توسط شهرداری برگزار شد. نقش این جشنوارهها در ارتقا موسیقی عاشقی و موغام را چگونه ارزیابی میکنید؟
من در هر دو دوره این جشنوارهها حضور داشتم. کیفیت کارهایی که در دوره دوم جشنواره ارائه شد از نظر تکنیک نسبت به دوره اول خیلی پیشرفت کرده بود. اگر این جشنواره ۱۰ تا ۱۵ سال ادامه داشته باشد تصور کنید چقدر پیشرفت رخ میدهد و چقدر مردم استقبال میکنند. در این دو دوره دیدید چقدر مردم از جشنواره استقبال کردند. متاسفانه یکی از بدبختیهای بزرگ ما همین است وقتی مدیر تغییر میکند همه برنامهها عوض میشود. یک مدیر ارشاد نسبت به قضیه نگاه مثبت دارد وقتی که این مدیر عوض میشود همه برنامهها تغییر میکند. در همین برنامه هم همینگونه است اصلا کار زیربنایی صورت نمیگیرد. مهندس نوین میرود و جایش دکتر نجفی میآید، این تغییر دلیل تعطیلی جشنواره است؟ باید بستر سازی لازم صورت بگیرد.
عدم برگزاری این دو جشنواره در همان نزدیک شدن یا فاصله گرفتن مردم از این موسیقی تاثیر گذار خواهد بود؟
تاثیر منفی خواهد داشت. دیدیم مردم چقدر خوب از این جشنوارهها استقبال میکردند و به نوعی عادت کرده بودند که سالی یکبار این صدا را خواهند شنید متاسفانه مدیران ما کاملا سلیقهای عمل میکنند. همه ما وظیفه داریم این موسیقی اصیل را حفظ کنیم. در اروپا سالن ۵ هزار نفری برای “پاواروتی” که شاید موسیقیاش را در کشور ما چند ثانیه هم مردم نتوانند تحمل کنند پر میشد. چون مردم اروپا به این سطح از فرهنگ رسیدهاند که این موسیقی اصیل آنهاست و باید حفظش کنند. نتیجه رفتارهای سلیقه ای مردم را نسبت به موسیقی خودش بدبین میکند.
یکبار در اردبیل کنسرت داشتیم در پایان کنسرت ولی مردم میگفتند اگر میدانستیم قرار است این مدل برنامه اجرا کنید به همه میگفتیم بیایند. این حرف جای تاسف دارد. چه میشود برای یک موسیقی که متعلق به فرهنگ خودمان است ۲ ساعت وقت بزاریم؟ من نمیدانم چرا این حرف را میزنند کاش اصلا این حرف را نزنند.
شما در بسیاری از اجلاسهای جهانی و همینطور در بسیاری از کشورهای جهان برنامه اجرا کردهاید. فرق اساسی اجرای برنامه در داخل و خارج از کشور چه تفاوتی با هم دارند؟
من به قدرت موسیقیمان در خارج از کشور پی بردم. استقبالی که از ما در خارج از کشور میشود و حرفهایی که آنجا میشنویم هرگز اینجا نشینیدهام. یادم میآید یکبار در کلمبیا بعد از اجرای برنامه خواستیم از سالن خارج شویم دیدم مردم زیر باران ایستادهاند تا از ما تشکر کنند. خودتان میدانید آنجا کسی با کسی تعارف ندارد، اگر از برنامه ما خوششان نیاید میگویند برنامه شما بد بود. از استقبال مردم کلمبیا حیرت زده شدیم و شاید آدم با خودش میگوید این مردم کلمبیا و آن هم مردم تبریز. بسیاری از موسیقیهای امروز ما مدیون موسیقی عاشقی است. علت این نوع برخورد هم بی گمان تبلیغات غلط است. مردم را مقصر نمیدانم.
اگر اجازه بدهید یک سوال را به طور صریح از شما میپرسم. شما بسیاری از مشکلات را برشمردید و از احترامیکه در خارج از کشور برای شما قائلند. با تمام این تفاسیر چرا در کشور ماندید و قصد مهاجرت نکردید؟
میتوانستم بروم. اگر همین الان از کشور خارج شوم از چین، ژاپن و نوازندگان بزرگ دنیا دعوت نامه دارم که کارهای ترکیبی انجام دهیم. اگر از کشور بروم در عرض یکسال شما من را از تلویزیونهای بزرگ دنیا بارها خواهید دید که با چه کسانی برنامه اجرا میکنم. اما من این کار را نکرده ام و نخواهم کرد. در مقابل تمام توهینها، حرفها، اهانتها و همه چیز ایستادهام و تحمل کردهام. اینهایی که میگویم برای هرکدامشان میتوانم یک کتاب بنویسم. علیه هیچ کس هم کار نکردهایم؛ خواستهایم صاحب این موسیقی شویم و به ملت این را بشناسانیم و علاقهمند کنیم. اگر میخواستم میتوانستم بروم و همین لحظه هم اگر بخواهیم خیلی جا برای رفتن دارم ولی نمیروم. دو بار وزیر آموزش و پرورش آذربایجان دعوتم کرده است که ما به تو نیاز داریم و تمام موسیقی عاشقی را میخواهیم به تو بسپاریم هر کاری میخواهی بیا انجام بده ولی من هر دو بار این پیشنهاد را رد کردهام. این موسیقی نه بر علیه دولت است نه چیز دیگری و جز دعوت انسان به پاکی چیزی دیگری نداشته است. این موسیقی بیشتر دنبال تمام نصیحت بوده است و به جز این کاری نکرده است.
آینده این موسیقی را چگونه میبینید؟ آیا به آینده امیدوارید؟
در شرایط حاضر و با این مردم امید به آینده سخت است. در نتیجه تلاشها که کردهایم وضعیت بهتر از قبل شده، سالانه یک کنسرت برگزار میکنیم و آمار استقبال نسبت به سالهای قبل بیشتر شده ولی این ما را قانع نمیکند.
این اتفاقات نتیجه اقدامات و تلاشهای فردی است. خیلی بدبین نیستم ولی خیلی خوش بین هم نیستم. این فرهنگ به دولت مربوط نیست به مردم مربوط است.
و اما حرف آخر؟
از جوانان میخواهیم دنبال فرهنگ باشند درباره اسطورهها و هر یک از اشعار موسیقی عاشقی میتوان دهها کتاب نوشت. انتظار داریم با حضورجوانان پژوهشهای زیادی در این حوزه اتفاق بیفتد. ما کارهای بزرگی انجام دادیم ولی در واقع یک ذره از راه را رفتیم. جوانان اگر ببینند صاحب یک موسیقی غنی و پر معنا هستیم قطعا قدر خواهند دانست.
منبع: http://ebultan.com/changizmehdipour
5 پاسخ
من اوستاد مهدی پور جنابلارین اوشاقلیق زامانیمدا بذ قالاسیندا گچیریلن تؤرنلرده تانیمیشدیم و ایندی ده او گوزل و اورگه یاتان نغمه لرین خاطیره سی یادیمدادیر . نه یازیخ کی او شنلیکلر دوام ائتمه دی !!! دوام ائتسه ایدی ایندی دوروم چوخ باشقا اولاردی موسیقی قونوسوندا .
عشق اولسون هویتینه و کولتورونه دَیَر وریب قوروماسینا چالیشان اینسانلارا
عاشق چنگیز دن کولتوروموزو و آنا دیلیمیزین اشاعه سینه گوره تشکورومو بیلدیریب و گله جک ده داها آرتیق موفقیت آرزولاییرام
جناب مهدی پور
جنابعالی هنرمند ارزشمندی هستیدوبنده بنوبه خود از اجراهای خوبتان ونوآوریهایتان درموسیقی آشیقی لذت میبرم.ولی اگرمتن این مصاحبه واقعاًبیانگر افکار خودتان باشد،باید بشما تاسف خورد.هرچنددرتنظیم متن سه نوع فکروحضورسه انسان متفاوت دیده میشود:۱- شخصیتی پرتوقع که اززمین وزمان طلبکار است وازبرج عاج خود مردم را نظاره میکند…۲- شخصیتی منطقی که مسائل را علمی تجزیه وتحلیل میکند وواقعیات اجتماعی را همانگونه که هست میبیند وبمردمش احترام قائل است…۳- قوپوز نواز دلسوخته ای که بفکر اعتلای فرهنگ غنی کشورش است وسعی میکند مانند فرهنگ عاشیقی میهنش نمایانگر دردورنج مردمش باشد.مطمئناًانسان توانمندی مانند شما در زمان کوتاهی میتواند شخصیت واقعی خودش راپیدا کند.موفق باشید
چوخ ماراخلی دیر تشکور ائدیرم
بو دیرلی دانیشیغی اوخودوغومدا موتلولوق دویدوم. بو آرادا آشیق چنگیز مهدی پور ومجید پالوایه هابئله ایشیق سایتینین حؤرمتلی چالیشانلاریندان اؤزللیکله سایین ائلدار جنابلاریندان تقدیر و تشککورلریمی بیلدیریب و بو عزیزلر اوچون اوزون عومور یاشیل یاشام دیله ییرم. ساغ قالیب سالامات یاشاسینلار.