زبان رسمی یا زبان مادری؟
مرتضی مجدفر
نقدی بر کتاب درسی جدیدالتألیف فارسی ششم ابتدایی
من تبریزیام. بخشی از عمرم را در این شهر زیستهام و بخشهایی دیگر را در تهران و نیز اصفهان و مشهد. در تمام سالهایی که در تبریز بودهام، با همه اعم از اعضای خانواده و بروبچههای محل، مدرسه و حتی معلمانمان به زبان ترکی صحبت میکردم و فارسی صحبت کردن، برایم مصیبت عظیمی بود. حتی وقتی در واپسین ماه سال ۱۳۵۶ به هنگام تحصیل در سال اول دبیرستان به اقتضای کوچ اجباری پدر از تبریز، به اصفهان رفتیم، تا مدتها به لحاظ تسلط نداشتن به زبان فارسی، در صحبت کردن گیج و منگ بودم. بهویژه آنکه وقتی فارسی اصفهانیها، با لهجه شیرینشان قاطی میشود، برای فهمیدن، اول باید واژههای خاص اصفهانی را جدا کنی و بعد بفهمی که چه گفته شده است. در واقع من فارسی را میفهمیدم، ولی نمیتوانستم درست و درمان صحبت کنم.
علاوه بر سالهای کودکی و نوجوانی، در تمام سالهای بعد تا به امروز، هر وقت به تبریز رفتهام، ترکی حرف زدهام و ترکی شنیدهام؛ مگر با تکوتوک افراد و معدود مهاجرانی که به اقتضای شغلی، تحصیل و جز آنها به تبریز آمدهاند یا مبهوتشدگانی که فکر میکنند اگر فارسی حرف بزنند، کلاسشان بالا میرود. در واقع میخواهم بگویم زبان مادری ما تبریزیها ترکی است و البته وارد بحثهای کسرویزده مندرآوردی بعضیها، از جمله صداوسیمای محترم خودمان هم نمیشوم که اصرار دارد به جای ترکی از واژه رضاخانساخته «آذری» استفاده کند و با «یاشاسین» گفتنهای ناشیانه در برنامههای ریز و درشتاش، هندوانه زیر بغلمان کار بگذارد و آذربایجان را سر ایران بداند و خیلی چیزهای دیگر. حالا در این گیرودار، در صفحه ۲۶ کتاب جدیدالتألیف فارسی سال ششم ابتدایی که از اول مهرماه ۱۳۹۱ در دبستانهای کشور تدریس میشود، یکی پیدا شده است که به من تبریزی ترکزبان میگوید: «ای بابا! تو اشتباه میکنی. زبان مادریات فارسی است و تو هم مانند کابلیها، تهرانیها، بخاراییها و خجندیها باید به این زبان مادری که از نیاکانت به تو رسیده است، افتخار کنی.»[۱]
ماجرا از این قرار است که در کتاب فارسی سال ششم، شعری با عنوان «ای زبان فارسی» چاپ شده که سروده غلامعلی حدادعادل است:
ای زبان فارسی، ای درّ دریای دَری
ای تو میراث نیاکان، ای زبان مادری
در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما
از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری
کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجند
جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری
جاودان زی، ای زبان دانش و فرزانگی
تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری
فارسی را پاس میداریم، زیرا گفتهاند
«قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری»
شعر، شعر وزینی است ولی در زمینۀ آرایههای ادبی اشکالاتی نیز دارد و ضعف تألیف و ضعف قافیه[۲] نیز در آن مشهود است.همچنین اصلا برای چاپ در کتاب درسی یک نظام آموزشی متمرکز مناسب نیست. چرا که فارسی ضمن آنکه زبان مادری بخشهایی از مردمان کشورمان است، زبان مادری بخشهای فراوانی از ساکنان ایران بزرگ هم نیست. شاعر محترم، باید بین «زبان رسمی» و «زبان مادری» تفاوت قائل میشد. برای من، فارسی زبان رسمی کشورم و ترکی زبان مادریام است. من با از بین بردن ضعفی که در کودکی و نوجوانی در فارسی حرف زدن داشتم، اکنون به راحتی به فارسی حرف میزنم، به فارسی سخنرانی میکنم و به فارسی کتاب و مقاله مینویسم؛ ولی زبان مادریام فارسی نیست. البته وقتی من فارسی حرف میزنم، همه میتوانند به راحتی از لهجهام متوجه شوند که من فارس نیستم. برخلاف بعضیها، من هیچگاه سعی نکردهام کلماتی را که «ک»، «ق»، «غ»، «چ» و «ج» دارند جوری تلفظ کنم که لو نروم، چون پذیرفتهام که زبان مادری من فارسی نیست. همان طور که یک فارسزبان هیچگاه کلمه «قیز» (دختر) را به آن شکلی که ما ترکها تلفظ میکنیم، نمیتواند بیان کند و فقط از روی همین یک کلمه میشود فهمید که او فارسزبان است و ترکی، زبان مادریاش نیست.
اگر شاعر تعمدی داشته نام تبریز ترکزبان را در کنار کابل، تهران، بخارا، خجند، بلخ و نیشابور نسبتاً یا تقریباً فارسزبان بیاورد، چرا سرمؤلفان کتاب درسی فارسی ششم که انصافاً هر دو انسانهایی فرهیختهاند، اجازه دادهاند این اشتباه در کتاب درسی راه یابد. سرمؤلفان کتاب فارسی سال ششم که یکی طبرستانی و دیگری خویی و ترکزبان است، باید بین «زبان مادری» و «زبان رسمی» تفاوت قائل میشدند و اجازه نمیدادند به راحتی به زبان مادری اهالی شهری با یک میلیون و اندی جمعیت بیاحترامی شود.
البته همان طور که پیش از این نیز یادآور شدم، اگر نظام برنامهریزی درسی ما نیمهمتمرکز یا غیرمتمرکز بود و قرار بود برای دانشآموزان مناطق فارسزبان، کتاب درسی ادبیات نوشته شود و مؤلفان محترم حتماً اصرار داشتند که از همین شعر شاعر محترم استفاده کنند، یا باید خودشان شعر را اصلاح میکردند یا آن را به شاعر عودت میدادند تا بدون آنکه وزن شعرش به هم بخورد، به جای کلمه تبریز، شهر دیگری را انتخاب کند که زبان مادری ساکنانش حتماً فارسی باشد؛ مانند نیریز، مهریز یا پاریز. همچنین اگر قرار است لزوم احترام به زبان رسمی در کنار زبان مادری را به همه دانشآموزان ایرانی- اعم از ترک، فارس، بلوچ، کرد، ترکمن، عرب و جز آنها- یادآور شویم، میتوانیم به آنها بگوییم با احترام به زبان مادری همه، آموزش و یادگیری کامل زبان رسمی ضروری است.
اگر میخواهیم با یکدیگر ارتباط داشته باشیم، اگر میخواهیم مکاتبات اداری و اسناد دولتی همهفهم باشد و اگر میخواهیم با یک دستورالعمل زبانی مشابه با همدیگر سخن بگوییم، زبان رسمی میتواند این وظایف را بر عهده بگیرد. در این صورت، دیگر این شعر آقای حدادعادل مناسب چاپ شدن در کتاب درسی کلیه دانشآموزان ایرانی نیست و باید شعری انتخاب شود که در آن از زبان فارسی، در مقام زبان رسمی مورد استفاده توسط دانشآموزان ایرانی یاد شود.
البته سلیقه خاص مؤلفان کتاب فارسی ششم به همین یک مورد خلاصه نمیشود و درست ۸ صفحه بعد (صفحه ۳۴) در درس «دوستان همدل» که برگرفته و تلخیصشده از داستان دوچرخه، نوشته رضا رهگذر است، باز شاهد این هستیم که در پایان داستان به دانشآموزان یک کلاس در تبریز که همگی با هم ترکی صحبت میکنند، به دلیل آنکه دو دانشآموز فارسزبان منتقلشده از شیراز هم در کنار آنان حضور دارند و به خاطر ترکی صحبت کردن بچهها، آن دو از مدرسه گریختهاند، توصیه میشود که با هم و نیز با آن دو شیرازی، فارسی صحبت کنند تا همدلی ایجاد شود!
من نمیدانم این چه بدسلیقگی است که از میان این همه مسئله و موضوع، بر مسئله زبان و از میان این همه شهر، بر تبریز تأکید میشود. البته دیگر تبریزیها نمیتوانند مثل سابق بگویند حق ما را خوردند و چه و چه. در کتاب فارسی سال ششم دبستان، نام تبریز بیش از همه شهرها برده شده است.
خب، چه باید کرد؟ کتابی تألیف شده و خطایی بزرگ صورت پذیرفته و فارسی پایه ششم ابتدایی در شمارگانی بالغ بر یک میلیون نسخه در مدارس توزیع شده است. یک راه برای جبران خطا، روشی است که برخی از دوستان عصبانی ترکزبان به نمایندگی از تبریزیها در وبلاگها و سایتها راه انداختهاند و آن، پیشنهاد پاره و جدا کردن صفحه ۲۶ کتاب فارسی از پیکره کل کتاب است که در آن صورت، خواهناخواه صفحه ۲۵ هم به ناحق از بین میرود. در صفحه ۲۵، چند تمرین و نکته خواندنی به چاپ رسیده است که با پاره شدن درس ای زبان فارسی، متأسفانه آنها هم به جور، از میان میروند. این دوستان عصبانی، میگویند: «این یک اعتراض مدنی! است، ما درسی را که در آن هویت ما تحریف شده باشد، نمیخوانیم.» من هر چقدر فکر کردم تبلور اعتراض مدنی را در پاره کردن کتاب نیافتم.البته اجرای این راهحل به این راحتی هم ممکن نیست؛ چون دو بیت از پنج بیت شعر مذکور، در پشت جلد کتاب هم چاپ شده است. صفحه ۲۶ را پاره کردیم، جلد را چهکار باید کنیم؟ کتاب بدون جلد که به درد نمیخورد. همچنین اجرای این راهحل، مشکلات دیگری نیز در پی دارد و آن آلوده شدن محیطزیست و احیاناً تبدیل شدن تعدادی از یک میلیون برگه پاره شده به موشک کاغذی است که ممکن است موجب بروز بینظمی در کلاسهای درس و افزوده شدن بر تلاشهای مدیران و معاونان محترم برای ساکت کردن دانشآموزان شود.
راه دوم، قدری زمانبر و البته معقولتر است. یک سال صبر کنیم. این درس با جایگزینی کلمهای به جای تبریز، در مناطق فارسزبان تدریس شود و از تدریس آن در مناطقی که زبان مادری آنها فارسی نیست، خودداری شود. همچنین از محتوای این درس (با پشت صفحه، یعنی صفحه ۲۵ کاری نداریم) در آزمونها پرسشی مطرح نشود. از شاعر محترم- اگرچه سخت است- عذرخواهی کنیم و بخواهیم اگر قریحهاش کماکان جوشان است، شعری در وصف زبان رسمی بسراید. البته او بسیاری از کلیدواژههای همین شعرش را میتواند در همان شعر جدید بهکار بگیرد. ولی در هر صورت، باید شعر جدیدی در وصف زبان رسمی سروده شود. میتوان فراخوان داد و از شاعران دیگر- بهویژه آنان که اشتهارشان بیشتر به شعر گفتن است، نه چیزهای دیگر- خواست در اینباره شعر بسرایند. البته در این صورت آن دو سرمؤلف طبرستانی و خویی، باید دقت کنند که در تمرینهای همین درس، در مورد تفاوت زبان رسمی و زبان مادری نکاتی را بگنجانند و به دانشآموزان یادآور شوند که با احترام قانونی به زبان رسمی، هیچگاه زبان مادری خود را فراموش نکنند.
اجرای پیشنهاد دوم، همان طور که ذکر شد، حدود یک سال طول میکشد. به طور قطع در این فاصله، معلمان و اندیشهورزان فراوانی از گوشه و کنار کشور، کاستیهای دیگری از کتاب را نیز هشدار خواهند داد. برای مثال، ممکن است کسی پیدا شود و بگوید: دوستان! این واژه «درسپژوهی» (Lesson study) که به عنوان سرفصل کار در آخر تمرینها به کار بردهاید، اصلاً آن چیزی نیست که در فرایند درسپژوهی مدنظر است. به عبارت دیگر، آن چیزی که احتمالاً مد نظر شما بوده، انجام فعالیت پژوهشی توسط دانشآموزان است، در حالی که درسپژوهی، فعالیتی است مستمر توسط حلقههای معلمان درباره یک موضوع درسی و از میان سرفصلهای موجود در برنامه درسی.
من پیشنهاد دوم را خیلی میپسندم و یک سال صبر میکنم. حتی اگر آن دوستان وبلاگنویس و ایمیلباز (به طور قطع اگر آقای حدادعادل نوشته مرا بخوانند حتماً ایمیل را به رایانامه تبدیل میکنند) ناراحت نشوند و خود مرا پاره نکنند، تا یک سال فارس میشوم و میروم پی کارم. ولی سال بعد، منتظر خواهم بود تا کتاب درسی، به عنوان یکی از مهمترین اسناد رسمی موجود در کشور، بین زبان رسمی و زبان مادری تفاوت بگذارد و به راحتی اجازه ندهد به زبانی که من با آن سخن میگویم، بیحرمتی شود.
من فارس نیستم، اما فارسی را یاد گرفتهام، با آن مینویسم، میخوانم و با دوستان فارس و غیرفارسم ارتباط برقرار میکنم و به آن احترام هم میگذارم. چرا که به قانون اساسی جمهوری اسلامی رای دادهام و به رای خود وفادارم. آقای حدادعادل لااقل یک بار اصل ۱۵ قانون اساسی را بخوانند و خدا وکیلی ببینند که آیا ایشان هم به مفاد آن وفادار ماندهاند؟ در کنار همه اینها، من زبان مادری خود را پاس میدارم، زیرا به قول آقای حدادعادل که بهزیبایی و با امانتداری مصراعی ضربالمثلشده را به وام گرفتهاند: «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.[۱] سالها قبل در روزگاری که شاهنشاه حکمروایی داشت، شخصی موسوم به «ناصح ناطق» در کتابی قطور که با ظاهر علمی هم تالیف کرد، زبان ترکی ما را «زبان ناپدریهای اهالی آذربایجان» نامید.
[۲]. ضعف قافیه به این صورت است که دو مصراع بیت مطلع ردیف قافیه «دری» است و حرف «رَوی» آن معلوم است در حالی که در مصراعهای بعدی به «وری» و «هری» تبدیل میشود. شاعر وقتی حق دارد در بیتهای دیگر ردیف « َ ری» بیاورد که در دو مصراع مطلع آن را معلوم کرده باشد. چنان که شاعران استادی چون انوری، خاقانی و فضولی همین قافیه را به کار بردهاند و تکلیف آن را در مطلع، معلوم ساختهاند. همچنین در مصراع اول ضعف تالیف نیز وجود دارد: ای زبان فارسی، ای درّ دریای دری – با توجه به این که فارسی و دری هر دو یک چیزند و دو مقوله جداگانه به حساب نمیآیند، نمیتواند یکی دریا و دیگری درّ آن باشد. این ضعف تالیف است که در منطق به آن مغلطه میگویند. یعنی دو نام برای یک موضوع واحد را دو موضوع جداگانه و حتی متضاد (مثل دریا و درّ) بکنند
13 پاسخ
سایین مجدفره چوخ چوخ تشککورلر کی آذربایجان تورکلرینین اوره ک سؤزلرین بو یازی ایله مسئوللارا بیلدیرمیشسینیز کی اوماریم مسئوللار بو گؤزل متنی اوخویوب و بئله لیکله بیز تورک دیللی میللتین آرزو و ایستکلرینه قولاخ وئرمیش اولورلار.آمما هئش اینانمیرام کی حداد عادل بو یازینیزی اوخوسون و شهامت له اؤز شعرینی و دیگر سهولری ده کیتابدان چیخارتسین لار.سایقیلاریم لا.
سایین مورتیضامجدفرسنه آلقیش بویازیه گوره گوزل وموجکم تنقید ایدی بلکه بئله بازیلار بئیله ایصطیلاهن دانیشگاه اوستاددلاری یوخودان اویاندیرا آنادیلی ورسمی دیلی بیری بیریندن اییرماقی اویره نه لرداریخما زامان اونلاری اویرنمه یه محبورائده حک قلمین گوحلو یولون آچیق اولسون..نادیرگرمرودی
امیدوارم در چاپ های بعدی اصلاح شود
من حفظم الان من ششم میخونم و این شعر در کتابمون هست خوشبختانه من هم ترکم
اورکدن اورکلره یول وار .ساغ اولسون دیرلی یازاریمیز./ ائل اوغلو
یاشاسین وارلیق- کیملیک کئشیکچی لریمیز
چوخ اؤنملی قونویا بو یازیدا توخونولوب. بیریسی آنا دیلی و رسمی دیل چئشیدلی اولماسیدی و دوز بیر باخیشدیر منجه. ایران اؤیرتیم سیستیمینین گئریلیگی بئله بیر شئعرلرین چاپ اولماسیله لاپ اوزه چیخیر. بونلارا دوشوندورمک اولساکی بیر دیلین کی ۲۵ میلیوننان یوخاری دانیشانی وار گرک اؤزی بیر رسمی دیل اولا. نه کی شهرکی اونون آدی گلنده بوتوو آذربایجان آدی ایفاده اولور چوخ واقت. بیر فارس شهری آدلانیلا. منجه علمی آراشدیرمالار و یازیلار و کیتابلار آذربایجان تورکجه سی نین رسمی بیر دیل اولماق حاققی، باجاریقی و پتانسیلی عرفه سینده یازیلیب و یاییلمالیدی. مندن بیر ایکی یازی اینترنتده وار سیاست و برنامه ریزی زبانی آدیندا ایراندا، بایرام درگی سینده و آغری دا دا اوخویا بیلرسینیز. وار اولون
سیزدن بو یازینی یایماق اوچون تشکر ائدیرم. آنجاق بعضی تورک دوستلاریمیزدان جناب مجدفری اوز سایتلاریندا و وبلاگلاریندا تبریز آدی ایله مئیدانا چیخماسینا گوره قینادیقلاریندان گیلئیلی یم. منجه تبریز بیر نماد دیر. تبریزی فارس شهری آدی ایله بیزه تانیتدیرانلار یقین بیلین کی یاخین گله جکده باشقا شهرلریمیزی ده فارس آدلاندیراجاقلار. بو شعر حتی تهراندا فرهنگستان زبان و ادب فارسینین گیریش بیناسینین دوواریندا دا یازیلیبدیر. بو اعتراض ائدن دوستلار قلم اله آلیب آقای مجدفر کیمی علمی و مستدل بیر یازی ایله بو شعرین فرهنگستان دوواریندا قازیلماسینا اعتراض ائتسینلر. گلین عالیم یازیچیلاریمیزین علمی ایشلرینه دیر وئریب اونلاری یئنی اثرلر یاراتماعا داها دا ماراقلاندیراق.
سلام. یاشاسین ائلی نین و دیلی نین اوغروندا قورخمادان قلم چالان یازیچیمیز. من مجدفر قارداشیمیزین یازیلارین هر بیر زامان اوخویوب ،فایدالانمیشام. ساغ اولسون و قلمی یازار اولسون.
سلام. من یک لر هستم. تصادفی سر از این سایت درآوردم و این مطلب را خواندم. واقعا درست است که در این شعر ظاهرا هیچ اهانتی به ما لرها نشده است ولی من موافق محتوای این مطلب هستم و از نویسنده مطلب تشکر می کنم.امیدوارم هرچه سریعتر شعر از کتابهای درسی حذف شود.
var ol.yashasin turk insanlar.azada insanlar
سلام
تام اورک سؤزوموز …
یاشاسین بیزیم عزیز معلیم. هامی آذربایجانلیلارین اوره ک سوزو بو یازیدا عکس اولونوبدور. بیز بو یازیچیمیزا افتخار ائدیریک. ساغ اولسون و قلمی ایتی و جوشغون اولسون.