از خمیرشدن کتاب چاپ شده تا طلوع یک کتاب جدید!
(نگاهی به کتاب «آلتمیشلار، یئتمیشلر…»، سرودۀ غلامرضا مجدفر)
دکتر مرتضی مجدفر
پدرم شعر میگفت، مقاله و یادداشت مینوشت، مواد فولکوریک و ضربالمثل جمع میکرد، آثارش را بیشتر و به ویژه در سالهای پایانی عمرش از طریق من به چاپ میرساند، تقریباً به تمامی مطبوعاتی که به زبان ترکی منتشر میشدند و نیز برخی مطبوعات فارسی شعر میفرستاد و از سال ۵۷ (پیروزی انقلاب) تا ۳۰ شهریور ۸۰ که فوت کرد، قریب ۴۰۰ قطعه از اشعارش را از همین طریق به چاپ رساند، ولی از او در زمان حیاتش، هیچ کتابی منتشر نشد. بارها خواستیم، اجازه نداد. اصرار کردیم، او هم اصرار کرد که اصرار نکنیم. این کارش دلیل داشت. سال ۶۱، مجموعهای از اشعارش را جمعآوری کرد و کتابی پدید آورد با عنوان «وجدان سسی» (صدای وجدان). مجموعه با توجه به فضای پرجوشوخروش آن سالها و سالهای خون و شهادت دوران دفاع مقدس، پر بود از اشعاری دربارۀ رزمندگان و شهدا. آن سالها، صدور مجوز کتاب، بعد از چاپ صورت میپذیرفت. به این شکل که به ناشران و نویسندگان گفته شده بود کتابتان را چاپ و ۵ نسخهاش را صحافی کنید و بیاورید تا بررسی کنیم و مجوز بدهیم. عنوان مجوز هم «اجازه خروج از صحافی» نامیده میشد. وجدان سسی چاپ و برای گرفتن مجوز توسط پدرم به ارشاد برده شد، ولی با کمال تعجب، ایرادات فراوانی بر آن گرفته شد و او برای گفتوگو با جوانکی کم سنوسال که مسئول بررسی کتابهای ترکی در ارشاد آن سالها بود، به وزارتخانۀ مذکور فرا خوانده شد. در آن گفتوگوی شبهمحاکمه، همان جوان کم سنوسال به پدرم گفته بود این شعرها ضددینی است و علاوه بر آن که کتاب اجازۀ خروج از صحافی نمیگیرد و همۀ فرمهای چاپ شدۀ آن خمیر خواهد شد، امکان دارد با دستور من تو را به زندان هم بفرستیم. وجود شعرهای حماسی در کتاب و علاقهای که پدرم همانند همۀ ایرانیان به رزمندگان و شهدا داشت و نیز وجود بیتهای فراوانی در کتاب که آکنده از مفاهیم دینی و برگرفته از اعتقادات قوی وی بود، او را وادار ساخته بود به مسئول بررسی کتاب پاسخ دهد. پدرم به او گفته بود: «پسرم موقعی که ما برای ساقط کردن حکومت شاه در زندان بودیم، تو هنوز به دنیا نیامده بودی. ما حاضریم برای اصلاح روشها و بهبود اوضاع، باز هم زندان برویم. چه باک! هر طور دوست داری دستور بده!»
همۀ فرمهای چاپ شدۀ کتاب برش خورد و برای خمیر و مقوا شدن به بازیافت فرستاده شد. آن سالها کتابها دستی حروفچینی میشدند و نسخۀ وردی و پی.دی.افی و این قبیل چیزها وجود نداشت که بتوانی نسخهای از آن را برداری و کنار بگذاری و اگر سرت درد کرد در وبلاگ، فیسبوک یا سایر جاها به اشتراک بگذاری و متن را بدون این که مجوزی داشته باشد، به هزان نفر ایمیل کنی. پدرم و ناشرش با توجه به محتوای شعرها چون مطمئن بودند که کتاب مجوز میگیرد، از صحاف خواسته بودند همان ۵ نسخۀ درخواستی ارشاد را آماده کند، از این رو نسخۀ دیگری در دستشان نبود، ولی مأموری که برای برشخوردن فرمهای کاغذی آمده بود، لطف کرده و به صحاف اجازه داده بود فرمهای دو نسخۀ دیگر را البته بدون جلد، برای پدرم و ناشر کنار بگذارد که اکنون یکی از آن دو نسخۀ خمیر نشدۀ وجدان سسی نزد من است.
از همان سال بود که دیگر پدرم اجازه نداد مجموعهای از آثارش چاپ شود و هرچه از او منتشر میشد، همانها بود که در مطبوعات ترکی و فارسی تبریز، تهران و سایر شهرستانها به چاپ میرسید و البته تعدادشان هم بسیار زیاد بود.
همانطور که گفتم، پدرم بعد از سالهای اولیۀ دهۀ ۶۰ که به همکاری جدی با مطبوعات روی آوردم،آثارش را از طریق من به چاپ رساند. من گمان میکردم آثار او همانهایی است که مینویسد و همانهایی است که او همواره نسخهای پاکنویس شده از آنها را در اختیارم قرار میدهد. ولی بعد از فوت او و دسترسی به آرشیو شخصیاش و ملاحظۀ قریب ۲۵ دفتر ۲۰۰ برگی مشتمل بر اشعار ترکی، فارسی، منظومهها، ترجمهها، خاطرات منظوم و منثور، مواد فولکوریک جمعآوری شده به ویژه ۱۲۰۰۰ ضربالمثل ترکی طبقهبندی شدۀ موضوعی، دفترچه یادداشتهای روزانۀ دوران زندان به فارسی، سرودههای طنز و بسیاری نوشتههای دیگر متوجه شدیم که او در تمامی این سالها، چه گنجینهای را پدید آورده است و افسوس خوردیم که چرا برخورد جوانکی کم سنوسال او را به راهی کشانده که مانع از رسیدن آثارش به دست دیگران شده است. در کنار این دستنوشتههای انبوه، فرازی از وصیتنامۀ مکتوب او تکلیف ما را مشخص کرد. او نوشته بود:« آثارم بعد از من میبایست به دست پسرم مرتضی به چاپ برسد. از او میخواهم اشعار، نثرها، خاطرهها و سایر نوشتههای مرا، هر طور که خودش صلاح میداند، برای چاپ آماده و تبویب کند. هر کتابی که توسط مرتضی آمادۀ چاپ میشود، اگر توسط یکی از علمای بزرگوار روزگارمان دکتر حسین محمدزادۀصدیق یا دکترجواد هیئت، یا شاعر گرامی حسن مجیدزاده(ساوالان) دیده، تورق و اصلاح شود، مناسب خواهد بود. هر یک از این دوستان، چنین زحمتی را قبول کنند، بیشک عیب و ایرادها، و نقصانهای علمی – ادبی آثارم از بین خواهد رفت. از این عزیزان، به سبب احالۀ چنین زحمتی عذر میطلبم.»
بعد از سپری کردن مراسمهای مرسوم، مدتی فقط گیج و منگ صفحات دفاتر ۲۵گانه را ورق میزدم و در حال یافتن ابعاد ناشناختهای از شخصیت پدرم بود. حجم، کیفیت کار و حکمتهای موجود در اشعار و نوشتهها حیرتانگیز بود. نمیدانستم چه باید بکنم. بیاغراق چندسالی حیران بودم و تنها کاری که میکردم پاکنویس و مقابلۀ آثار بود. به ویژه این که از بسیاری از اشعار، در دورانی که پدرم آنها را برای ارسال به مطبوعات به من میداد، نسخۀ دیگری در دست داشتم که اغلب تفاوتهای زیادی با نسخههای در دسترسم داشت. بعدها متوجه شدم. همۀ اشعار او لااقل ۴ بار بازنویسی را پشت سر گذاشتهاند. نسخۀ سرایش که قبل از پاره و دور انداختهشدن، در دو نسخۀ پاکنویس میشده و یک نسخهاش در اختیار من قرار میگرفته است. سپس همان شعر با تغییراتی در دفتری (تعداد این قبیل دفاتر که اغلب هم کاهی هستند، زیاد است و جزو آن ۲۵ دفتر مدنظرم نیستند) وارد میشد و بالاخره در دفاتر ۲۰۰ برگی یکشکل و شکیلی با خودنویس یا رواننویس مشکی، با تغییرات قابلتوجهی ثبت و نهایی میشد. همین تفاوت نسخ، یکی دیگر از سختیهای کارم بود. ضمن این که مشاغل علمی و اجرایی خودم، تألیفات وکارهایم، کلاسهایم و از همه مهمتر کند بودن من، باعث میشد کار تدوین و عمل به وصیتنامۀ پدر به خوبی پیش نرود. خودم را متقاعد کرده بودم وقتی بازنشسته شدم، با قدرت و سرعت بیشتری کار خواهم کرد. ولی بازنشستگی، فراغ بال بیشتری برایم فراهم ساخت که تعهدهای جدیدی در حوزۀ کار تخصصیام را بر عهده بگیرم، ولی بالاخره توانستم آثار در دسترس را در دستههای گوناگونی طبقهبندی کنم و از لحاظ ساختار به یک ذهنیت قابلقبول از لحاظ خودم برسم. برای شروع کار، اولین مجموعه را به گزیدهای از اشعار ترکی سروده شده در دو دهۀ آخر عمر پدرم ( دهۀ ۶۰ و ۷۰) اختصاص دادم و ۱۱۰ قطعه از اشعار ناب او را در کتابی با عنوان «آلتمیشلار، یئتمیشلر» [۶۰ها، ۷۰ها (مجموعهای برگزیده از اشعار سروده شده در دو دهۀ ۶۰ و ۷۰ شمسی] آمادۀ انتشار ساختم. دکتر حسین محمدزادۀ صدیق، با دقتی شگرف و حوصلهای وافر تمام ۲۲۰ صفحۀ کتاب را خواند و ایرادات مرا تصحیح کرد. مقدمهای مفصل هم برای کتاب نوشتم که به شرح کامل زندگی اجتماعی، سیاسی و ادبی پدرم اختصاص دارد، مقدمهای که فاکتها و ارجاعات دقیق فراوانی دارد و برای تألیف خود، سیر تکوینی و چند مرحلهای را پشت سر گذاشته است.
کتاب توسط انتشارات پیشگامان پژوهشمدار، که مدیری آن را دوست فرهیختهام ابراهیم اصلانی بر عهده دارد، آمادۀ انتشار و برای بررسی و دریافت مجوز به وزارت ارشاد فرستاده شد. «آلتمیشلار، یئتمیشلر» مدتی طولانی را در انتظار به سر برد. دو سه بار بین انتشاراتی و ارشاد رفتوآمد کرد و پس از تأخیری ناخواسته به دلیل تغییر دولت، بالاخره در آخرین روزهای سال ۹۲، با کمترین تغییرات، مجوز انتشار گرفت.
اکنون مسیر برایم روشن است. میدانم چه باید بکنم. چگونگی تدوین و انتشار سایر آثار را میدانم. وقتی از چاپخانه زنگ زدند و از آماده شدن کتاب خبر دادند، آنقدر ذوق داشتم که منتظر نماندم کتابها با پیک فرستاده شود. خودم به چاپخانه رفتم و بدون نیاز به مجوز خروج از صحافی سالهای دور، تعدادی از کتابها را گرفتم.
انتشار کتاب جدید، حسن غریبی است. تا کنون ۷۶ بار و اگر تجدید چاپ کتابهایم را هم حساب کنم، بیش از ۳۰۰ بار این حس را تجربه کردهام. اگرچه من در چاپ کتاب پدرم نقش واسطه و تدوینکننده را داشتهام، ولی به نوعی خودم را پدیدآورندۀ آن میدانم. از لحظهای که یک نسخه از کتاب را در صندلی کنار خودم گذاشتم، احساس کردم پدرم کتاب را در دستش گرفته و در حال گفتوگو با من است، مثل همیشه و سرشار از مطایبه و با تکهانداختنها و طنز خاص خودش. تمامی راه را با او صحبت کردم، خندیدم، بغض کردم، چندین و چندبار کتاب را برداشتم ونگاهش کردم و بالاخره با چشمانی اشکبار به مقصد رسیدم.
اکنون کتاب «آلتمیشلار، یئتمیشلر» اثر استاد غلامرضا مجدفر در ۲۲۰ صفحه، با مقدمهای مفصل از اینجانب دربارۀ او و ۱۱۰ قطعه شعر ترکی، با نظارت علمی دکتر حسین محمدزاده صدیق، در ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۱۲هزار تومان از سوی انتشارات پیشگامان پژوهشمدار منتشر شده است. جلدهای بعدی مجموعه آثار استاد مجدفر هم در راهند. اگر استقبال خوانندگان و اهالی فرهنگ و هنر آذربایجان از کتاب حاضر خوب باشد، من کاهلی را کنار بگذارم و آثار بیش از یک سال و چند ماه در ارشاد نمانند، به یقین علاوه بر لذتبردن معنوی از آثار منتشر شده توسط خوانندگان، گنجینۀ دیگری نیز برای نسل حاضر و آیندگان به یادگار خواهد ماند.
2 پاسخ
سلام دکتر مجدفر استاد بزرگوارم
خدا پدر بزرگوارتون رو رحمت کنه
بنده اکثرآثارشما را خواندم
امید وارم باز هم آثاری ازمجدفر را تهیه کنم
(الیز گولوز آغرماسین ساغ اولین)
سلام دکتر مجدفر استاد بزرگوارم
حالتون خوبه؟
امید است در این ایام پربرکت والاترین درجات عبودیت و طاعات برایتان ثبت شود. اعمالتان مقبول و سعادت نصیبتان گردد.
خوشحالم تونستید مجموعه آثار ارزشمند پدر بزرگوارتون رو طبق وصیت پدرتون به چاپ برسونید وما رو از خواندن آنها بی نصیب نکنید.
خدا پدر بزرگوارتون رو رحمت کنه
خیلی مشتاق هستم هر چه زودتر این کتاب ارزشمند رو بخوانم