نظریه سوم در وجه تسمیه شبستر (چوستر-چویستر-چبیستر)
الف.موحد شندی
برای مردم هرشهر یا کشوری شناخت فراز و نشیبهای تاریخ گذشته میتواند درس زندگی یا راهنمای آینده باشد. برای شناخت تاریخ گذشته باید سالیان دراز تحقیق و پژوهش کرد و منابع مختلف داخلی و خارجی را در شناخت جزئیات سیر اندیشه و دانش و زبان و ادب و فرهنگ و هنر آن سرزمین موشکافانه بررسی کرد. یکی از شیوههای علمیمدرن در این بررسیها سئمانتیک (معناشناسی)اسامی شهرها و روستاها و کشورهاست.
برای یافتن معنی لغت شبستر(چوستر) دراین مقاله با رویکرد سمانتیکی(Semantic:معناشناسى، علم معانى) طبق تئوری زنجیرهای (CHAIN THEORY OF REFERENCE) از اتیمولوژی(ریشه شناسی= (etymology و لکسیکولوژی(واژه شناسى = (lexicology که از رشتههای علم زبانشناسی میباشند بهره گرفتهایم. امیدوارم علاوه برآنکه خوانندگان را با گذشتههای این شهر کهن آشنا میکنیم، در اعتلاء فرهنگ و آبادانی و رفاه مردم آن موثر واقع و مورد توجه فرهیختگان علاقمند قرارگیرد.
در بارهی معنی کلمه شبستر(چوستر) و اینکه از چه دورهای به این نام خوانده شده و ریشهی لغوی آن، تا کنون دو نظر ارائه شده است. در این مقاله نظر سومیطرح و تئوریزه میشود که امیدوارم ارباب خرد و اهل نظر با ارائه نظرات خود به غنای آن بیفزایند.
۱-نظر غالب این است که «چوستر» نام خود را از نام دریاچه «چی چست» گرفته، که در اوستا به دریاچه اورمی(ارومیه) اطلاق گردیده است. و از منظر ائتیمولوژیکی و لکسیکولوژی توضیح ندادهاند که چیچست چگونه به چوستر تبدیل شده است. ادعای بلاوجهی که بدلیل کثرت استعمال، بناحق مورد قبول عدهی قرار گرفته است. زیرا اصل اینکه زبان اوستائی چه زبانی است، میان زبانشناسان اختلاف نظرهای عمیقی وجود دارد.
مرحوم دکتر پور داوود در بخش دوم کتاب یسنا در بارهی چیچست مینویسد:” نام ایرانی این آب که در اوستا بجای مانده چئچست خوانده شده، لفظاً یعنی درخشان.” و در ادامه در توضیح علت درخشندگی آن به توصیف شاعرانه پرداخته و”آمیختگی آب با نمک فراوان و درخشندگی دلکش با تابش خورشید “را دلیل آورده است. درحالیکه درخود اوستا چندین بار بنام چئچست اشاره شده چنین توجیهات دلکشی نیآمده است، استاد پور داوود فقید برای معنی درخشان که درجای خود توضیح خواهیم داد و یکی از دهها معنی چی چست میباشد، مستند علمیو منطقی ذکر نکردهاند. مثلاً در زند بهمن یشت فرگرد۶پاره ۱۰ گفته شده:”آذرگشسب درکرانۀ دریای ژرف چیچست است. آبش گرم و به زیانکاران ناسازگار است”. یا در فرگرد۲۲پارهی ۲ آمده است: « من دگر باره گویم، دریاچهی چیچست در آتورپاتکان است آبش گرم و از گزند برکنار است، هیچ جانداری در آن نیست…» یا در آبان یشت پاره ۵۰-۴۹ آمده: « از برای او (آنا هیتا) فدیه آورد…رو به روی دریاچهی چیچست ژرف و فراخ…
و اشاره میکنیم که بفرض محال نظر مرحوم پورداوود و همفکران وی درست باشد، از توجیه زبانشناسانه و منطقی اینکه چوستر از چیچست گرفته شده باشد نیز ناتوان خواهیم بود. حداکثر میتوانیم به این گزاره منطقی برسیم که “چوستر و چیچست میتوانند و شاید ریشه مشترک داشته باشند”و این گزاره هیچ معلومات علمیو تاریخی به ما نمیدهد و درحد فرضیه اثبات نشده باقی میماند.
۲- نظر دومیکه بصورت شاذ مطرح شده است، اینست که «شبستر، همان شاه بستر بوده است و بمرور به شبستر تبدیل شده است…» با اینکه این نظر هم مانند نظر اول ریشه اوستائی دارد تابحال قائلین به آن حتی باندازه طرفداران نظر اول هم توجیه تئوریک و منطقی تدارک ندیدهاند و باقوال عامیانه مانند اینکه شاهان ساسانی موقع عبور از شبستر برای جنگ با رومیان شب را درشبستر به بستر میرفتهاند…بسنده کردهاند.
شاید بتوان توجیه اوستائی آن را بنقل از فرهنگ نظام بدین شکل آوردکه: – لفظ “شاه” در پهلوى از اصل سنسکریت «شاس» و به معنى حکومت کردن است. و در اوستا «ساستر» بوده از همان ریشه، و «تر» در اوستا و سنسکریت ملحق به لفظ شده است و معنى فاعلی به آن داده است. پس معنى« ساستر= حکمراننده» است.
ولی درادامه استحکام منطقی استدلال مشاهده نمیشود:
“در اوستا لفظ خشتره هم براى شاه است که از اصل «کشترهی» سنسکریت است و به معنى کسى که از نژاد کشترى هندوست و پادشاه هم از این فرقه میشده و کشترى نام یکى از نژادهاى چهارگانه هندو بوده که کارهاى لشکرى و سلطنت مخصوص او بوده است و چون همیشه پادشاه از این نژاده بوده در سنسکریت کشتره و در اوستا خشتره مبدّل کشتره مجازاً به معنى پادشاه استعمال شده و معنى کشتره محافظتکنندهی از خرابى است چه کشه به معنى خرابى و «تر» از «ترى» به معنى محافظت کردن است چه پادشاه محافظ ملک از خرابى بوده است. در زبان هخامنشى خشتره به معنى سلطنت و خشىتهیى به معنىپادشاه از همان ریشه کشترهی سنسکریت است و «سترپ/ ساتراپ» هم که یونانیها به معنى حاکم در تاریخ ایران استعمال کردند محرّف «خشتریا» فارسى هخامنشى است به معنى حاکم و از همان ریشه است. (نقل به مضمون ازفرهنگ نظام، ص ۴۸۰-۴۸۱)
نویسنده فرهنگ نظام چون اصرار دارد زبان اوستائی را با سانسکریت همریشه قلمداد نماید، باین آسمان ریسمان بافی میپردازد. و قسمت اول این نظریه با اینکه حظی از حقیقت دارد با اینحال مانند گزاره اولی هیچ معلومات علمی و تاریخی بما نمیدهد و درحد فرضیه اثبات نشده باقی میماند.
دیاکونف مورخ و زبانشناس معروف و مولف کتاب «تاریخ ماد»بعد از بررسیهای مستوفی و عالمانه در موضوع زرتشت و زبان اوستا اینچنین نتیجهگیری میکند:
« لازم است تذکر دهیم که زبان ایرانی اوستا و لهجه خاص گاثاها-چنانکه پیشتر متذکر شدیم-زبان مادی نیست و به هرتقدیر آن زبان مادی ایرانیای که آثار آن دراسامیخاص قرن ششم ق.م و قرنهای بعد مشاهده میگردد(و زبان پارسی و دیگر السنه نامهای مزبور را به وام گرفته) و بقایای آن در زبانها و لهجههای تاتها و تالشها و گیلانیان و مازندرانیان و سمنانیان و غیره محفوظ مانده، نمیباشد. یا زبان قبیلهای مغان (مجوسان)با زبان قبیلهای دیگر مادیهای ایرانی تفاوت داشته است و یا زبان اوستا، زبان قبیلهای مغان(مجوسان)نبوده بلکه یکی از السنه آسیای میانه بوده. درصورتیکه زبان گاثاها زبان مادری خود زرتشت بوده، باید یادآورشویم که وی شاید از مردم کشوری که درآن فعالیت میکرده نبوده است.»تاریخ ماد ص۴۶۷
زبانشناسان برجسته دیگری با دیاکونوف در این موضوع همصدا هستند که فعلاً جهت عدم اطاله کلام از آوردن آنها صرفنظر میکنیم.
۳-نظریه سوم در وجه تسمیه شبستر (چوستر-چویستر-چبیستر)، نظریه مختار این مقاله است که برای اولین بار طرح و تئوریزه شده است و از منظر زبان شناسی (ائتیمولوژی ولکسیکولوژی) و مآلاً سئمانتیک اسامیخاص قابل دفاع میباشد. و مدعای آن این است که توپونیم(وجه تسمیه) شبستر با انواع مشتقات آن از ریشه ایستر(ایشتار)میباشد و چوستر بمعنی: « جایگاه و سریر ایزد بانو ایستر »است. حوصله صفحات مجله اجازه نمیدهد موضوع را باتمام جوانب و حواشی فنی و تخصصی موشکافی نمایم،که خود مقاله ای ۷۰صفحهای است. ولی سعی میکنم تا آنجائیکه حق مطلب اداء شود، و برای خوانندگان محترم قابل درک باشد مطلب را ارائه نمایم:
۱/۳- معرفی کوتاه ایزد بانو ایستر(ایشتار)
در مورد اینانا و ایشتار صدها جلد کتاب و هزاران مقاله بزبانهای مختلف در اقصی نقاط دنیا نوشته و چاپ شده است. از جمله مهمترین آنها نوشتههای ساموئل کرامر استاد برجسته سومر شناس آمریکائی و دستیار وی خانم پروفسور علمیه چیغ سومرشناس برجسته ترک و پروفسور لندسبرگ سوئدی میتوان اشاره نمود. ولی در اینجا ما از تاریخ تمدن ویل دورانت نقل میکنیم که مرجعی در دسترس همگان میباشد.
ویل دورانت درتاریخ تمدن ج ۱ ص ۱۱۲ مینویسد:«از آن زمان که تاریخ نوشته در دست است، تا کنون لااقل شش هزار سال میگذرد…فرهنگ اروپائی و آمریکائی ما، در طی قرون، از راه جزیره کرت و یونان و روم، از فرهنگ خاور نزدیک گرفته شده است.«آریائیان»خود واضع و مبدع تمدن نبوده، بلکه آنرا از بابل و مصر بعاریت گرفتهاند؛ یونانیان نیز سازنده کاخ تمدن بشمار نمیروند، زیرا آنچه از دیگران گرفتهاند بمراتب بیش از آنست که از خود برجای گذاشتهاند.» وی در ادامه توضیح میدهد بابل نیز وارث تمدن سومر بوده است، و مینویسد:
«مردم اروک(پایتخت سومر) بیشتر« اینانا»،باکره خدای زمین، را پرستش میکردند؛ همین خداست که در نزد مردم سامی اکد به نام ایشتار معروف است …چه پس از آنکه دولت سومری از میان رفت، خدایان متعدد سومری برجای مانده بودند… همان ص۱۲۴
ویل دورانت در مقام تقدس و اهمیت اینانا(ایستر=ایشتار) درنزد بابلیان مینویسد:”درست درسطرهای آینده بیندیشید که چگونه بابلیان باشور و شوق تمام بدرگاه او تسبیح و راز و نیاز میکنند؛ اینگونه مناجات هیچ دست کمی از دعاها و ثناهای متقیان مسیحی در مقابل مریم عذرا ندارد:
ای بانوی بانوان، و ای الاههی الاهگان، ای ایشتار(ایستر)، ای ملکهی همهی شهرها و راهنمای همهی مردان.
تو نور جهانی، تو نورآسمانهائی، ای دخترسین بزرگ(خدای ماه)
قدرت تو برترین است ای بانو، و مقام تو برتر از مقام همهی خدایان است.
تو داوری میکنی و داوری تو برداد است…
تو بر ستمدیدگان نظر داری، و هر روز داد خوارشدگان را میستانی…
ای پرتو درخشان آسمان وای روشنی جهان، ای که همه جا را که آدمیدر آن میزید روشن میسازی.
ای گشاینده زهدانهای مادران، نور تو عظیم است…
به هرجا نظر میکنی مردگان بزندگی باز میگردند، و بیمار بر میخیزد و براه میافتد؛ و چون بیمار بروی تو نظر کند، روح وی شفا میپذیرد…
ایشتار(ایستر)بزرگ است!ایشتار(ایستر) ملکه است! بانوی من بزرگوار است، بانوی من ملکه اینانای اختر توانای سین(خدای ماه) است. هیچ مثل و مانندی ندارد.ص۲۴۲
۲/۳- ویل دورانت درمورد خاستگاه سومریان مینویسد:« باتمام پژوهشهائی که شده، نمیتوان گفت سومریان ازچه نژادی هستند و از کدام راه به سرزمین سومر درآمده اند. شاید از آسیای میانه یا قفقاز…ممکن است …بگوئیم که سومریان اصل مغولی داشتهاند، چه در زبان ایشان بسیار لغات است که به کلمات مغولی شباهت دارد…ص۱۱۴
همانطور که قبلاً آوردیم؛ دیاکونوف نیز درتاریخ ماد درمورد زبان اوستا این احتمال را میدهد که از السنه آسیای میانه باشد.
از تاریخ اظهار نظر دیاکونوف و ویل دورانت سالها میگذرد، درطول این سالها تابلتهای زیاد سومری و بابلی یافت شده از کتابخانه آشوربانیپال خوانده شده و نتایج شگفت انگیزی بدست آمده است. از جمله ساموئل کرامر(استاد دانشگاه پنسلوانیا،که دائره المعارف بزرگ سومر، در آن دانشگاه درحال تدوین است) صراحتاً مینویسد: این فکر که ۶-۷ هزارسال پیش سومریان مردمیبودند که از آسیای میانه به بینالنهرین کوچ کردهاند،که بزبانی شبیه زبان ترکی سخن میگفتهاند، احتمال بعیدی نیست.کتاب :«تاریخ از سومر آغاز میشود-اثر ساموئل کرامر»
یا کریستوفر و اکر یکی دیگر از سومرشناسان چنین اظهار نظر میکند:« درباره زبان سومری باید گفت”: زبان شناسان این زبان را پیوندی توصیف کردهاند، باین ترتیب که در زبان سومری هر اندیشه اساسی، چه اسمی و چه فعلی، بوسیله یک هجای نامتغیر واحد (یاکلمه ای چند هجائی )بیان و بوسیله یک رشته پیشوند یا پسوند تغییر مییابد، که چیزی است همانند زبان ترکی جدید. » (ن .ک :تاریخ خط میخی – کریستوفر و اکر-ترجمه نادر میرسعیدی –چاپ اول ص ۲۱ انتشارات ققنوس-۱۳۸۶)
از نظر سومرشناسان که تابلوهای سومری را قرائت میکنند؛ واسطه انتقال زبان سومری، زبان اکدی بوده است. و در زبان اکدی حروف بیصدا (صامت) ç, f, ğ, g وجودندارد. لذا میتوان نتیجه گرفت «اینانا»ی سومری میتواند همان «آغ آنا»ی ترکی و ایستر(ایشتار) نیز همان«چوستر» دریکی از لهجههای زبان ترکی باشد،که درادامه لسیکولوژی و دگردیسی آنرا در زبان ترکی میآوریم، ولی مجدداً برای تقریب بذهن خوانندگان و هضم آسان موضوع نقل قولی دیگر از ویل دورانت میآورم:
« اهمیت ایشتار(ایستر)(همان آستارته یونانیان واشتورت یهودیان)تنها درآن نیست که با ایسیس مصریان و آفرودیته یونانیان و ونوس رومیان شباهت دارد،…این الاهه،…علاوه برآنکه الاهه زیبائی و عشق بوده، الاهه مهرمادری و الهام دهنده نهانی حاصلخیزی خاک و عنصر آفریننده جهان بشمار میرفته است…ص۲۴۱٫٫٫پرستندگان وی او را بنامهای «دوشیزه» و« دوشیزه پاکیزه»و«مادرپاکیزه»خطاب میکردند.ص ۲۴۱
ازدید سئمائولوژی(نشانه شناسی)که مقدمه سئمانتیک(معناشناسی) میباشد، اسامی زیر را همراه تجسم منطقه جغرافیائی شبستر(گونئی) دوباره مد نظر قرار دهید: ایستر/چوستر-ایسیس/سیس- ونوس/بنیس=بنیست=بانی ایستر=بانیز…و اضافه کنید: اسامی:«ایس کمر= قام+آر»و«تسی =تسوی و…آیا چینش این اسامی در کنار هم که دارای اشتقاقات مشابهی از نظر لکسیکوژی و ریشه همسان از نظر ائتیمولوژی هستند، میتواند ناشی از اتفاق و تصادف باشد.
ریشه « ایس» در همه اسامی یکسان است، سرجرارد کلاوسون در لغتنامه اتیمولوژیک ترکی-انگلیسی خود،کلمه موجود درکتیبههای اورخون( ( yıs- yiş را “کوه جنگلی” ترجمه نموده است . dağ ormanı=’Mountain forest’
” درکتاب ” سومر و تورک دیللری نین ایلیشگیسی و تورک دیلینین تاریخی مرحوم پروفسور دوکتور” ندیم تونا ” ص ۳۷ مینویسد:
” همانطور که محمود کاشغری، بکاربردن (ج) در اول کلمات به جای (ی )را توسط اوغوزان متذکر میشود، باید بگویم در متونی مانند داستان “اوغوز خاقان “که مربوط به دوران ترکی میانه است، (ی) موجود در اول کلمات به (چ) تبدیل و استعمال شده است. علاوه بر آن امروزه بجای (ی)موجود در اول کلمات ترکی قدیم، در لهجههای یاکوت و چوواش (س)، آلتای (ذ)، کازاخ (ج-ژ)، قرقیز (ج) ، تووآ و هاکاس (چ) ، بالغار(دز-تس)بکار برده میشود.
“یعنی لغت «چوستر» تلفظ ایستر و مربوط به دوران ترکی میانه از قرن دهم میلادی ببعد میباشد. امروزه نیز در لهجههای ترکی تووآ و هاکاس ایستر را چوستر تلفظ میکنند. ”
قبل از قرن دهم این لغت بصورت ایستر و ایشتار بوده است لذا درکتیبههای آشوری بنقل از تاریخ ماد میخوانیم:
لشگریان آشور از«بیت سانگی»«بیت تازاکی» که درسال ۷۴۴ق.م تسخیرشده بود گذشتند. دهکدههای بسیار که «ایشتار»(معبد الهه ایشتار) مرکزشان بود…مسخرایشان گشت.
«ایشتار»(الهه عشق وحاصل خیزی)…چنانکه ازخبر منقول توسط هرودت برمیآید، بعدها آنرا با «آناهیتا-ی اوستائی یکی دانستند».
۳/۳- و در میتولوژی ترکی «ایستر یا ایشتار» بنامهای دیگری مثل «اولوآغ آنا»، «چوخ ایسترآنا»و… نیزآمده است. علاوه بر آنکه الاهه زیبائی و عشق بوده، الاهه مهر مادری و الهام دهنده نهانی حاصلخیزی خاک، و عنصر آفریننده جهان و محافظت کننده نوزادان و زنان حامله و جنگل (بخصوص جنگلهای سدر) بشمار میرفته است. و در اساطیر آمده است الهامبخش آفرینش بوده و با درخت سدر اسطورهای از آسمان بروی زمین آمده است. «آغ »در زبان ترکی یک کلمه کثیرالمعنی است علاوه بر سفیدی، نورانیت(ایشیلدیان -پارلاق– پاریلدیان-)و بزرگی و پاکی و…را نیز میرساند.
در اسطوره سومری-بابلی گیل گمیش در فصل اول- سفر جنگل میخوانیم:
آنها به کوه سدر(میشو)، جایگاه خدایان و سریر ایشتر خیره شدند. عظمت سدر در برابر کوهستان قد علم کرده بود. سایه آن زیبا و آسایش بخش بود. کوه و فضای جنگل از انبوه بوته ها سبز بود. او- گیل گمیش – در برابر خود کوهستانی عظیم دید. که میشو میخوانندش، و آن دو تیزه(دوقله) است بار آسمان را همیکشد. در فراخنای میان دو تیزه آن، کمانه دروازه خورشید است.
نتیجه:
۱-اینانای سومری همان آغ آنای ترکی میباشد. و چون مضامین سومری بواسطه زبان اکدی به ما رسیده و چون درآن زبان حرف بیصدای (غ ğ) وجود ندارد، تبدیل به« اینانا »شده است.
۲-«ایستر» و ایشتر و ایشتار نام دیگر« آغ آنا» میباشند. لغت «چوستر» تلفظ ایستر و مربوط به دوران ترکی میانه از قرن دهم میلادی ببعد میباشد. امروزه نیز در لهجههای ترکی تووآ و هاکاس ایستر را چوستر تلفظ میکنند. “