درسهایی از زلزلهی آذربایجان
صمد چایلی
مقدمه
از زمان وقوع زلزلهی آذربایجان، یکصد روز سپری شده است. در این حادثهی ویرانگر، صدها تن از روستائیان جان خود را از دست داده و هزاران تن نیز دچار آسیب دیدگیهای جسمی و روانی شدند. دامداران، باغداران و ماهیداران، بخشی از سرمایهی خود را از دست داده و برای نگهداری بخش باقیماندهی حیوانات و باغات و مزارع دچار مشکلات زیادی شدند. آثار این زلزلهی سهمگین، روی آوارهای ریخته و خانههای تخریبی و ترکیده باقیمانده و نیز در اماکن دیگری مثل آغلهای دامی ویران شده و استخرهای ماهی ترک برداشته شده قابل مشاهده است. به طور کلی، در این زلزله، آسیبهای جبرانناپذیری در زمینهی نیروی انسانی، تحمیل گردیده و خسارت سنگینی در زمینه های اقتصادی، صنعتی، کشاورزی، باغداری، دامداری، آموزشی و مسکن به بار آمده است. اما آنچه مورد نظر این سطور است، نگاهی اجمالی به آموزههای این اتفاق، برای تقویت نکات مثبت و تضعیف و از میان بردن نکات منفی آن میباشد.
۱. اثرات زلزله
۱-۱- اثرات اقتصادی و معیشتی
اقتصاد روستاهای زلزله زده دچار مشکلات جدّی و شدیدی شده است. خانههای زیادی ویران شده و یا با ترکیدگیهای جدّی مواجه گردیدهاند. به موازات این ضربهی هولناک، بخش قابل توجهی از اماکن عمومی مثل مدارس و مساجد آسیب دیده و اماکن دامی متعددی نیز به ویرانه تبدیل شدهاند. مراکز صنعتی و کشاورزی مثل کارگاههای قالیبافی و استخرهای ماهیداری از کار افتاده و باغات و مزارع زیادی به سبب مشکلاتی نظیر نبود نیروی کار و کمبود آب دچار بیسامانی شدهاند. دهقانان، چوپانان و کارگرانی که قبل از وقوع زلزله، اقتصاد روستا را سامان میدادند، بعد از وقوع آن، مشغول امر پیشبینی نشده گردیده و در نتیجه با نابسامانیهای متعددی روبرو گردیدند. منابع مالی آنها به هم ریخته و درآمدهای مستمرشان با کاهش چشمگیری روبرو گشته است. دامهای تلف شده، میوههای باقیمانده در باغات، ماهیهای مرده در استخرهای بدون آب، مزارع به هم ریخته، محصولات دفن شده در زیر آوار به همراه لوازم خانگی مدفون در زیر دیوارهای خاکی سنگین و… ضربههای بزرگی به اقتصاد خانوادههای روستا وارد کرده است.
در روستای دیپکلی حاج مهدی نامی میگفت که “خسارات وارده به روستای ما بسیار زیاد بود. در مورد خود من، تنها پنیرهای دفن شدهام حدوداً مبلغ ۵ میلیون تومان را پوشش میدهد.” اهالی این روستا، با نشان دادن فردی که لال بود، اظهار میکردند که او، زن و پسرش را در زلزله از دست داد و تمام دارایی ناچیزش نیز از بین رفت. در روستای زنگآوا، نیز شاهد مرگ گاو در اثر سرمای شبانه بودیم. علاوه بر آن فردی در همین راستا میگفت که سه گاو دیگر در دو روز گذشته تلف شدهاند. همچنین ماهیداران روستاهای دیغدیغان و شاللی هم از مرگ تعداد قابل توجهی ماهی و ترک برداشتن استخرهای پرورش ماهی خبر میدادند. دامهایی که در روستاهای جیغا و کیوی مدفون شده بودند، بوی تعفن گرفته و چند روز فضای محیط را تحت تأثیر قرار میدادند. سالن بزرگی در روستای نمرور تخریب شده و بیمارستان شهر هریس با شکستگی مواجه گردید. از اماکن عمومی مساجدی در روستای باجاباج، کیوی، جیغا و مدرسههایی در چندین روستا خراب گردیدند.
در جریان زلزلهی آذربایجان امکانات مادی و معنوی روستائیان بیش از پیش نمایان گردید. برخی از آنها چنان در تنگدستی زندگی میکنند که حتی قابل تصور نیست. زن و مرد نابینایی که همراه فرزند نابینایشان که در روستای میرزائیکندی زندگی میکنند، تنها به امید یاری دیگران دفتر زندگیشان را ورق میزنند. مرد مستمندی که با حقوق ۳۹ هزار تومان کمیتهی امداد امام(ره) سرپرستی زن بیمار روانی و فرزندش را به عهده دارد در روستای بنشیر با سختیهای فراوانی دست و پنجه نرم میکند. پیرمرد نابینایی که در روستای چیمنزمی در چادری نشسته و منتظر امداد همنوعان خویش است، دست در دست زن پیر خود در روستا رفت و آمد میکند و در مواقع ضروری، به دنبال دکتری در تبریز سرگردان است تا بلکه چارهای احتمالی برای دیدگانش پیدا کند. پیرمرد و پیرزنی که تنها و درمانده در روستای قالالار به روی تپهای خاکی نشستهاند، چشم براه مساعدت دیگران هستند. زن سالخوردهای که مشغول بیرون آوردن پتوهای زیر آوار در روستای هفدران است، به همراه مرد سالخوردهاش تن به کارهای سخت روزانه داده و از شدت ناتوانی رمقی برای ادامه کار ندارد. در روستای زیغانو دو پیرمردی که مشغول پیکنی هستند از نداشتن امکاناتشان گلایه کرده و میگویند که هر ضربهی کلنگ و بیلی که به زمین میزنند، قلبشان را به لرزه در میآورد. خانهی آنها ویران شده و نیرویی را نیافتهاند که در پیکنی زمینشان به آنها کمک نماید. در روستای چیراقلی، پیرمرد تنهایی که در انتهای روستا جای داده شد، در جلو چادر سفیدش نشسته و چشم به راه مساعدت دیگران است. او که مشکل شنوایی دارد، سخنان گوینده را به سختی میشنود. اغلب روستائیان قبول دارند که او تنگدستترین فرد روستاست و بدین خاطر هم آهی در بساط ندارد. از گفتههایش معلوم میشود که دلنگران تحویل خانهاش میباشد. در روستای خلفهنسر فردی که در مکان سرپوشیدهی چسبیده به طویله زندگی میکند، با سختیهای فراوانی دست به گریبان است. مشکل کار او با وقوع زلزله افزایش یافته و زیستن را برای او سختتر از پیش کرده است. در روستای دیبکلی، روستائیان میگویند که وسایل خوراکی و پوشاکی زیادی آورده شدهاند. ولی حالا که کارکنان و کارگران خانهسازی به روستا آمدهاند، توقع دارند که غذای آنها را هم تهیه کنیم. بنابراین، کسانی که این امکان را ندارند، پیشرفت زیادی را در کارشان مشاهده نمیکنند، اما، آنچه در زمینههای فوقالذکر در مدت یاد شده به انجام رسیده، گویای مطالب گوناگونی است.
چادرهای هلال احمر که روزهای اول زلزله برپا شد، هرچند کیفیت زیادی نداشتند ولی در اسکان موقت زلزله زدهها مؤثر بودند. روستائیان با سکونت موقت در این چادرها از مشکلات دیگری رهانیده شدند. به موازات این سکونت، تلاش هرچند نامنظم و نامرتب و دیرهنگام برای ساخت خانههای جدید و اسکان دائم روستائیان شروع گردید. به طوری که در روستاهای چندی، این خانهسازی به مراحل پایانی نزدیک میشود و در روستاهایی نیر کارهای ساختمانی در نیمه راه باقیمانده و با تعللهای چندی مواجه میباشد. در مورد اماکن دامی نیز، در برخی از روستاها ساخت آغلهای دامی در مراحل نهایی میباشد و در روستاهای زیادی هنوز فکری اساسی برای این امر اندیشیده نشده است. با توجه به این که اقتصاد این روستاها وابستگی زیادی به نگهداری گوسفند و گاو دارد، بنابراین ماندن آنها در بیرون از طویله، ضریب تلف شدن آنها را افزایش میدهد. از طرف دیگر امر پیش آمده آنها را در معرض حملهی گرگها قرار میدهد. اگر نمونههایی برای این امر در نظر بگیریم، بایستی به پیشرفت خانهسازی و آغلسازی در روستای زنگآوا و نیز عدم پیشرفت همین امر در روستای قالالار اشاره نمائیم. تسریع در ساخت اماکن روستایی، نه تنها با توجه به رسیدن فصل سرما ضروری است، بلکه اسکان بیشتر در چادرهای موقتی برپا شده نیز مشکل آفرین است. آتش سوزی که در چادرهای روستای قرهجه اتفاق افتاد، هشدار مهمی است تا موقتی بودن آنها بیشتر مورد توجه قرار گرفته و انتقال به خانههای دائمی سرعت بیشتری به خود گیرد.
۱-۲- اثرات اجتماعی و فرهنگی
در این مدت، مسائل اجتماعی گوناگونی، در مناطق زلزله زده بروز کرده است. اگر غالب این رویدادها مثبت ارزیابی شوند، برخی از آنها نیز نکات منفی در بر داشته و گویای مسائل اجتماعی چندی هستند. از همان زمان رابطهی بین شهرنشینان و روستائیان به مرحلهی دیگری رسید. احساس مسئولیت و پذیرش مسئولیتهایی در قبال یک امر اتفاقی، انسانهای بیشماری را از سراسر آذربایجان و دیگر استانهای ایران راهی مناطق زلزله زده کرد. در زمان احساسی و شور که شامل روزهای اولیهی وقوع زلزله بود، تمام راههای ارتباطی روستاها در طول روز و شبهای متوالی، مملو از اتومبیل و زنان و مردان امدادرسان بود. یاری و مساعدت شهرنشینان و رفتار شایستهی روستائیان رابطههای جدیدی را در بین این دو نیروی اجتماعی برقرار کرد. از یک طرف، شهرنشینان، با فرهنگ و مناسبات اجتماعی و اقتصادی روستائیان بیشتر آشنا شده و از طرف دیگر هم روستائیان با دیدن رفتار و عمل شهریهای مسئولیتپذیر تجربهی بهتری را از رابطه با شهریها به دست آوردند.
در یکی از اولین شبهای بعد از زلزله که به روستای شیخینلی رفته بودیم، روستائیان این روستا از دریافت وسایل بیشتر خودداری کردند. آنها اظهار میکردند که بخشی از وسایل به روستاهای دیگر برده شود. زمانی هم که گفته شد، به دلیل تاریکی شب راه روستای دیگر را نمیتوانیم پیدا کنیم، فردی از آنها قبول کرد که ما را تا روستای گولانبر یا گلنبر همراهی کند. او، تا پاسی از شب ما را در تحویل وسایل به روستائیان گلنبر یاری کرد. این امر در چند روستای دیگر نیز اتفاق افتاد. در باجاباج، خانمی با عدم قبول وسایل، ما را به روستای سولودره فرستاد. در موشورآوا، شورا و روستائیان، تنها نان برده شده را قبول کرده و پیشنهاد کردند که بقیه وسایل را به روستاهای همجوار ببریم. در روستای چیمنزمی از قبول بخاریهای تهیه شده امتناع کرده و گفتند که وسایل گرمایشی ما به حد کافی مهیّا شده است. این احساس همدردی، در بین غالب روستائیان قابل مشاهده بود. بخصوص این که در روزهای اول رنگ آن، پررنگتر از روزهای بعدی به نظر میرسد. چرا، که بعد از گذشت تدریجی زمان شور و هیجان پارهای از ناملایمات نمایان شد. به عنوان نمونه، در یکی از روستاها فردی که متمول بودن آن بعدها معلوم شد، وسایل زیادی را، حتی بیش از تنگدستان روستای خود دریافت کرده بود. در همین روستاها، در شامگاهی که مواد خوراکی تهیه شده بین تنگدستان روستا تقسیم میشد با جنجال آفرینی فردی مواجه شدیم که میگفت وسایل آورده شده باید به همه اهدا شود. زمانی هم که گفته شد، اجناس تهیه شده محدود است، چنان هیاهوی راه انداخت که امدادرسانان مجبور شدند بدون تقدیم مابقی مواد خوراکی، آنجا را ترک نمایند. و یا در روستای زنگآوا، فردی تنماهی جمعآوری شدهی خود را به دانشجویان امدادرسانی که شبانهروز به ساختن خانه و طویله مشغول بودند، فروخته بود. اما، تعداد این نکات منفی در مقابل نکات مثبت چنان کم و اندک بود، که حتی قابلیّت بیان زیادتری ندارد. از نکات مثبت این روزهای سخت، همین بس که تا کنون هیچ مشکلی مثل دزدی اموال، یا ربایش کودکان و یا تخریب اموال دیگران مشاهده نشده است. به وجه غالب میتوان بیان کرد، که هیچ امدادرسانی را نمیتوان پیدا کرد، که روستائیانی از آنها طلب سیگار کرده باشند. بزرگی کار امدادرسانان مردمی اعم از مردان و زنان عمومی و اقشاری از هنرمندان و ورزشکاران چنان است که آثار آنها را میتوان در دورافتادهترین روستاها مشاهده کرد. به عنوان نمونه، دیدار قهرمان پرآوازهی ورزش کوهنوردی آذربایجان یعنی عظیم قیچیساز از روستاهای باجاباج و سیرخاگو، و یا امدادرسانیهای وسیع گروههای مردمی تأثیر زیادی در روحیهبخشی به روستائیان داشته است. و یا اتصال سریع برقهای روستایی توسط مسئولین مربوطه اطمینان و اعتماد عمومی را به این اداره افزایش داده و موجب قدردانی روستائیان گردیده است.
در مواقعی که در روستاهای چندی سپری کردیم شاهد کمک افرادی از نقاط مختلف کشور بودیم. در عصر یکی از روزها، فردی از کردستان آمده و با لباس کردی وسایل خود را در روستای دیبکلی پخش کرده بود. در روستای قالالار، خانمهایی از تهران، در روستای چایکندی مردمی از کرمان، در روستای تارپ مردانی از تهران، در زنگآوا دانشجویانی از دانشگاه تهران، در کبوی خانمهایی از شیراز و ابهر و کرج، در چنزه دخترانی از اردبیل و تهران و… ما، دهها نمونه از این افراد را در روستاها و شهرهای زلزله زده مشاهده کردیم که به یاری آسیبدیدگان آمده بودند. شیوهی عمل آنها در، مواقعی چنان به چاشنی احساس آغشته میشد، که گاهی اشک شوق از دیدگان و بینندهای جاری میساخت. در روستای موشورآوا، خانمی را دیدم که انگشتری خود را به دختر دمبختی اهداء نمود. در روستای چوبانلار، خانمی با دیدن ویرانههای به جای مانده، دچار هیجان شدیدی شده و فوراً به کسان دیگری در تهران زنگ زد که فوراً به امداد روستائیان بشتابند. در روستای شیخیتلی جوانی را مشاهده کردیم که با دیدن چوپانی که به خود میلرزید، کاپشن تازهی خود را در آورده و تقدیم چوپان نمود. در روستای شاسووار زمانی که فردی بلوز و روسریهای نو و تازهای بین دختران روستا پخش کرد، تعدادی از آنها بلافاصله لباسهای جدیدشان را پوشیده و در جلو چادرهایشان ظاهر شدند. در بین اینگونه از موارد، میتوان به تهیهی جهیزیهی تنی چند از دخترانی اشاره کرد که وسایل خود را به هنگام ریزش آوار از دست داده بود، امدادرسانان با این عمل خود نیز به نزدیکی قلبی شهرنشینان و روستائیان، مساعدت نمودند. شاید یکی دیگر از نکات مثبت ایجاد شده در زلزله، رفتارهای نیک انسانهایی بوده که با عمل خویش موجب نزدیکی بیشتر مردمان یک جغرافیای مشترک میباشند. بایستی گفته شود که در این زمینهی مورد بحث نیز، کارهای احساسی و شور بیشتر جای خود را به تدریج به رفتارهای تعقلی میدهد. اکنون، امدادرسان زیادی، امورات خود را با برنامه به انجام میرسانند. دقّت در تهیه انواع وسایل مورد نیاز، تعیین الویتهایی در مکان و افراد زلزله زده و مسایلی از این قبیل کار امدادرسانی برنامهدار را معلوم میدارد.
در زلزلهی آذربایجان، اگر مدارس زیادی تخریب گردیدند، ولی در روستاهای چندی هم، مدرسهها مقاومت کرده و با عدم شکست و فروافتادگی مواجه شدند. در روستای کیوی که مدرسهی آن تنها ساختمان پابرجا محسوب میشود، مکانی برای نگهداری کالاهای اهدایی جمعآوری شده بود. شورای روستا مدیریت تقسیم وسایل را در این مکان به انجام میرساند. در روستای زنگآوا، کلاسهای درس بعد از وقفهای کوتاه آغاز شده و حتی دانشجویان امدادرسان با لبتاب خویش، آموزش استفاده از کامپیوتر را به دختران جوان و تحصیل کردهی روستا شروع کرده بودند. در موشورآوا، داخل کانکسی را با پردهی معمولی تقسیم کرده و دانشآموزان روستا در آنجا توسط معلمی دلسوز آموزش میدیدند. رفت و آمد برخی از دانشآموزان به مراکز دهستان و بخشهای مناطق زلزلهزده با مشکلات زیادی مواجه شده و شرکت این محصلین در سر کلاسهای درس دچار وقفه گردید. گرچه مورد مذکور، به تدریج به سوی روال عادی ره پیمود، ولی بروز ناملایمات جدید موجب عدم حضور تعدادی از دانشآموزان در مدرسه شد. به عنوان مثال در روستای قالالار، مردی اظهار میکرد که دختر جوان من در مرکز بخش یعنی شهر خوجا درس میخواند. هزینهی ایاب و ذهاب آنها قبل از وقوع زلزله به عهده اداره بود. ولی بعد از زلزله اعلام کردند که هزینه مذکور در هفته بیست هزار تومان است. من هم که توانایی پرداخت نداشتم با ادامهی تحصیل دخترانم مخالفت کردم. به همین ترتیب، در روستای دیزهور که شش نفر دانش آموز دارد، امر تحصیل محصلین به سختی به انجام میرسد. آنها ضمن گرفتاری در برابر مشکلات ناشی از زلزله، میباید به مرکز دهستان یعنی سرند رفته و تحصیل خود را پیگیرند. به غیر از موارد مذکور در فوق، مشکلات فرهنگی گوناگونی در زمان زلزله امکان بروز یافت. ما، بارها و بارها شاهد آن بودیم که رانندههای امدادرسان آدرسی را از افراد میپرسیدند و مردم روستایی نیز از اسامی بیان شده چیزی تحصیل نمیکردند. روزی یک راننده با در دست داشتن کاغذی، مسیر روستای زغنآباد را میپرسید. او، که در نزدیکی دو راه آن روستا بود، باز هم نمیتوانست با پرسش از فرد روستایی آدرس خود را شناسایی کند. این امر بدین لحاظ بود که در گویش محلی نام واقعی روستای مذکور زیغانو بوده و مرد روستایی از وجود روستایی به نام زغن آباد بیاطلاع بوده و یا افرادی که میخواستند به روستای اوشاد بروند با تابلو شناسایی افشرد مواجه گردیده و نمیدانستند که آیا این دو نام یک روستا را نشان میدهد یا نه.
۱-۳-اثرات روانی و ذهنی
آنچه موجب تضعیف روحی و جسمی بیشتر روستائیان زلزلهزده میشد، نزدیکی چادرها به محل آوارهای ریخته و پخش بیوقفهی گردوخاک در محیط زیست بود. علاوه بر آن انباشتن آوارهای جمعآوری شده در مسیر ارتباطی روستا میتوانست، روان هر بینندهای را آزار داده و خاطرههای منفی روزهای زلزله را در ذهن افراد زنده نگاه دارد.
روحیهی شکنندهی بسیاری از افراد زلزلهزده از همان دقایق اول آشنایی معلوم میگردید. به عنوان مثال، زمانی که چرایی ایستادن یک زن را بر بالای خرابهای در روستای کیوی پرسیدم، جواب دادند که کودک او در همان جا زیر آوار مانده و جان سپرده است. بنابراین او مدتها در همان مکان میایستد تا بلکه شاهد بیرون آمدن مجدد دختر به طور سالم باشد. یا در هنگامی که با دختر بچههای روستای گلنبر صحبت میکردم،شخصی از آنها با یادآوری مادربزرگ جانسپردهاش گریه سر داد. برای او، یادآوری مرگ مادر و خواهر دیگرش شدیداً حزن انگیز بود به همین ترتیب میتوان به پریشان خاطری زنان و مردانی که، با دیدن افرادی و یا با یادآوری خاطرهای گریه سر داده و متأثر میشدند نیز اشاره کرد.
در روستای دیزهور، زن روستایی به هنگام دریافت نان، یادی از پختن نانهای روستایی کرده و گفت: از این که تنورهای روستا تخریب شده و نمیتواند نانی بپزد، متأثر است. او، با یادآوری این خاطره بود، که هقهق گریه سر داد و دیگران را نیز به گریه انداخت و یا مردی در روستای بروندره از سرماخوردگی دامهای بیآغل، نتوانست تأثرات شدید خود را به زبان نیاورد. در روستای شاسووار، مرد سالخوردهای که اشتیاق جوانان را برای دریافت کالا مشاهده میکرد، میگفت که از دیدن این مناظر خجالت میکشم. اما چه کنیم، چارهای نداریم، همه چیزمان از دست رفته است. در روستای کیوی نیز مردی که شدیداً متأثر شده بود، اظهار میکرد که اموال قابل توجهی داشته است. ولی، حالا برای دریافت بسته خرمایی تلاش میکند. اما، یکی از غمانگیزترین صحنهها از این نمونه، دیدن زنی بود که پسر معلول و عقبماندهی ذهنی خود را به رخ میگرفت و خواهان دریافت کالا میشد. او که از اهالی روستای ایشیقلی بود، در حالی که دست پسر نوجوانش را گرفته بود، مدام میگفت که رسیدگی به این بیمار، هزاران مشکل جانبی دارد. نمیدانم با فرا رسیدن زمستان و در شرایط عدم ساخت به موقع خانهمان، چگونه دو سه ماه آینده را سپری خواهیم کرد. روستای ما در منطقهی دور افتاده و کوهستانی واقع شده و رفت و آمد به آن در فصول بارانی و کولاک خیلی سخت است. بنابراین، ساخت خانه و طویله دامها از ضرورت بیشتری برخوردار است. علاوه بر آن، نگهداری بیمارانی مثل پسر من روز به روز سختتر میشود. مشکلات درمانی آنها نیز از اولویت خاصی برخوردار است.
۲. عملکرد گروههای اجتماعی و مدنی مردم نهاد
نقش گروههای اجتماعی و مدنی در ساماندهی امورات مربوط به زلزله، از برجستگیهای فراوانی برخوردار بود. شوراهای روستایی فعالیّت خستگیناپذیر خود را از همان دقایق اول وقوع زلزله شروع کرده و پا به پای روستائیان مسایلی نظیر رسیدگی به مجروحان، دفن اجساد، چادرزنی، آبرسانی، تعیین اماکن موقت، تقسیم وسایل دریافتی، تماس با مسئولین و گروههای مردمی و… را تا حد ممکن و توان سامان میدادند. برخی از مسئولین شوراها کارهای پیشرو را چنان با مسئولیت و فعالیّت مضاعف انجام میدادند، که همگان را به تحسین وا میداشتند زمانی که به روستای موشورآوا رسیدیم، مشاهده کردیم که مسئولین شورا کالاهای رسیده را به تعداد خانوار روستا تحویل میگیرند و مطابق لیستی که از افراد روستا تهیه کرده بودند، آنها را بین مردم تقسیم میکنند. این عمل آنها نه تنها از ازدحام روستائیان جلوگیری میکرد، بلکه در تقسیم عادلانه کالاها نیز نقش بازی مینمود. گروههای شهری نیز که با یک شورای منظم روبرو میشدند، ترجیح میدادند که توجه خواصی به آنها نمایند. نصب به موقع حمام، ترتیب تهیه غذای گرم روزانه، دایر کردن کلاسهای آموزشی حتی در کانکس روستا و… از اقدامات خوب مسئولین شورای این روستا بود. در روستای چوبانلار، تلاش مستمر و شبانهروزی مسئولین شورا، موجب گردید که حمام اهدایی گروههای مردمی به موقع آماده شده و روستائیان بتوانند از آن استفاده نمایند.
در یکی از روزهای پرتلاطم وقوع زلزله وقتی وارد چوبانلار شدیم، با کیسههای بستهبندی زباله روبرو شدیم که به طور منظم بستهبندی شده و آماده انتقال بودند. در روستای قالالار مسئولین شورا، در تهیهی کانکس و مشعل سوخت حمام و نیز تقسیم وسایل و تماسهای اداری فعالیت چشمگیری از خود نشان میدادند. در روستای هرزنه و سولودره مسئولیتهای شورایی به عهدهی مردان ریش سفیدی بود که به تنهایی بخش بزرگی از کارهای پیش آمده را به انجام میرساندند. اما، این را نیز بایستی گفت که در برخی از مواقع شوراها و افراد مسئول روستا در انجام وظایف خود توانایی مکفی نداشتند. بدین خاطر هم بود که روستائیان چندی کارهای آنها را مورد نقد قرار داده و آنها را به بیکفایتی متهم میکردند.
به غیر از شوراهای روستایی، نهادهای متعدد شهری نیز در امور امدادرسانی روستاهای زلزله زده فعالیت در خور تحسینی از خود نشان دادند. زمانی که در روستای شیخینلی بودیم، مشاهده کردیم که غذای گرم و روزانه روستائیان را شرکتی در یکی از کارخانههای تولید نوشابه عهدهدار شده است. همین کار را گروهی به نام ایثارگران در روستاهای باجاباج و موشورآوا و سرند و… تقبل کرده بودند.
حمامهای زیادی در روستاهای جیغا، چایکندی، چوبانلار، قیزقاپان، قرهجه، و… توسط NGOهای شهری راهاندازی شده بود.
خانه و طویلهی جدیدی به عنوان نمونه توسط دانشجویان تهرانی در روستای زنگآوا پابرجا شده تا در صورت تمایل روستائیان دیگر، در روستای آنها نیز بر پا شد.
گروههایی از هنرمندان و ورزشکاران، ضمن بازدید از برخی مناطق آسیب دیده، با روستائیان همدردی کرده و تأثیرات مثبتی بر اذهان روستائیان باقی گذاشتند.
به موازات این نهادهای مردمی گروههایی متشکل از اعضای خانوادهها و جمعهای دوستانه در کارهای امدادرسانی نقش فعالی نشان دادند.
همچنین، افرادی که به تنهایی وارد مناطق زلزله زده شده بودند نیز، نیازهای گروههایی از مردم را به انجام میرساندند. دانشجویی که به تنهایی در امر چادرزنی روستای دیبکلی فعالیت میکرد و دکتری که در روستای خلفهسر میزی در وسط چادرها گذاشته و به مداوای بیماران مشغول بود. میتوانند نمونهای از این افراد باشند.
روزی که ما در روستای ایستیار بودیم، با جوانی روبرو گشتیم که کارهای فنی لولهکشی به مخازن و راهاندازی کانکسهای حمام را به تنهایی به عهده گرفته بود. در روستای گوهنجیق نیز دختر خانم جوانی مشغول تقسیم سیبزمینی اهدایی دوستان خود بود. در سامسامکندی هم جوانانی در ساخت طویله همکاری میکردند و در روستای داغالیان جوانانی مشغول تقسیم کفشهای اهدایی خود بودند.
این شیوه امدادرسانی نکات ضعف چندی داشت و کارهای امدادرسانی را با مشکل و پراکندگی مواجه میساخت. عدم هماهنگی گروههای امدادرسان موجب میشد که در تهیهی وسایل دقت لازم به عمل نیاید. در خود روستا نیز با توجه به این نکته بود که به یک روستایی از چند طریق کالا آورده میشد و در مقابل روستای دیگر چشم به راه همان کالا باقی میماند و یا از یک کالایی مثلا آب به فراوانی تهیه میشد و در مقابل نان مکفی برای نیاز روستا آماده نمیشد. در خود روستا نیز، افرادی به حد کافی از کالاهای رسیده بهرهمند میشدند و در مقابل افرادی از دست یافتن به آن کالا محروم میگشتند. این نقاط ضعف در روزهای اولیهی وقوع زلزله بیشتر بوده و با گذر زمان به تدریج اصلاح گردید. به طوری، امروزه هم نهادهای مردمی کارهای خود را بهتر انجام میدهند و هم شوراهای روستایی به مسئولیتهای خود توجه بیشتری مینمایند.
۳. ارزیابی و یافتهها
۳-۱- تعمیق ارتباطات شهر و روستا
در زلزلهی آذربایجان رابطهی فرهنگهای شهر و روستایی، ارتباطات بیشتر و عمیقتری یافتند. هر یک از آنها قبول تفاوتهای یکدیگر، خواستهای مشترک خود را معمول داشتند. ابراز احساسات و بیان عواطف شهرها، در روحیهی روستائیان مؤثر افتاد که در سراسر روستاهای زلزله زده از مردم شهرها قدردانی و سپاسگذاری کردند.
در روستای اسبهخان خانمی که کالاهای خود را دریافت میکرد، اظهار میکرد که کمکهای مردمی ما را نجات داد. در چیمنزمی مردم با پوشیدن کاپشنهای جدید، بیان میکردند که مقاومت آنها در برابر سرما افزایش یافته است. با این کارها همدلی بیشتر شهریها و روستائیان در عمل به اثبات رسید و پیوند این دو نیروی اجتماعی استحکام بیشتری یافت. روزی در روستای قالالار شاهد پخش اسباببازی یک خانم در بین کودکان روستایی بودم. هر کودکی که عروسک و یا اسباببازی دیگری را دریافت میکرد، فوراً مشغول بازی میشد. دختر به عروسک خود خوشامد گفته و او را از وضعیت پیش آمده با خبر میساخت. در روستای میرزالی کندی، زمانی که پسر بچهای کامیون اسباب بازی خود را دریافت کرده بود، در اولین فرصت آن را به دم درب خانهی آوار ریختهیشان برده و قسمت باری آن را با خاک پر کرده بود. او، با تکرار عمل خود میخواست بخشی از آوار ریختهی خانهشان را به جای دیگر انتقال دهد.
۳-۲- اولویت بهداشت محیط و درمان
توجه به مسایل بهداشتی و درمانی روستائیان زلزلهزده، از همان دقایق اول، ضرورت مبرم داشت. خانههای بهداشت روستایی که وظایف سنگینی را در مناطق مذکور به عهده داشتند، تلاش مستمر و در خور توجهی از خود نشان دادند. نصف شبی که در اولین روزها وارد روستای زنگآوا شدیم با خانم مسئولی آشنا شدیم که به طور خستگیناپذیری به امورات بهداشتی و درمانی آسیبدیدگان میپرداخت. او، دست شکستهی شخصی را باندپیچی میکرد و بر روی زخم فرد دیگری بتادین میریخت. آمپول کودکانی را با آرامش و حوصلهی زیادی تزریق میکرد و در آرام کردن کسانی که در تحت شرایط سخت بیتابی میکردند، کوشش مینمود. در روستاهای موشورآوا و قالالار که مسئولین آنها از شهرستان هئشتری آمده بودند به مداوای روستائیان پرداخته و به آب آشامیدنی روستائیان نظارت کرده و توصیههای مؤثری در رعایت بهداشت به انجام میرساندند. تأکید آنها بر استفاده از صابون و آبگرم و… در امر عدم شیوع بیماریها مؤثر بود. در روستای موشور افرادی جار میزدند که برای سمپاشی چادرها آمادهاند. به بیان آنها، این اقدام از تکثیر حشرات موذی جلوگیری میکند. با همهی اینها، خانمهای باردار مشکلات زیادی را در زمان مذکور تجربه کردند و یا کسانی که نیاز شدید به شستشو داشتند مجبور بودند که گهگاهی در آب سرد رودخانه و یا چشمهای استحمام کنند.
در رابطه با انتقال سریع آسیبدبدهها به بیمارستانهای شهری، نقش مسئولین بهداشت و آمبولانسهای اعزامی و یا دکترهای فعال در روستا بسیار تأثیرگذار بود. موارد اهدایی مردم در این مورد مانند شویندهها، دارو، باند زخم، پنبه و غیره نیز در کمکرسانی به آسیبدیدگان بسیار موثر بود. در این روزها، روستائیان توانستند به وفور از این نوع کالاهای اهدایی مردم، استفاده کرده و از بروز احتمالی بیماریها جلوگیری کنند. اما، آنچه در این مورد حائز اهمیت بوده و برجستگی خاصی داشت، نبود یک بیمارستان مورد لزوم در شهری مثل ورزقان بود. ضرورت ایجاد این بیمارستان، در هنگام زلزله نمایانتر از پیش گردید. بر همگان معلوم گردید، که وجود این بیمارستان نه تنها میتوانست مداوای آسیبدیدگان زلزله را با تسهیل بیشتری سامان دهد، بلکه در روزهای عادی نیز برای امورات پزشکی و درمانی این منطقه پر نفوس لازم میباشد.
زمانی که ما به روستای سیرخاگو رفتیم با زن و مردی آشنا شدیم که خانم از ناحیهی کمر و مرد نیز از ناحیهی پا دچار شکستگی شده بودند. آنها مجبور بودند که مداوای خود را در تبریز پیگیرند و این امر نیز مشکلات جانبی مخصوص به خود داشت و یا باقیماندن یک خانم در روستای بشیر که به بیماری روانی دچار بود، در روستای قرهگونثی خانمی که با بیماری آسم دست به گریبان بود، با دستگاه اهدایی افراد شهری به زندگی ادامه میداد و در میرزالی کندی نیز خانوادهی نابینایی با شرایط سختتری عمر میگذراندند.
۳-۳- نفش زنان و دختران روستایی
گرچه تمام اهالی روستا، از وقوع زلزله آسیب دیدهاند، ولی، میتوان گفت که زنان روستایی متحمّل شدیدترین خسارات بودهاند. مسائل گوناگون این قشر از جامعهی روستایی، ایجاب مینماید که معاینهی پزشکی زنان باردار به موقع انجام پذیرفته و امورات بهداشتی آنها نیز با تسهیلات بیشتری به انجام رسد. علاوه بر آن لزوم استحمام به موقع و بیشتر و نیز انجام کارهایی مثل رسیدگی به بهداشت خانواده و کودکان و یا آماده کردن غذای سالم و تمیز کردن محیط خانه، رعایت بیشتر بهداشت از طرف زنان را اجتنابناپذیرتر مینماید. به موازات اینگونه از مسائل، درس خواندن دختران در روستاهای دیگر و مشکلات رفت و آمد آنها، که برای اغلب روستائیان حساسیت بیشتری دارد، مسئلهی دیگر زنان در روستاهای زلزلهزده است. بنابراین رسیدگی سریع به امور بهداشتی و درمانی و آموزشی و دیگر مسائل ویژهی زنان، از اهمیت بیشتری برخوردار است. اما، علیرغم این مشکلات، نقش زنان روستا در مواجه با اتفاق زلزله، بسی مثبت و قابل تحسین است. در شامگاهی که به روستای چیراقلی رسیدیم، خانمی را دیدیم، که بیتوجه به کالاهای اهدایی مشغول چرانیدن گوسفندان و تمیزکاری محیط بود. او، شیرزنی بود که دو دختر خردسال را به طور زنده از زیر آوار بیرون آورده بود. خودش میگفت، آن روز مهمان داشتیم. من در داخل مشغول آمادهسازی غذا بودم و مهمانها هم در حیاط خانه، به صحبت میپرداختند. در یک آن سقف فرو ریخت ولی گردن من بین دو تیرک افتاده در دو طرفم جای گرفت و بیرون ماند. در آن هنگام صدای مهمانها را شنیدم که میگفتند مادر زیر آوار ماند. ولی من داد زدم که برایم چیزی نشده و آنها هم متوجه زنده ماندن من گردیدند. خوشبختی آنجا بود که در همان لحظه ریزش آوار دو دختری را دیدم که در فاصلهی کوتاهی از من زیر آوار ماندند. بلافاصله که با کمک اطرافیان بیرون کشیده شدم. به محل آن دخترها شتافته و خودم موهای آنها را گرفته و به طور زنده بیرونشان کشیدم.
این زنان جسور در روستاهای دیگر نیز قابل مشاهده هستند. در روستای قالالار کانکس حمامی تعبیه شده و مقرر بود که دیوارکشی و ایجاد سقف آن را روستائیان به پایان رسانند و بعد از آن نیز مشعل حمام روشن و تحویل روستائیان شود. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد عدم همکاری مردان روستا در طول چند هفته بود. روزی که به بررسی آن کانکس وارد روستا شدیم. دیدیم که دیوارکشی کانکس شروع شده و رو به اتمام است. بدین خاطر بود که من از مردی که نزدیکم ایستاده بود تشکر کردم. ولی به محض اتمام جملاتم زنانی که حضور داشتند اعلام نمودند که مردان دستی به حتی یک آجر هم نزدهاند. تمام کارهای دیوارکشی را خود ما زنان به پایان رساندهایم. زن دیگری که در روستای باجاباج شاهد پخش کالای عدهای بود، به نحوهی تقسیم آنها شدیداً اعتراض میکرد. او که به تنهایی در مقابل افراد متمول روستا ایستاده بود، به امدادرسانان میگفت که زیاد هم خوشحال نباشید. چرا که کالاهایتان را به کسانی میدهید که نیازی به آن ندارند. کانکس حمام را در جایی قرار میدهید که افراد خانوادهی مشخصی از آن بهرهبرداری میکنند. اعتراض این زنان چنان بود که تغییرات اساسی را در نحوهی پخش کالا به وجود آورد. در شهر ورزقان هم، زمانی که پخش کالا به اتمام رسید خانمی معترض شده و اظهار میکرد که کدام یک از اینها محتاج کاپشن شما بودند. آیا بهتر نبود که با همین کالاهای خود به روستایی در همین نزدیکیها رفته و کالاهای خود را در بین دانشآموزان آنجا پخش میکردید؟ اعتراض این خانمها با روایتی که از روستای زنگآوا شنیدم همخوانی زیادی دارد. زنی که دیده بود بازوی معلمی شکسته است، یاشماق خود را باز کرده و با بستن آن بخش مهمی از امدادرسانی پزشکی را به انجام رسانده بود. اما، بین این موارد مربوطه، مشاهدهی غرور زنی در روستای سیرخاگو جایگاه ویژهای داشت. در آن شب، زنی که بسته بیسکویتی را دریافت کرد، شدیداً هیاهو راه انداخت. او بعد از لحظهای ضمن عذرخواهی، گفت که من در همین خانهی ویران شدهام تعداد زیادی را به ناهار و شام مهمان میکردم حال که مییابد به جای نان، بیسکویتی بخورم متأثر شدهام. مرا ببخشید که در تحت تأثیر خاطراتم هیاهو راه انداختم. در همین روستا، زنی در اثر زلزله با شکستگی کمر روبرو شده است، ماههاست که ما بین روستای خود و تبریز که محل استقرار دکترش میباشد، در رفت و آمد است.
در رابطه با زنان روستاهای زلزلهزده آنچه بیش از همه با اهمیت است، وجود دخترانی است که کار تحصیلی خود را در شرایط بسیار سختی به انجام میرسانند. اشتیاق شدید دختری برای آموختن کامپیوتر در روستای زنگآوا، شاگرد ممتازی دختری از روستای دیزهور که تحصیلات خود را در تبریز پی میگیرد، ادامه تحصیلات راهنمایی دخترانی از روستاهای سولودره و موشورآوا و چند روستای دیگر در مراکز بخش و دهستان، نقش زنان روستا را در عرصههای مختلف زندگی ارتقاء میدهد.
۴.نتیجهگیری و اولویتهای پیش روی
نتیجه این که، زمان وقوع زلزله در مرداد ماه بود، که هنگام فصل گرما است. ولی، اکنون که ماهها از آن تاریخ میگذرد، فصل سرما و زمان بارش باران و برف فرا رسیده است. بنابراین:
- چادرهای مناسب دیروزی کاربرد اصلی خود را در شرایط آب و هوایی جدید از دست میدهند. تسریع در اتمام خانهها و اماکن دیگر روستایی، اولویتی است که آن را در اول کارهای جاری مناطق زلزلهزده قرار میدهد.
- اقتصاد به هم ریخته روستا شرایط جدیدی را پیش روی این روستائیان قرار داده است. ساماندهی بیشتر به امورات دامداری، ماهیداری، صنعتی و کشاورزی، ضرورت دیگری است، که باید در روستاهای مذکور مدنظر قرار گیرد.
- رساندن به موقع مواد غذایی و پوشاکی و دیگر مایحتاج عمومی به تمام روستاها و به خصوص روستاهای دور افتاده که جادههای خاکی و نامناسبی دارند، لازمهی امروزین امدادرسانی میباشد.
- راهاندازی مراکز موثر بهداشتی و پزشکی و نیز تشکیل کلاسهای درس و یا تمهیداتی برای بهتر کردن جادههای نامناسب و مواردی از این قبیل میتواند در ساماندهی تدریجی امور موثر واقع افتد.
- سوخترسانی و تدارک به موقع نان و مواد خوراکی برای روستاهای دور افتاده ضروری مینماید.
- ساختن خانههای بتونی و آهنی به جای خانههای گلی،
- ترمیم جادههای روستایی،
- ایجاد خانههای بهداشت،
- ایجاد ارتباط فرهنگی بین روستائیان و شهرنشینان،
- ایجاد آغلهای جدید دامداری،
- تاسیس و یا بازسازی مدارس جدید،
- آشنایی بیشتر امدادرسانان با روستا و روستایی، به وجود آمدن محیطی برای تقویت روابط بین مردم، هنرمندان، ورزشکاران و خیرین سراسر کشور، تقویت فرهنگ نوعی دوستی و انسانمدارانه و مسایلی از این دست، موضوعات مثبتی بودند که همگرایی ملی را در جریان زلزله آذربایجان تقویت کردند که در کنار موضوعات منفی حاصله از زلزلهی حاصل شدند. بدین خاطر، تلاش برای کاهش آثار منفی و کوشش برای تکمیل و سرانجام نکات مثبت به وجود آمده، وظایفی هستند که در زمان و مکان کنونی از اولویت خاصی برخوردار میباشند.
- روستائیانی که با وقوع زلزله و ایجاد مناسبتهای جدید، بخشی از هویت روستایی خود را در سایه انداخته بودند، بایستی با کم رنگ شدن شرایط زلزله، هویت قبلی خود را ساماندهی نمایند. آنان که مجبور به ترک کار شده و در انتظار دریافت هدایا مانده بودند، بایستی بازگشت به روزهای دیگر را قبول نمایند. تغییر هویتی که در شرایط زلزله به روستائیان تحمیل شده بود، برخی از آنها را حتی از کندن اطراف چادر خود باز میداشت. آنها منتظر بودند که امدادرسانان اطراف چادر آنها را برای عبور آب باران آماده کنند و با دیوارکشی کانکس حمام اهدایی را نیز آورندگان کانکس به انجام رسانند. این هویت منفی در مواقعی چنان بود که روستایی را برای دریافت یک پتو به جان روستایی دیگر و یا افراد امدادرسان میانداخت.
سخن آخر
نهایت این که، با وقوع زلزله صدها انسان جان خود را از دست دادند. این موضوع، مسئلهای دردناک و جبرانناپذیر اتفاق مذکور است. بجا خواهد بود، که این نوشتار را با گزارش کوتاهی که مربوط به روزهای اخیر است، به اتمام برسانیم:
در روزهای گذشته، با خانوادهای آشنا شدیم که آسیب شدیدی از زلزله دیده بودند. بدین مناسبت وسائلی آماده کرده و در یک هوای ابری و بارانی تبریز را به قصد روستا ترک کردیم. بارش باران و وزیدن بادهای سرد پائیزی، نشان میداد که شرایط زیست زلزلهزدهها بهتر از گذشته نخواهد بود. با وجود این که شدت باران افزایش مییافت، در بعدازظهر همان روز از جادهی اصلی منطقه را از نزدیک مشاهده کردیم. برخی از آنها مرحلهی دیوارکشی را پشت سر گذاشته بودند، ولی برخی نیز درصد پایینتری از میزان کارهای انجام یافته را نشان میدادند. به طور کلی میشد حدس زد که روند خانهسازی در این روستا حرکتی مطلوب نداشته و تا تکمیل خانهها، کار طولانیتری در پیش است. اما، علیرغم تأخیر در کارهای ساختمانی، اختیار مکان مسطح و قابل سکونتتری برای ایجاد خانههای روستایی، کار بهتری بود که به انجام رسیده بود. چرا که ایجاد خانه در مکان قبلی روستا مشکلات عدیدهای در آواربرداری و کارهای جانبی دیگر به وجود میآورد.
با گذر از این مکان جدید وارد روستا شده و در اطراف چشمهی روستا زنانی را دیدیم که در زیر باران و هوای سرد پائیزی، مشغول شستن لباس بودند. آنها که سختترین روزهای عمر خود را تجربه میکنند، نه تنها بخش بزرگی از ناملایمت را به دوش گرفته و در ساماندهی امور پیش آمده نقش اساسی بازی میکنند، بلکه با ایجاد شرایط آب و هوایی نامناسب نیز، کمر همت بسته و در زیر باران شدید نیز در فکر تمیز کردن لباس اهل خانواده میباشند.
با گذر از منطقهای که مکان شستشوی لباس بود، در اولین فرصت به خانهی آسیبدیدگان مذکور در منطقه فوق رفتیم. زنی کمر شکسته که روی تخت کوتاه و نیمه شکستهای دراز کشیده بود، به محض دیدن ما بلند شده و بدون توجه به اصرار ما، نشستن را ترجیح داد. زیرانداز چادر، دو سه پتو بود و در اطراف نیز یکی دو متکا قرار داده شده بود. تلویزیون آنها در زلزله از بین رفته بود، ولی رادیوی کوچک آنها در بالای یخچال نیمه خراب، برای شنوندگان صحبت میکرد. قوری کوچکی نیز روی کپسول گاز کوچکتری گذاشته شده بود تا آب چایی خود و مهمانان را به جوش آورد. مرد خانه با آوردن نان و پنیری، سخنانی در مورد زلزله گفت. او ضمن اشاره به خانم خود از مشکلات بردن ایشان به دکتری در تبریز گفته و از شرایط سخت موجود گلایه میکرد. این مرد جوان در ادامه پای شکستهی خود را نشان داده و از ناراحتیهای پلاتینی که به استخوان پایش گذاشته بودند، سخنانی به زبان آورد. در هنگامی که ما در چادر بودیم سه کودک خردسال آنها نیز در گوشهای از چادر نشسته و چشم از مهمانان بر نمیداشتند. به طوری که خودشان میگفتند، اقتصاد ضعیف آنها، بعد از وقوع زلزله ضعیفتر شده و مخارجی مثل رفتن به دکترهای تبریز از یک طرف و عدم توانایی برای کار کردن از طرف دیگر، خانواده آنها را با مشکلات جدید و سختتری مواجه ساخته است.
به هر حال، به کولهباری از غم و اندوه چادر آنها را ترک کردیم. لاکن، دیدن وسایل گوناگون خوراکی و پوشاکی در جلوی چادر که زیر باران مانده و خیس شده بودند، اندوه ما را باز هم افزایش داد. در مسیری که روستا را به جادهی آسفالت بین شهری منتهی میکرد، تمام فکر و اندیشهها معطوف به این مسئله بود که زمستان سختی در پیش روستائیان زلزلهزده، به خصوص روستائیان تنگ دست قرار دارد. احساس مسئولیت در برابر هر یک از آنها، وظیفه انسانهای دیگر است.
ایضاح:
این یادداشت به مناسبت صد روزگی زلزله قاراداغ توسط شاعر ونویسنده آذربایجانی آقای صمد چایلی نوشته شده و قبلا در مطبوعات محلی استان نیز چاپ شده است. آقای چایلی و دوستانشان بعنوان کوشندگان حوزه فرهنگ و ادب آذربایجان از ساعات اولیه زلزله به کمک هموطنان زلزله زده شتافته و فعالیتهای ثمربخشی را انجام دادهاند.
یک پاسخ
سلام یورولمیاسان ساغول یاخشی یازیبسان بوجور یازماغیوا ادامه وئر
http://www.galkandi.blogfa.com