صمد تئاتر ما
رحیم رئیسنیا
در سال ۱۲۹۳ ش (۱۹۱۴ م) در قصبه شامخور کودکی به دنیا آمد که نامش را صمد گذاشتند. خانواده زحمتکشی که صمد در آن پا به عرصه وجود گذاشت و بالید، مدتی پیش از آن از روستای میاب، واقع در دهستان هرزندات شرقی شهرستان مرند به آن سوی ارس مهاجرت کرده بود. گنجعلی صباحی، برادر بزرگ صمد، تفصیل داستان این خانواده را در -اؤتن گونلریم- (روزهای سپری شدهام)، که نمونه ایست از سرگذشت و سرنوشت هزاران خانواده مهاجر، به شیوهای تمام نما و پرکشش به تصویر کشیده است…
صمد، که سالهای کودکی اش مقارن بود با رویدادهای جنگ جهانی اول و انقلاب کبیر روسیه، پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی، به حکم علاقه واستعداد خود احتمالاً در نتیجه تشویق برادر بزرگش، که از دوستداران و فعالان تئاتر بود، وارد هنرستان هنرپیشگی باکو شد و آنجا را با موفقیت به پایان رسانده، در جمعیت هنر باکو راه یافت. و در اندک زمانی در زمره هنرپیشگان جوان آن شهر نامبردار شد و در صحنه های تئاتر باکو و گنجه به هنرنمایی پرداخت و تجربه اندوزی کرد.
با نزدیک شدن خطر جنگ جهانی دوم، طوفانی بر زندگی مهاجران ایرانی که تا آن تاریخ تابعیت شوروی را نپذیرفته بودند و از آن جمله خانواده پرجمعیت صباحی وزیدن گرفت و بخشی از آن، یعنی خانواده گنجعلی صباحی را به سیبری و بخش دیگر را به ایران پرت کرد.
صمد پس از بازگردانده شدن به ایران، همراه مادر پیرش ـ که شوهر خود را در کوران همان طوفان از دست داه بود ـ به تبریز آمد و کمی بعد به خدمت نظام فراخوانده شد و اندکی پس از پایان دوره سربازی، با آغاز جنگ و ورود آرتشهای متفقین به ایران و سقوط رضاشاه برداشته شدن سرپوش سانسور و اختناق و امکان پذیرشدن انتشار روزنامه و کتاب و اجرای نمایش به زبان زبان ترکی آذربایجانی، صفحه جدیدی در زندگی صمد صباحی که گذشته از هنرپیشگی دستی نیز در نوشتن شعر و نثر داشت، گشوده شد. مقالات و اشعارش در روزنامه وطن یولوندا، که در فاصله سالهای ۱۹۴۱ – ۱۹۴۶ از طرف فرماندهی ارتش سرخ در آذربایجان ایران، به طور یک روز در میان، توسط نویسندگان و شعرایی چون صمد وورغون، سلیمان رستم، انور محمد خانلو، محمد راحم، عثمان ساری وللی، میرزا ابراهیموف، جعفر خندان، غلام ممدلی و… منتشر می شد، در کنار نوشتهها و سرودههای عبدالله عبدالله زاده فریور، میر رحیم ولایی، محمد علی قوسی(فرزانه)، سید محمد بیریا، میرمهدی اعتماد،علی فطرت، عاشیق حسین جوان، بالاش آذر اوغلو، یحیی شیدا، حکیمه بلوری، مدینه گلگون، حبیب ساهر و… به چاپ میرسید. اما میدان اصلی فعالیت صباحی صحنه تئاتر شیر و خورشید تبریز بود. وی در این تئاتر نمایشنامه های سئویل، اود گلینی(عروس آتش)، آیدین و ۱۹۰۵ جعفر جبارلی، حاجی قارای م.ف. آخوندوف، شیخ صنعان حسین جاوید، مشهدی عباد عزیر حاجی بیگوف، آنامین کتابی(کتاب مادرم) جلیل محمد قلی زاده و… را با هنرنمایی هنرپیشگانی چون اسدی، شریفزاده، رضوان، رشدی، احمدزاده، محمدی، ولیزاده، مزدوری، تمجیدی، حاجیزاده و… به روی صحنه آورد و گذشته از کارگردانی، در بعضی از آنها نقش هایی را نیز ایفا کرد. وی در عین حال در پرتو استعداد درخشان و تلاشهای شبانه روزی خود به مدیریت تئاتر دولتی نیز که در فروردین ۱۳۲۵ افتتاح گردید، برگزیده شد.
با سرکوبی حکومت فرقه، صمد صباحی نیز دستخوش گرفتاری ها شد و به دنبال آزادی از زندان، در تهران اقامت گزید و پس از تحمل دربدریها و دوندگیها بالاخره از سال ۱۳۲۸ در سالنهای فرهنگ و پارس به کار پرداخت و بعضی از آثار نمایشی ترکی آذری را به زبان فارسی برگردانده، به روی صحنه آورد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تحت فشار قرار گرفتن تئاترهای مردمی به ناجار صحنه تئاتر را که آن همه به آن عشق می ورزید ترک گفت و این بار به سینما که رونق روزافزون داشت روی آورد و فیلم هایی چون مشهدی عباد، آرشین مال آلان، دختر کولی، فردای باشکوه و… را کارگردانی کرد، اما هرگز نتوانست به اوج شور انگیزی که در سالهای گذشته رسیده بود، برسد و سرانجام سرخورده از روزگار کجمدار محیط هنری را ترک کرد و در تیرماه ۱۳۵۷، چند ماه پیش از درگرفتن انقلابی که چشم به راهش بود، چشم بر زندگی فرو بست.
صمد صباحی گاهی احساسها و امیدها و نومیدیهای خود را به زبان مادری خود زیر لب زمزمه میکرد و زمانی که حال و حوصلهای داشت لب ریختههای خود را به روی کاغذ میآورد. شعر -اوره گیم و دیلگیم- (دلم و آرزویم) از معدود اشعار بازمانده از هنرمند است که امید به آینده بهتر در آن موج میزند :
بعضاً ـ بعضاً یانیرام
یانا یانا قانیرام
انسان اوغلو قدرتیله
یول تاپسایدی وارلیغا،
حقیقتی قانسایدی،
اوندا انسان سون قویاردی
کؤله لیله، خوارلیغا.
یوا تاپسایدی وارلیغا
سون قویاردی خوارلیغا.
2 پاسخ
http://kamkidaghmiyab.blogfa.com/
http://kamkidaghmiyab.fatablog.com/
روستای میاب زادگاه صباحی لر
یاشا و کیتاب اُتن گونلریم چاپ اُلوب