نگاهی به کتاب “نقد شعر معاصر آذربایجان” نوشته: همت شهبازی
دکتر سلیم زحمتدوست
اگرچه « آنتوان چخوف » نمایشنامه نویس بزرگ روسی، منتقدان ادبی را به خرمگسانی در اطراف هنرمندان تشبیه می کند، اما قدر مسلم است که نقد ادبی پیراینده، تقویت کننده، اصلاح گر و سازنده است و در هر ادبیاتی که نقد ادبی با قدرت و اقتدار حضور داشته است، ادبیات سترگ و با عظمتی را شاهد بوده ایم که شاید بارزترین نمونه های آن ادبیات روسی در قرن نوزده و ادبیات آمریکای لاتین در عصر حاضر باشد.
در کشور ما با وجود ادبیاتی با سابقه هزار ساله – ادبیات فارسی – هرگز نقد ادبی به صورت جدی و فعال بروز نیافته است. در ادبیات فارسی منتقدی منصف و اهل علم و اهل فن اگر بگوییم اصلا وجود نداشته است سخن گزافی نخواهد بود و اگر در پنجاه سال اخیر کسانی با عنوان منتقدان ادبی وارد حوزه ادبیات شدهاند اغلب یا از دانش کافی در نقد ادبی بی بهره بوده اند و یا از حدود انصاف خارج شده اند که این بحث خود مجال و مقال دیگری می طلبد.
اما ادبیات ترکی آذربایجانی که قسمتی از ادبیات ایران را به خود اختصاص داده است بطور کلی از نقدی گسترده و عالمانه خالی مانده است و در واقع ادبیات آذربایجانی تا به امروز فرصت نداشته است بعنوان یک ادبیات مستقل و شاخص در ایران مطرح گردد تا به تبع آن نقد ادبی مستقل و کارآمدی داشته باشد – اگرچه در نیم قرن اخیر آثار بسیار زیبایی در این ادبیات خلق شده است.
در میان معدود آثار چاپ شده در حیطه ادبیات آذربایجانی شاهد چاپ کتابی به قلم محقق توانمند، آقای همت شهبازی بودیم، این کتاب که با نام « نقد شعر معاصر آذربایجان » به حلیه چاپ آراسته شد به بررسی و تحلیل آثار چهار شاعر ترکی سرای ( حبیب ساهر- بولود قاراچؤرلو« سهند » – حیدر عباسی « باریشماز» – خانم حمیده رئیس زاده « سحر » ) می پردازد.
در نگاه اول آنچه در مورد این اثر به نظر می آید این است که کتاب حاضر نه تیراژ بالایی خواهد داشت و نه خواننده زیادی! آنهم دو علت اساسی دارد: اول اینکه هنوز حتی تحصیل کرده های دانشگاهی ما هم، توانایی و حوصله مطالعه آثار ادبی به زبان آذربایجانی را ندارند و به تبع آن نیاز و حوصله مطالعه نقد آثار ادبی به این زبان را هم نخواهند داشت و دوم اینکه نویسنده کتاب یعنی آقای شهبازی با همه قابلیت های علمی و توانایی های ذاتی هنوز صاحب هیچ پیشوند و پسوندی نیست، یعنی نه او را دکتر شهبازی می نامند و نه اینکه در مقابل نامشان آثار اولیه شان ذکر می شود و چون اغلب ماها شیفته نام و شهرت اشخاص هستیم کمتر کسی به مطالعه این اثر ارزشمند رغبتی خواهد داشت و تا کسی سطر به سطر این کتاب را با دقت مطالعه نکند به ارزش علمی و دقت نویسنده آن پی نخواهد برد.
آقای شهبازی کتاب حاضر را با یک مقدمه و سه بخش به پایان می رساند و به شیوه مرسوم امروزی در پایان کتاب فهرست منابع و اشخاص و کتب را اضافه نموده است. بعد از مقدمه عالمانه ای که نوشته شده، سه بخش کتاب به این ترتیب هستند:
بخش اول: فرم شعر معاصر آذربایجان
بخش دوم: محتوای شعر معاصر آذربایجان
بخش سوم : تحلیلی از شعرهای ( ساهر – سهند – باریشماز- سحر)
مقدمه کتاب اینگونه شروع می شود:
« اگر از من سؤالی شود که چه تصوری از شعر در ذهن داری؟ بیدرنگ جواب خواهم داد: شعر برای من حکم اتاقی را دارد که برای رهایی از سختیها و ناملایمات زندگی و نیز برای احساس رضایتمندی از این زندگی، براحتی وارد آن میشوم و در آن پاهایم را دراز میکنم هرطور که بخواهم مینشینم، میخوابم، آواز میخوانم، میخندم… از اینرو، به تصورم « شعر نوعی رهایی است.»
اما آنچه بعد از مطالعه دوباره این اثر ارزشمند موجب تقریر این سطور گردید، نکته بسیار مهمی است که تا به امروز در نقدهای ادبی که به قلم نویسندگان ایرانی نوشته شده است به ندرت شاهد آن بوده ایم و آن چیزی نیست جز شجاعت و رعایت انصاف در اعلام نظر. نکته بسیار مهمی که اغلب منتقدان ادبی ایران نتوانسته اند به خوبی از عهده آن بربیایند و در بند و زنجیر حب و بغض خود را گرفتار ساخته اند.
اگرچه آقای شهبازی در میان انبوه شاعران آذربایجانی این چهار تن را انتخاب نموده، و این انتخاب خود می تواند دلیل علاقه مضاعف ایشان به این چهار نفر باشد، اما علاقه نویسنده مانع بیان ضعف های هیچکدام از این چهار نفر نمی شود، مثلا این جملات را درمورد نقد شعر « آیلی باخیش » خانم حمیده رئیس زاده می نویسد:
« سحر در « آیلی باخیش » به یکباره تغییر شکل داده از یک شاعر اجتماعی تبدیل به شاعری میشود که همه چیز را در مکاشفه فردی و درونی میبیند، از رویدادها و حوادث جهان و محیط زندگانی برکنار میماند و به چیزهای کلیشهای و تکراری که مخصوص ادبیات گذشته است، روی میآورد. هرچند او در اشعار خود تظاهر به آشفتگیهای عارفانه دارد و خود را آشفته و پریشان و سودایی نشان میدهد اما در اصل، این آشفتگی او نتیجه آشفتگی فکری او درجهت عدم تشخیص مسیر هنری است زیرا مسیر هنری او تقلیدی است ؛ تقلیدی ملالآور :
منپریشانلار ایزیندن قالانآشفتهلیگم
قیسیچؤللرده دیدهرگین سالانآشفتهلیگم
یئتمهین تعبیره وارلیق بویو آشفته یوخو
یالان آشفتهلیگم من، یالان آشفتهلیگم
بنظر میرسد که شاعر خود نیز دریافت درستی از این آشفتگی ندارد حتی در برخی موارد تفکر پریشان او به پریشانگوییهای بیان شعری نیز منجر میشود :
هرگول،
هرآشنا،
هر ایشیق،
هئچ نه، هرنهلیک
اوجسوزـ بوجاقسیز عالمه عالم
دوامه دم
محرم
عزیز
محبت گونشلری
ظاهر اؤلوملر ایچره
دوْغولماق مرارتی
سئودا حرارتی…
من مطمئنم آن مفهوم ذهنی که « سحر» شادمانه و پیروزمندانه به تصویر آن میپردازد دمادم به او ریشخند میزنند که: تو دربیان، روراست نیستی. این مفهوم تلاش ریاکارانه او را برای آفرینشهای مجعول که درتضاد با واقعیتهای اجتماعی ـ حتی در تضاد با عواطف و احساس باطنی خودِ شاعرـ است به سخره میگیرد.»
البته این چند جمله دلیل برنفی کلیه آثار بسیار زیبا و پربار خانم رئیس زاده نیست بلکه صرفا درمورد « آیلی باخیش» که در حال و هوای اثار قبلی ایشان نیست گفته شده است، البته به نظر نگارنده این سطور نیز حق با آقای شهبازی است چرا که خانم رئیس زاده در این اثر به جای دست یافتن به مراتب بالای شهود و بیان واقعی ، به نوعی در عالم ریاکارانه هنری گرفتار مانده است.
تا آنجا که بنده سراغ دارم آقای همت شهبازی در میان تمام شاعران آذربایجانی دیدگاه جداگانه و شاید همراه با ارادت قلبی نسبت به شاعر قدرتمند این دیار جناب استاد حیدر عباسی متخلص به باریشماز دارند، و این ارادت قلبی در جای جای بخش مربوط به تحلیل اشعار « باریشماز» به چشم می خورد اما نقد منصفانه، گاهی ارادت را هم زیر پا می گذارد، آقای شهبازی در قسمت پایانی بخش مربوط به تحلیل اشعار « باریشماز» منظومه « یار و نار » استاد باریشماز را چنین به نقد می گذارد:
« درهرحال « یار و نار» از منظومههایی است که نباید آن را در حد و اندازه شاعری دانست که دست به خلاقیت آثاری همچون « چاغیریلمامیش قوناقلار» و … زده است. دراین منظومه برخلاف سایر منظومههای او که دارای عقاید منسجم بود، اندیشههای او نیز سردرگم است. این مسئله از قطعهها و بندهایی که هرکدام روی یک موضوع خاص و نامرتبط با موضوعاتِ ارائه شده بند قبلی تکیه دارند، بوضوح نمایان است…. شاید این منظومه تنها اثری از باریشماز است که در آن لحن شاعر ملتمسانه و تسلیمانه شده. شاعری که لحن سخنانش همیشه قلدرانه و پایدار بوده است اکنون لحن ملایم خود را نیز با تکیه بر لحن تغزلی « بایاتی» وار میآزماید ، و تنها در بـرخی موارد آن خاصیت اصلی لحن شـاعر اظهار وجود نموده، در پشـت لـحن « نوستالژیک» خود، لحن حماسی را آشکار میسازد. من این اثر را مناجات و نیایش میدانم همانگونه که از لحن تضرعآمیز بیان باریشماز نیز این مسئله قابل مشاهده است. مناجاتی که از نتیجه نزول بلایای اجتماعی حاصل شده و شاعر با نیایش به درگاه خداوند درپی ترمیم و دستیابی به آرمانها و آرزوهای دست نیافتنی اجتماعی است. طبیعتاً درمناجات عادی نیز انسان برای رفع حاجات خود مسائل خود را بصورت کلی و نامنسجم مطرح مینماید».
اگرچه کتاب « نقد شعر معاصر آذربایجان» اولین اثر آقای شهبازی است اما از بسیاری جهات از جمله کتاب هایی است که در حیطه ادبیات آذربایجانی ماندگار خواهد شد و از جمله ویژگی های برجسته این اثر نثر بسیار پخته و روان و شیرین آن است که بعضی جملات آن یادآور نوشته های مرحوم استاد زرین کوب است، به عنوان مثال این چند جمله مصداق مشت نمونه خروار ذکر می شود، شاید که سایر نویسندگان ما هم توجه کافی به شیوه نگارش خود داشته باشند:
« در این هنگام شاعر با خالی کردن اندرون آتشین خود خاموش می شود اما در مقابل در اندرون مخاطب کشمکش ها و نزاع های بیدادگرانه به گفتگو با همدیگر می نشینند و از زد و خوردها و تلاقی و تنازع پایدار و گاه نابقای آنها کینه و تنفری ضد موقعیتی بروز پیدا می کند».
و یا این عبارت ها که در سبک و شیوه ای بسیار استادانه پرداخته شده اند می تواند نمونه ای از سبک نثر آقای شهبازی در این اثر باشد:
«استقرار اندیشه در بطن اجتماع و تحلیل رئالیستی آن مشخصه اصلی « رئالیسم فلسفی» سهند را دربرمیگیرد. بدین معنی که بیشتر هنرمندان واقعیتهای اجتماع را در رابطه با سرشت تمایلات اجتماعی تحلیل میکنند، اما حاکمیت تعقل هنری و تصویر فیلسوفانه وجهه دیگری از رئالیسم سهند است که بصورت فلسفی و در قالب هنر به تفکر درباره رازورمزها و پدیدههای اجتماعی و طبیعت میپردازد».
امیدواریم جامعه ادبی آذربایجان همه ساله شاهد بروز و ظهور نویسندگان و شاعرانی باشد که بتواند وجهه ادبی این مرز و بوم را آنگونه که شایسته و بایسته است به جهانیان نشان دهند و این اثر الگویی باشد برای نگارش نقدهای ادبی در مورد دیگر شاعران آذربایجان.
یک پاسخ
نویسنده این متن با پیشوند دکتر که ظاهرا عضو شورای شهر هم بوده و دانشجوی شرق شناسی هم هست به نظر می رسد جز نوشته احساسی و اغراقی و عاطفی همشهری و دوست بازی اطلاع حداقلی از مقوله نقد ادبی ندارند. نوشته ای از ایشان در خصوص شعر پاستورال نادر الهی هم خواندم که واقعا تاسف اور هست.ایشان جز مدح و ثنا و پپسی باز کردن و تحریف معنا و رسالت نقد ادبی چیزی بارشان نیست. در خصوص نگاهشان به کتاب نقد شعر معاصر آذربایجان اثر همت شهبازی نوشته شان نه تنها ربطی به نقد ادبی و نگاه زیبایی شناختی ندارد صرفا نگاهی از برای تعریف و تمجید بیهوده از مولف کتاب هست. بهتر نیست هرکس در حوزه دانش تخصصی خودش قلم بزند؟