«کتاب خم» اثر «علیرضا سیفالدینی» برترین رمان سال شد
قاسم ترکان
دهم خرداد سال جاری آنچه در صدر اخبار فرهنگی دقت دوستداران رمان و ادبیات را جلب کرد. ارجنهی به یک حادثۀ ادبی بود.
«به گزارش شهرآرانیوز؛ آیین اختتامیه جایزه مهرگان شامگاه شنبه (۱۰ خرداد) به صورت مجازی برگزار شد و از میان هفت اثر راه یافته به مرحله نهایی، هیئت داوران با اکثریت آرا، رمان کتابِ خَم، نوشته علیرضا سیفالدینی از نشر نیماژ را به دلیل انتخاب زاویه دید متفاوت و منحصر بهفرد متشکل از راوی مخفی یا خطاکار، بازنمایی معناهای متعدد خمیدگی و بازنمایی همزمان عنصر تقصیر و اعتراف، بهکارگیری نثری هماهنگ با ضربآهنگ حوادث بیرونی و احساسهای درونی، شکستن مناسبات میان مراد و مرید، بهرهگیری از ژانرهای مختلف ادبی و نمایشی با زیرساختی واحد، ایجاد مناسبت بینامتنی با برخی از آثار مهم جهان، تلفیقی خلاقانه میان محتوا و فرم با زوایای پنهان زندگی روزمره، تاریخ و ادبیات، به عنوان بهترین رمان فارسی انتخاب کرده و شایسته دریافت تندیس مهرگان ادب، جایزه نقدی و لوح تقدیر دانسته است. »
***
«خطر برای من احضار شده بود. آرزویم آن را احضار کرده بود. چون روی آرزویم پافشاری میکردم. اما همان طور که دلم نمیخواست با آرزویم آرزوی کسی را نابود کنم، دلم نمیخواست کسی با آرزویش آرزویم را نابود کند. اما خود این هم که نمیخواستم آرزویم را کسی نابود کند آرزو بود. آرزویی که باید برای تحقق آن قدرت داشتم. قدرتی برابر یا حتی فراتر از قدرتی که آرزویم را (خواسته یا ناخواسته) تهدید به نابودی میکرد. کار همیشه وقتی خراب میشد که آرزوها (خواسته یا ناخواسته) به مرزهای هم تجاوز میکردند. زیاده خواه میشدند. اما واقعاً زیاده خواه میشدند؟»
سطرهایی از «کتاب خم»
رمان « کتاب خم» نوشتۀ علیرضا سیفالدینی یک حادثۀ ادبی است. این رمان فصل نوینی در تاریخ رمان ایرانی گشود. فصلی که پیامدهای آن میتواند، رمان ایرانی را در پهنۀ جهانی به کانون دقت منتقدین رهنمون سازد.
این حادثۀ ادبی قبل از دارا گشتن هویت ایرانی، صبغۀ آذربایجانی دارد. بدین خاطر متمایز از جریان رمان فارسی اساس نقد رمان در ایران را به چالش فرا میخواند.
رمان «کتاب خم» حاصل بستری قابل تأمل است. البته پیش از این «خروج» در چنین بستری متولّد شده بود. اگرچه قدرش را در قوارۀ سزاوریاش پاس نداشتند.
«کتاب خم» در پی «خروج» بطرز مجدّانهای تفکّر فلسفی آذربایجانی را در کالبد رمان ایرانی به زبان فارسی برای جهان امروز عرضه میدارد. اگرچه پیشترها نیز در آثار بزرگانی چون رضا براهنی و ساعدی و دیگران حوادث در جغرافیای آذربایجان رخ میداد. باری «خروج» پیشاهنگ روایتی نوین از تبریز کهن بود و «کتاب خم» در پیآمد آن رمان ایرانی را از چنبرۀ جغرافیای معیّن رهایی بخشید. این دو رمان به تعبیری روایتگر ناب جغرافیای تبریز همراه با تاریخ این شهر و تفکّری از حیطۀ اهالی یک شهر است. تفکّری که، قرنها در آذربایجان به ویژه تبریز بالیده و البته انکشافش به تأخیر افتاده است.
«کتاب خم» حاوی تفکّری ترکی است. البته جان یافتن و به بار نشستن چنین تفکّری را نباید جدا از مبحث به انقیاد در آوردن دشواریهای ترجمهی رمانهای ترکی به زبان فارسی توسط مترجمی بنام، چون سیف الدینی تلقی کرد.
آنانکه در امر ترجمه فعال هستند، یقیناً از دشواریهای ترجمههای ترکی به فارسی آگاه هستند. این دشواری قابل قیاس با ترجمه از فرانسه و انگلیسی و غیره نیست. علیرضا سیفالدینی در این باره توان مضاعف خویش را به اثبات رسانده است.
بعد از «خروج» طی صحبتهایی که گاهی تلفنی و گاهی طی مسافرتهایی به تبریز با ایشان داشتم، از طرح رمانی سخت پیچیده صحبتها میکرد. ظاهرأ هنوز در نام رمان به یقین نرسیده بود. بیش از دو سال پیش از این بود که، سیف الدینی برای یک مراسم ادبی به شهر خود دعوت شده بود، شب هنگام در خانۀ ما لب تاپ خویش را باز و شروع به خواندن بخشهایی از «کتاب خم» کرد. حیرت انگیز بود. اگرچه رمان خوان قهاری نیستم. امّا رمانهایی را خواندهام که از شهرت جهانی برخوردارند. به عنوان یک روزنامهنگار اندکی با فضای رمان آشنا هستم ولی آنچه با صدای دلنشین سیفالدینی عزیز میشنیدم، چیز دیگری بود. پاسی نه بلکه ساعاتی از شب گذشته بود. اندکی نیز میپائیدیم سلام گوی خورشید نیز میشدیم.
در میانه شرحهائی نیز میرفت. یکبار گفتم؛ من تابه حال چنین فضایی در هیچ رمانی ندیده بودم. با اینکه هر دو خسته بودیم، خندهای سر داد و گفت: راستش من نیز ندیده بودم. اولین بار است که می بینم.
آن شب برایم یاد آور شبی فراموش نشدنی بود. شبی از شب های پاییزی ۱۳۷۱ بود. سیف الدینی هنوز به تهران کوچ نکرده بود. آری شبی در آن پاییز به یاد ماندنی در خانۀ سیفالدینی با دکتر رضا براهنی به گفتگو نشستیم. جمعی گرم و صمیمانه، فرید اسلامی نیز بود. آن شب با دکتر براهنی تا ساعت ۴ صبح یک دنیا حرف زدیم. از زبان مادری، زبان نوشتار و محاوره و فرهنگ و هنر و. . .
آری، اینبار انگار شبی از قماش آن شب بود. بنظرم رمان را نویسنده نه بلکه سیف الدینی منتقد برایم میخواند. چون برای خودش نیز عجیب بود. چنانچه در برخی از گفتگوهایش اشاره کرده است، این رمان از سال ۲۰۱۲ کلید خورده بود. زمانی که سیف الدینی بیش از ۸ ماه در ترکیه اقامت داشت. هنوز رمان به طور قطع اسمی برای خود نیافته بود. گاهی طی تماسهایی تلفنی که داشتیم و یا طی مسیجهایی در فضای مجازی نکاتی مطرح میشد. یکی دوبار نیز طی سفرهایی که به تبریز داشت، با همدیگر محلهایی را که بخشهایی از رمان در این نقاط اتفاق افتاده بود گز کردیم. قرار بود با هم سفری نیز به مراغه داشته باشیم، چون یک فصل رمان مربوط به مراغه بود…
از سال ۵۷ قریب چهار دهه سپری شده بود. چهها که بر تبریز کهن نگذشته بود. و قریب سه دهه بود که سیفالدینی از تبریز کوچیده بود. اینبار من نیز مجالی مییافتم تا دیگر بار به دقت شهرم را قدم بزنم و به رخ دادها بیاندیشم. مراد از این شرحها، بیان دقت نظر نویسنده و وسواس وی در دقایق زمانی، مکانی و اجتماعی و غیرۀ موضوع رمان بود. اما بنا به اظهار خود سیف الدینی این دقایق زمانی نه برای توالی تقویم حوادث، بلکه توالی حدوث وقایع تقویم ساز مد نظر قرار میگرفت. در آن شب فراموش نشدنی وقتی نام رمان را شنیدم، برایم عجیب بود. «کتاب خم» یاد آور سرو بود، سروی که خمیدهگی جزئی از فرجام وی تلقی میشود.
این رمان ۴۶۴ صفحهای به مثابۀ جهانی است بس گسترده. در درازای تاریخ و پهنای جغرافیا و سرشت انسانی، اگر چه محصور در مکان و زمانی به ظاهر مشخص است.