جغرافیای تاریخی ولایت قراباغ (آران) / فرهاد جعفری
(از برآمدن حکومتایلخانان تا پایان حکومت صفویان)
چکیده: مقاله حاضر که پیشتر در همایش بینالمللی قرهباغ در دانشگاه تبریز ارائه گردیده بود و اکنون دوباره در سایتهایاینترنتی باز نشر میگردد، با هدف بررسی جغرافیای تاریخی ولایت قراباغ از آغاز حکومت مغولان تا پایان حکومت صفوی به رشته تحریر در آمده و در واقع دوران حکومتهایایلخانان مغول، تیموریان،ترکمانان و صفویان را در بر میگیرد.
جغرافیای تاریخی یک شاخه بین رشتهای از علوم میباشد که از تلفیق دو رشته تاریخ و جغرافیا بوجود آمده و خود حوزههای مطالعاتی کوچکتری را هم در بر میگیرد. جغرافیای تاریخی – سیاسی موضوعاتی از قبیل تحولات جغرافیایی، وضعیت شهرها، مرزهای جغرافیایی ولایات، ایالات، تقسیمات سیاسی – اداری و جغرافیایی و … را در بر میگیرد. در واقع دراینجا جغرافیای تاریخی – سیاسی ولایت قراباغ با تاکید بر حدود و مرزهای جغرافیایی این ولایت در دورههای مذکور مورد بررسی قرار گرفته است.
در بررسی جغرافیای تاریخی ولایت قراباغ در محدوده تاریخی ما بین آغاز حکومت مغولان تا پایان حکومت صفویان از منابع دست اول این دوران اعم از منابع جغرافیایی، سفرنامهها و دیگر منابع استفاده شده است و سعی شده به جای اولویت دادن به نظرات و دیدگاههای محققان و مورخان دوران معاصر، روایات مورخان، جغرافیدانان و سیاحان قدیم که خود شاهد وقایع بوده و اوضاع جغرافیایی این ولایت را با چشم خود دیده و یا از افراد موثق شنیدهاند اساس کار قرار گرفته است.
ناحیه قراباغ کنونی در دوران باستان قسمتی از ولایت آلبان را تشکیل میداد که خود ولایتی از آتورپاتکان بوده و گاها حالت نیمه مستقل پیدا میکرد. این وضعیت در قرون نخستین اسلامی نیز برقرار بود. بدین صورت که ولایت آران جایگزین ولایت آلبان باستانی شده بود و در قرون نخستین اسلامی حدود آن با تمام اراضی بین رود ارس و دریای خزر مطابقت داشت. اما از دوران سلاجقه به بعد ولایت شیروان از آران جدا شده و واحد جغرافیایی آران به اراضی بین رود ارس و رود کور اطلاق شد. این وضعیت تا دوران مغول دوام آورد. در دوران مغول بود که برای اولین بار اصطلاح قراباغ به جای آران به کار رفت. محدوده ولایت آران یا قراباغ در منابع این دوره جز ولایات آذربایجان آمده و محدوده آن اراضی بین رود ارس و کور بوده و شهر بردع مرکز این ولایت بوده است. در دوران صفوی سیستم بیگلر بیگی بر قرار گردید و بیگلر بیگی چخور سعد به مرکزیت شهر ایروان از ولایت آران یا قراباغ جدا شد. بیگلر بیگی قراباغ به همراه بیگلر بیگیهای تبریز، شیروان و چخور سعد چهار بیگلر بیگی ایالت آذربایجان را تشکیل میدادند. بیگلر بیگی قراباغ در دوره صفوی شامل مناطق زیر بود : زکم، بردع، احناباد، جوانشیر، برگشاد، قرا آغاج، لوزی، آرازباری (ارسبار)، بایزیدلو، سماوی و ترکور.
کلمات کلیدی: جغرافیای تاریخی، قراباغ، آران، دوران مغول، دوره صفویان.
طرح مساله: جغرافیای تاریخی ولایت آران یا قراباغ موضوعی است که کمتر مورخ یا نویسندهای در باب آن قلم زده است. اما در دنیای سیاست حرف و حدیثهای زیادی درباره این ولایت وجود دارد و طرفین مناقشه دلایلی برای بر حق نشان دادن ادعای ارضی خویش مطرح میکنند. اما فارغ از اینکه دلایل کدام یک از طرفین با حقایق تاریخی سنخیت دارد، این پژوهش به دور از هر گونه پیش داوری و بدون هیچ گرایش سیاسی سعی بر آن دارد تا مساله را از طریق علمی آن دنبال بکند. بنابراین مراجعه به متون اصیل و دست اول تاریخی و جغرافیایی در اولویت این کار پژوهشی قرار دارد.
دراینجا با دو سوال عمده روبرو هستیم:
در دوران یاد شده ولایت آران به چه مناطقی اطلاق میشده و رابطه آن با ولایت شیروان به چه نحو بوده است ؟
آیا دراین دوران ولایت آران جزو ولایات آذربایجان بوده و یااینکه خود ولایت مستقلی محسوب میشده است ؟
پاسخگویی به دو سوال بالا مهمترین هدف این پژوهش میباشد. در واقع پژوهش حاضر با بررسی منابع دست اول از جمله متون تاریخی، جغرافیایی و سفرنامههای نوشته شده در فاصله تاریخی بین آغاز حکومت مغولان تا پایان حکومت صفویان سعی دارد جغرافیای تاریخی ولایت قراباغ یا آران را مورد مطالعه قرار دهد.
در تعریف جغرافیای تاریخی باید گفت که جغرافیای تاریخی مطالعه بین رشتهای از علوم میباشد که ازترکیب دو رشته اصلی تاریخ و جغرافیا پا به میدان گذاشته است. جغرافیای تاریخی اگر چه خود شاخه چندان وسیعی از علوم نیست اما حوزههای مطالعاتی کوچکتری را در بر میگیرد. مانند جغرافیای تاریخی – سیاسی، جغرافیای تاریخی – طبیعی، جغرافیای تاریخی – اقتصادی، جغرافیای تاریخی – قومی و زبانی. مهمتریناین حوزهها جغرافیای تاریخی – سیاسی است که موضوعاتی از قبیل تحولات جغرافیای سیاسی، وضعیت شهرها، مرزهای جغرافیای ولایات،ایالات، تقسیمات سیاسی – اداری و جغرافیایی و … را در بر میگیرد (پیریف، ۲۰۰۶ : ۷-۵). اما آنچه دراین مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است، جغرافیای تاریخی – سیاسی ولایت قراباغ میباشد. در واقع دراینجا با بهره گیری از این مطالعه بین رشتهای جغرافیای تاریخی – سیاسی ولایت قراباغ با تاکید بر حدود و مرزهای جغرافیای ولایت قراباغ در دورههای مذکور مورد بررسی قرار گرفته است.
منطقه آران یا قراباغ در ادوار باستانی قسمتی از ولایت بزرگ آلبان را تشکیل میداد که از ولایات آتورپاتکان بود، آلبان در بعضی مواقع جزء لاینفک آتورپاتکان یا آتروپاتن بود و در برخی برهههای تاریخی هم حالت نیمه مستقل نسبت به آتورپاتکان داشت. در دوران بعد از اسلام آران جایگزین آلبان گردید. در قرون اولیه اسلامیحدود آن با اراضی بین رود ارس و دریای خزر یعنی صفحات شمالی رود ارس مطابقت داشت. اما از دوران سلاجقه تا آغاز دوران مغول ولایت تازه تاسیس شیروان از پیکر ولایت آران جدا شده و واحد جغرافیایی آران به اراضی بین رود ارس و رود کور اطلاق گردید(همان: صص مختلف).
حال چگونگی وضعیت جغرافیای تاریخی ولایت قراباغ یا آران را ازآغاز دوره مغول تا پایان حکومت صفویان با جزئیات بیشتر از لابه لای متون جغرافیایی و تاریخی دنبال میکنیم.
اولین جغرافیدان دوره مغول که در مورد ولایت قراباغ اطلاعاتی دارد، ذکریا قزوینی است . اشارات وی در آثار البلاد و اخبار العباد در مورد ولایت قراباغ یا آران با تناقضاتی همراه است. وی در جایی بین ولایت شیروان و آران تفکیک قایل نشده و هر دو را تحت عنوان ولایت آران آورده و در جایی دیگر هر یک را ولایت مستقلی دانسته است. وی اراضی شمالی آذربایجان را تحت عنوان آران آورده است. بدینترتیباین دو را از هم تفکیک کرده است. وی شهرهای گنجه، شیروان، بیلقان، تفلیس، بردعه، باکویه و شمکور را جز آران دانسته است (قزوینی،۱۳۷۲ : ۵۷۰ و ۶۸۳).
مولف مراصد الاطلاع حدود آذربایجان را چنینترسیم کرده است : « از شرق به بردعه، از غرب به زنجان و از شمال به دیلم و طارم محدود میشده است.» (بغدادی، ۱۴۱۲، ج۱ : ۴۷). که در واقع باید چنین باشد : از شرق به دیلم، از شمال به بردعه، از جنوب یا جنوب شرقی به زنجان. وی ارس را حد فاصل آذربایجان و آران دانسته و گنجه، بردعه، شمکور، بیلقان، سیسجان و شابران، دوین را هم جز شهرهای آران به شمار آورده است(همان : ۵۰ – ج۲ : ۵۴۴). بغدادی همچنین ……. را از شهرهای آران و در آخر حدود آذربایجان، در نزدیکی تفلیس دانسته است.(همان). با این حساب ولایت آران یا قراباغ از ولایات آذربایجان بوده و حدود آن ظاهرا از رود کور به داخل ولایت شیروان هم فراتر میرفته است.
ابن عمری؛ مولف مسالک الابصار شهرهای مراغه، بیلقان، شروان، باب الابواب، بردعه و تفلیس را جزو آذربایجان و ولایت اران به مرکزیت بردعه را از جمله ولایات آذربایجان دانسته است (ابن عمری، ۱۴۲۳، ج ۵ : ۱۷۶ و ۱۷۵).
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب مرزهای آذربایجان را از جنوب [شرقی] به خلخال و از شمال [شرقی] باکویه دانسته و موغان، آران، شیروان – گشتاسفی را ولایتهای آن دانسته است. وی بقیه مناطق را تحت عنوان نه تومان بررسی کرده ولی فقط از هشت تومان نام میبرد (مستوفی، ۱۳۸۱: ۱۳۷-۱۲۰، صص مختلف).مستوفی ولایت آران را محدود به فاصله بین ارس و کور دانسته و گنجه و بیلقان، بردع، هیرک(؟) را جزو شهرهای اران ثبت کرده است.(همان : ۱۴۰ – ۱۳۸).
ابوالفدا مولف تقویم البلدان حدود اران را از باب الابواب تا تفلیس و موضعی به نام حجیران (بحجیران) در ساحل رود ارس و حدود آذربایجان را از شمال به بحجیران و از جنوب تا زنجانترسیم میکند. (ابوالفدا، ۱۳۴۹ : ۴۴۴-۴۴۲). وی زنجان، خونج، مراغه، خوی، سلماس، اوجان، مرند، موغان، تبریز، جنزه، برزند، سلطانیه، خسروشاه و بردیج را شهرهای آذربایجان و شیروان، ورثان، بیلقان، باب الابواب، بردعه، تفلیس، نشوی، شمکور، بردعه و گنجه را هم جز شهرهای آران به شمار آورده است. ابوالفدا رود کور را مرز آذربایجان و آران دانسته است (همان : ۸۱). از آنجا که وی رود کور را مرز این آذربایجان و آران به شمار آورده در واقع بخش اصلی ولایت آران یعنی اراضی بین دو رود کور و ارس را جزء ولایت آذربایجان دانسته است و بخش فرعی آن را که در قرون نخستین اسلامیجزو آران بوده، ولی اکنون به ولایتی مجزا تبدیل شده بود (محدوده بین دریای خزر و رود کور)، خارج از خاک آذربایجان قلمداد میکند..
حافظ ابرو در اثر خویش در ماده «جبل آذربایجان» حدود آذربایجان را از زنجان تا تفلیس دانسته است : «ابتداى این کوه از زنجان است که طول آن هفتاد و سه درجه است و عرض چهل و سه درجه. از تفلیس منعطف مىشود این کوه از جانب شمال به غرب، مایل به جنوب، و دو کوه مىشود. یکى مىرود به جانب جنوب و مىکشد تا حلوان … .»(حافظ ابرو، ۱۳۷۵ : ج۱ : ۱۹۰) وی رود کور را حایل بین آذربایجان و آران دانسته است : «نهر کُر که میان آذربایجان و ارّان است»(حافظ ابرو، پیشین : ۱۶۱). به نظر میرسد حافظ ابرو حدود آران را مانند جغرافیدانان قرون نخستین اسلامیتمامیاراضی شمال ارس تصور کرده است. بنابراین آنچه در مورد تقویم البلدان گفته شد در مورد اثر حافظ ابرو نیز میتوان گفت یعنی حافظ ابرو هم آران را از ولایات آذربایجان دانسته است.
در کتاب صبح الاعشی که در قرن نه ه.ق نوشته شده است ارمینیه، آذربایجان و آران تحت عنوان مملکت شمال بررسی شده است. دراین کتاب حدود آذربایجان و آران مشخص نشده است. اما رود کور مرز آران و آذربایجان دانسته شده است (قلقشندی، ۱۳۸۰ : ۱۱۲). شبیه این گفته چنانکه در بالا دیدیم در جغرافیای حافظ ابرو و دیگر آثار جغرافیایی نیز آمده است.
قلقشندی اردبیل، تبریز، سلطانیه، سلماس، سلماس، خوی، اورمیه، مراغه، میانج و مرند را شهرهای آذربایجان و تفلیس، نشوی، موغان، شمکور، بیلقان، گنجه، شیروان و باب الابواب را شهرهای آران به شمار آورده است(همان : ۷۷-۷۰). بدینترتیب وی تمامیاراضی شمال ارس را تحت عنوان ولایت آران اورده و هیچ تفکیکی بین شیروان و آران قایل نشده و هر دو را از ولایات آذربایجان به شمار آورده است.
در دوران صفوی از منابع جغرافیایی خبری نیست. اما سفرنامههای اروپاییان به نوبه خود به جغرافیای تاریخی ولایت قراباغ پرداختهاند، هر چند تمامیاین سفرنا مهها بهاین مساله نپرداختهاند و حتی منابع چندی که بهاین مساله اشاره داشتهاند دیدگاههای گاها متفاوتی درباره جغرافیای قراباغ ارائه میدهند.
پیترو دلاواله در سیاحتنامه خویش درباره آذربایجان چنین مینویسد : « شاه[عباس] تمام سرزمینهایی را که از ترکها [ی عثمانی] پس گرفته از جمله تبریز و حوالی آن شوماخی(شماخی) و تمام خاک شیروان و سایر نقاط آذربایجان و دمیرقاپی و نیز نخجوان و سایر نقاط ارمنستان را به آنها باز پس دهد».( دلاواله :۱۳۸۰، ج۱ : ۶۰۶). دراینجا وی تبریز، شماخی، شیروان، دمیرقاپی(دربند) و نخجوان را از ولایات آذربایجان به شمار آورده است.
دلاواله در سفرنامه اش از ولایت شیروان جداگانه نام برده، بنابراین میتوان گفت که دراین دوره شیروان و آران دو ولایت جدا از هم و از ولایات آذربایجان بودهاند.
ژان باتیست تاورنیه ولایت قراباغ یا آران را فاصله بین دو رود ارس و کور دانسته و ایروان، قارص، نخجوان، جلفا و وان را جزء شهرهای آن به شمار آورده است (تاورنیه، ۱۳۶۳ : ۳۵۸).
آدام اولئاریوس آران (قره باغ) را ولایتی در حد فاصل کور و ارس دانسته است. وی: قاپان،ایروان، سرشات، تومانین، جلفا،اینجه شابوس، سرزبیل، کرک(قیرخ) بولاق، شورگول، تبباک، میک و سیلدر نام میبرد و جرده، برگشاد، ماکو، بیلقان، نخجوان، مگس پرت، شمکور، اردوباد، تفلیس، گنجه، باجسیدو و جیلدر را در شمار قلاع، شهرها و مکانهای جغرافیایی ولایت آران میآورد (اولئاریوس، ۱۳۶۹، ج۲ : :۵۹۱).
شوالیه شاردن مرزهای جغرافیایی آذربایجان را این چنینترسیم میکند : «آذربایجان از طرف مشرق محدود است به دریای کاسپین[خزر] و هیرکانی [گیلان]، از جانب جنوب بهایالت پارت [عراق عجم]، از طرف مغرب به رودخانه ارس و ارمنستان(سرزمین ارامنه) علیا و از طرف شمال به داغستان و هم سرحد با قزاقان مسکوی و قسمتی از جبال توروس» (شاردن، ۱۳۴۹، ج۲ : ۳۹۶). وی آران و شیروان را جزءایالت آذربایجان به شمار آورده وی رود قزل اوزن را مرز بین پارت (عراق عجم) و آذربایجان میداند (شاردن، بی تا، ج۳ : ۲۳). شاردن در موضع دیگری دربند را مرز شمالی آذربایجان به حساب آورده است : «در دربند از توابع ماد آذربایجان هم چنین چمنزارها و چراگاههای عالی وجود دارد… » (شاردن، ۱۳۴۹، ج۲ : ۱۶). بنابر این در سیاحتنامه شاردن آذربایجان به فاصله بین رود قزل اوزن و دربند اطلاق شده و ولایات قراباغ و شیروان چون دراین محدود قرار میگیرند جزئی از آذربایجان بودهاند.
انگلبرت کمپفر از بیگلربیگیهای آذربایجان چنین نام میبرد: تبریز، داغستان، ایروان، قراباغ، شیروان و گرجستان»(کمپفر،۱۳۶۳:۱۶۱). اما متاسفانه چون وی به جزئیات حدود جغرافیایی این ولایات نپرداخته نمیتوان از روی سفرنامه وی حدود هر یک را ترسیم کرد.
سانسون، دیگر سیاح این دوره در سفرنامه خود که آن را در ۱۶۸۳م تالیف کرده، اشارات جسته و گریختهای در مورد ولایات شیروان و آران دارد. به گفته سانسون علاوه بر والیها، دوازده بیگلربیگی وجود دارد که برایالات تبریز، کرج، اردبیل، لار، مشهد، استراباد، کرمانشاه، همدان، شوشتر،گنجه، شماخی وایروان حکومت میکنند(سانسون، ۱۳۴۶ : ۶۰) و نیز در جای دیگر مینویسد : «[شاهایران] بیست هزار نفر را در مدی [آذربایجان] که قسمت علیای آن با ترکمنستان و قسمت سفلای آن با کردستان همسایه میباشد، نگهداری میکند» (همان :۱۴۲). اگر منظور سانسون از ترکمنستان نواحیترک نشین شمال قفقاز باشد، بنابراین بیگلربیگیهایی را که در محدوده بین نواحی شمال قففاز و کردستان واقع شدهاند یعنی حوزههای تبریز، اردبیل، همدان، کرج، گنجه، شیروان و شماخی، دربند، ایروان و…ایالت آذربایجان را تشکیل میدهد. بنابر این حدود جغرافیایی ایالت آذربایجان از نگاه سانسون از جنوب شرقی به کرج و همدان و از شمال شرق به شیروان و از جانب شمال غربی بهایروان محدود میشده است.
کتاب تذکرهالملوک میرزا سمعیا از معدود منابع است که در قلمرو صفویه تالیف شده و اطلاعاتی ارزشمند از تشکیلات اداری و به تبع آن جغرافیای ولایات صفوی به دست میدهد، دراین اثر جغرافیای قلمرو صفویان با عنوان ممالک محروسه در قالب چهارایالت: خراسان، آذربایجان، عراق و فارس بررسی شده است. به گفته میرزا سمعیا این چهارایالت به سیزده بیگلر بیگی تقسیم میشدند (میرزا سمعیا، ۱۳۶۸ :۵ و۳). بیگلر بیگی تبریز، بیگلر بیگی قراباغ، بیگلر بیگی چخور سعد، بیگلر بیگی شیروان بیگلر بیگیهای ایالت آذربایجان را تشکیل میدادهاند. هر یک از این بیگلر بیگیها به نواحی جغرافیایی کوچکتر نیز تقسیم میشد.
بیگلر بیگی چخور سعد شامل مناطق نخجوان، ماکو، زار و زبیل، صدرک، بایزید، شادیلو، دنبلی و معاربر(جاربرد) میشد(همان : ۷۶ و ۷۵). بیگلر بیگی قراباغ متشکل از نواحی زکم، بردع، احناباد، جوانشیر، برگشاد، قرا آغاج، لوزی، آرازباری (ارسبار)، بایزیدلو، سماوی وترکور بود(همان : ۷۸-۷۷). بیگلر بیگی شیروان هم مشتمل بر نواحی سالیان، قبه، ارس و شکی، دربند، آلپاوت، بادکوبه، چمشکزک و آغداش بود(همان : ۷۸). با نگاهی به فهرست بالا میتوان دریافت که ولایت آران دراین دوره به دو ولایت قراباغ و چخورسعد به مرکزیتایروان تقسیم شده است. همچنین ولایت شیروان ولایتی جدا از آران بوده است.
در نقاوه الآثار مرزهای مملکت آذربایجان از یک سو به ابهر و از طرفی تا دورترین نقطه آران دانسته شده است: «امیرخان درایام سعادت اتسام پادشاه فریدون مسند شاه سلطان محمد، رایت مرتبه علیه اش از اوج سپهر بر گذشت و بهایالت و امارت کل ممالک آذربایجان از سرحد ابهر و سلطانیه تا اقصی ولایت اران سرافراز گردیده و…(افوشهای، ۱۳۵۰ : ۱۵۸). بنابراین آران جز ممالک آذربایجان به حساب آورده شده ولی به حدود خود آران اشارهای نشده است.
در برهان قاطع که در تاریخ ۱۰۶۲ ه.ق نوشته شده اشاراتی در مورد ولایت آران دارد :
– «اران ؛ نام ولایتی است از آذربایجان که گنجه و بردع از اعمال آن است (تبریزی، ۱۳۴۱ : ۸۳).
– «ارس ؛ نام رود خانهای است مشهور در کنار تفلیس و مابین آذربایجان و اران میگذرد.»(همان : ۸۷).
– «سپید رود ؛ نام رودخانه است از آذربایجان که بر دیلمان و گیلان گذرد.»(همان : ۶۳۶).
مولف برهان قاطع نام شهرهای دیگر آذربایجان از جمله بیلقان، شابران، سالیان، زنجان، گنجه و نخجوان را آورده است. بدینترتیب در این اثر رود ارس بعنوان رودی در داخل ایالت آذربایجان و مرز بین ولایت آران و ولایات دیگر آذربایجان از جمله ولایات جنوبی همچون زنجان، تبریز و… دانسته شده است . چرا که پیشتر از ولایت آران به عنوان یکی از ولایات آذربایجان نام برده شده است.
همین دیدگاه درباره ولایت آران و رابطه آن باایالت آذربایجان در فرهنگ رشیدی که در سال ۱۰۶۴ ه.ق تالیف شده، نیز تکرار شده است : « اران … ولایتی است وسیع مشتمل بر بردع و گنجه و بیلقان و میان او و آذربایگان رود ارس جاری است و در فرهنگ گوید بلوکی است از ولایت آذربایجان.» (تتوی، ۱۳۳۷، ج۱ : ۹۰). علاوه بر این مولف این اثر از دربند، زنگان، شیروان و نشوی نیز جز شهرهای آذربایجان یاد کرده است.
در فرهنگ جهانگیری از دیگر فرهنگهای نوشته شده دراین دوره که بین سالهای ۱۰۳۲-۱۰۱۷ ه.ق در هند به رشته تحریر در آمده، جمال الدین شیرازی مولفاین اثر در مورد اران و چنین مینویسد :
– «اران ؛ نام بلوکی است از ولایت آذربایجان…» (شیرازی، ۱۳۵۱، ج۱ : ۸۱۹).
جمعبندی و نتیجهگیری :
از بررسی مجموع ۷ اثر جغرافیایی که در فاصله بین آغاز حکومت مغولان تا بر آمدن حکومت صفویان نوشته شدهاند دانسته میشود که تمامی آثار بدون استثنا ولایت آران را جزو ولایات آذربایجان به شمار آوردهاند. اما از این میان تنها دو اثر یعنی نزهه القلوب و و مراصد الاطلاع بر جدایی دو ولایت آران و شیروان از هم تاکید کردهاند و آثار البلاد هم در جایی آن دو را جدا و در جای دیگر پیوسته دانسته است اما بقیه ۴ اثر دیگر این دو را یک ولایت به شمار آوردهاند یعنی شیروان را جز ولایت آران دانستهاند. بدینترتیب حدود ولایت آران در دوران مغولان به دو صورتترسیم شده است. یکی به صورت واحد جغرافیایی که اراضی بین دریای خزر و رود ارس را از دربند تا تفلیس را در بر میگرفت و با حدود ولایت آران در قرون نخستین اسلامی(که دقیقا مطابق یا ولایت باستانی آلبان بوده است) مطابقت میکند. دوم به صورت ولایت کوچکی که اراضی ما بین دو رود ارس و کور را در بر میگرفته و ولایت شیروان (حد فاصل بین رود کور و دریای خزر) از پیکره آن جدا بوده است. این منابع همچنین اغلب شهر بردع را مر کز اداری ولایت قراباغ دانستهاند.
ولایت آران در دوره صفوی بیشتر با عنوان قراباغ شناخته شده بود. اکثریت قریب به اتفاق سفرنامههایاین دوره و نیز منابع تاریخی و حتی فرهنگهای لغت، آن را از ولایات آذربایجان به حساب آورده و محدوده آن را ما بین دو رود کور و ارس دانسته و جانب غربی آن را با خاک عثمانی هم مرز میدانند. در پارهای از منابع این دوره، منطقه چخورسعد به مرکزیت شهر ایروان ولایتی جدا از قراباغ دانسته شده است. در تذکره الملوک ولایت آران در قالب دو بیگلر بیگی قراباغ و بیگلر بیگی چخورسعد ترسیم شده که هر دو از بیگلر بیگیهای آذبایجان بودهاند. شهرها و مناطقی که جزء بیگلر بیگی قراباغ بودهاند عبارتاند از : ایروان، نخجوان، جلفا، قاپان، کرک بولاخ(قیرخ بولاق)، ماکو، بیلقان، شمکور، اردوباد، گنجه، شورگول، شوشا، وان، قارص و… . همچنین مناطق زیر به بیگلر بیگی چخورسعد تعلق داشته است : نخجوان، ماکو، زار و زبیل، صدرک، بایزید، شادیلو، دنبلی و معاربر(جاربرد) .
ولایت آران که در قرون نخستین اسلامی جایگزین ولایت باستانی آلبان شده بود به تمامیاراضی شمال ارس از دربند تا تفلیس اطلاق میشد و از دوران سلاجقه به بعد به دو ولایت شیروان و آران تقسیم شد که اولی اراضی بین دریای خزر و رود کور و دومی هم محدوده بین دو رود کور و ارس را شامل میگردید. در دوران مغولان اراضی ولایت آران بهاین صورت باقی ماند اما لفظ قراباغ به جای آران معمول گردید. روند کوچک شدن ولایت آران در دوران صفویان هم ادامه یافت. طوری که دراین دوره ولایت آران به دو بیگلر بیگی قراباغ و چخورسعد تقسیم شد.
بااین اوصاف ولایت قراباغ دست کم در فاصله زمانی بین ورود مغولان تا پایان حکومت صفوی – بیش از ۴ قرن – به محدوده بین دو رود ارس و کور اطلاق شده است. حتی با استثنا نمودن دو سه قرن اول هجری میتوان به جرات گفت که ولایت قراباغ یا آران علاوه براینکه محدود اراضی فوق را در برمیگرفت بلکه در سراسر دوران بعد از اسلام جزئی از خاک آذربایجان بوده است.
منابع و مآخذ :
منابع عربی
۱٫ ابن فضل الله عمری، احمد بن یحیی : ۱۴۲۳، مسالک الابصار و ممالک الامصار، ج ۵، چاپ اول، ابو ظبی، المجمع الثقافی.
۲٫ بغدادی، عبدالمومن بن عبدالحق : ۱۴۱۲، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنه و البقاع، ج۲و۱، چاپ اول، بیروت، دارالجیل.
منابع فارسی
۱٫ ابوالفدا : ۱۳۴۹، تقویم البلدان،ترجمه عبدالحمیدایتی، تهران، بنیاد فرهنگایران.
۲٫ افوشهای نطنزی، محمود : ۱۳۵۰، نقاوه الآثار فی ذکر الاخبار، تصحیح احسان شرقی، تهران، بنگاهترجمه و نشر کتاب.
۳٫ اولئاریوس، آدام : ۱۳۶۹، سفرنامه آدام اولئاریوس،ترجمه حسین کرد بچه، جلد ۲، تهران، شرکت کتاب برای همه.
۴٫ تاورنیه، ژان باتیست :۱۳۶۳، سفرنامه تاورنیه، ت ابوتراب نوری، چاپ سوم، تهران، کتابخانه سنایی- کتابفروشی تایید.
۵٫ تبریزی، محمدبن حسین بن خلف : ۱۳۴۱، برهان قاطع، تهران، امیر کبیر.
۶٫ تتوی، رشید بن عبد الفغفور : ۱۳۳۷، فرهنگ رشیدی، تصحیح محمد عباسی، تهران، کتابخانه بارانی.
۷٫ خوافی، شهاب الدین عبدالله(حافظ ابرو) : ۱۳۷۵، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ اول، تهران، میراث مکتوب.
۸٫ سانسون :۱۳۴۶، سفرنامه سانسون،ترجمه تقی تفضلی، تهران، بی نا.
۹٫ دلاواله، پیترو :۱۳۸۰، سفرنامه پیترو دلاواله،ترجمه محمود بهفروزی، تهران، قطره.
۱۰٫ شاردن، شوالیه : ۱۳۴۹، سیاحتنامه شاردن،ترجمه محمد محمدلوی عباسی، ج۲، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر.
۱۱٫ شاردن، شوالیه : (بی تا)، سیاحتنامه شاردن،ترجمه محمد محمدلوی عباسی،، ج۳، تهران، امیر کبیر.
۱۲٫ شیرازی، جمال الدین : ۱۳۵۱، فرهنگ جهانگیری، ج۱، تصحیح، رحیم عفیفی، مشهد، دانشگاه مشهد.
۱۳٫ قزوینی، زکریا بن محمد : ۱۳۷۲، آثار البلاد و اخبار العباد،ترجمه جهانگیر میرزا قاجار، تصحیحهاشم محدث، چاپ اول، تهران، امیرکبیر.
۱۴٫ قلقشندی : ۱۳۸۰، صبح الاعشی فی صناعه الانشا(جغرافیای تاریخیایران، برگرفته از کتاب صبح الاعشی)،ترجمه محجوب الوزیری، چاپ اول، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزرات امور خارجه.
۱۵٫ کمپفر، انگلبرت : ۱۳۶۳، سفرنامه کمپفر،ترجمه کیکاووس جهانداری، چاپ سوم، تهران، خوارزمی.
۱۶٫ مستوفی قزوینی، حمدالله :۱۳۸۱، نزهه القلوب، تصحیح محمد دبیر سیاقی، قزوین، نشر حدیث امروز.
۱۷٫ میرزا سمعیا : ۱۳۶۸، تذکره الملوک، به کوشش محمد دبیر سیاقی، چاپ دوم، تهران، امیر کبیر.
منابع به زبان ترکی آذربایجانی
۱٫ پیریف، واقف .ضیاء اوغلو : ۲۰۰۶، جغرافیای تاریخی – سیاسی آذربایجان (Azərbaycanın Tarixi – Siyasi Coğrafiyası)، چاپ دوم، باکو، معلم.