تاریخ تبریز در دورهی سالاریان
مجید رضازاد عموزینالدینی
آذربایجان این “سرزمین ترکهای ایران ” در طول تاریخ خود، شاهد فرمانروایی سلسلههای متعددی بوده است. یکی از این سلسلهها که در این دیار سالها فرمانروایی کردهاند “سالاریان” میباشند. «سالاریان، شاخهاى از کنکریان بودند»، که به سلسله مسافرى نیز معروف هستند. این سلسله در آذربایجان بوسیله “مرزبان بن محمد” پایهگذارى شده است. او در سال ۳۳۰ ه ق با همکارى برادرش “وهسودان”، در طارم، بر علیه پدر قیام کرده و او را زندانى مىکند و سپس با پیش آمدهائى پایش به آذربایجان باز مىشود و سرانجام با شکست دادن “دیسم” به حکمرانى آذربایجان مىرسد. و برادرش وهسودان در طارم بجاى پدر به تخت مىنشیند. «محمد بن مسافر»، صاحب قلعههاى طارم و شمیران در دیلم بود و از آنجا قدرت خود راتوسعه داد، و سلسله دیلمى جستانیان را برانداخت. پس از مرگ محمد در «۳۳۰ ه»! [این گفته درست به نظر نمىرسد، زیرا محمد در سالهاى بعد نیز زنده بود اما تحت نظر پسران خود قرار داشت نک: ابناثیر، بىتا، ج ۱۴، ص ۱۹۶»]، خاندان آل مسافر [سالاریان] براى مدتى به دو شاخه منشعب شد. یک شاخه تحت فرمانروایى وهسودان در دیلم باقى ماند، و شاخه دیگر تحت فرمانروایى برادرش، مرزبان متوجه شمال و مغرب شد و به آذربایجان و اران و حتى دربند در ساحل خزر استیلا یافت». گفتنى است که ابن اثیر در ذکر حوادث سال ۳۳۷ ه و در هنگام لشکرکشى مرزبان براى جنگ با رکنالدوله بطرف رى، که این جنگ با شکست و اسارت مرزبان پایان یافت، از دیدار مرزبان با پدرش «محمد» مطالبى را بیان مىکند، لذا بنظر مىرسد که گفتهی “باسورث” در مورد مرگ محمد در سال ۳۳۰ ه درست نباشد زیرا پسران او بعد از برکنارى پدر او را در کاخ خود، به حالت تحت نظر نگه داشتند و او تا سالهاى بعد از آن جریان زنده بوده است.
در کتاب «الکامل» در مورد مشورت مرزبان با پدر خود محمد بن مسافر و همچنین برادرش مطالبى آمده است، و چون آندو به رفتن مرزبان به جنگ “رکنالدوله بویى” راضى نبودند و آنرا خطرناک مىدانستند، بنابراین هنگام خداحافظى مرزبان با پدرش وقتى «پدرش {محمد}، گریست و گفت: اى فرزند من بعد از این ترا کجا جستجو کنم، گفت: یا در کاخ امارت شهر رى یا در میدان رزم میان کشتگان».
«پایان کار محمد [پدر مرزبان حاکم آذربایجان]، بدینگونه بود که فرزندانش بنام مرزبان و وهسودان از سختگیریهاى او به تنگ آمده و هراسان شدند و در سال ۳۳۰ ه دژ را به روى او بستند از فرزندان محمد یکى مرزبان تا سال ۳۴۶ هجرى با نهایت توانایى به آذربایجان، حکومت مىکرده… و فرزند دیگر محمد بنام وهسودان در تارم بوده، دژ شمیران را در اختیار داشت».
همزمان با این حوادث بود که “على بن جعفر” وزیر “دیسم”، اردبیل را ترک کرده از ترس جان به تارم آمده بود تا به محمد بن مسافر پناهنده شود. اما چون دید محمد توسط دو فرزند خود زندانى شده است، بنابراین على بن جعفر صلاح را در آن دید که خود را به مرزبان پسر محمد نزدیک ساخته و او را تشویق به فتح آذربایجان و جنگ با دیسم نماید که بعد از جنگهائى چند، مرزبان بر آذربایجان تسلط یافته و سلسله سالاریان را در آذربایجان بنیاد نهاد. و جعفر بن على را نیز به عنوان وزیر خود انتخاب کرد. از کارهاى مهم مرزبان بن محمد در آذربایجان مىتوان، به جنگهاى او با روسها در بردعه اشاره نمود، در کتاب «مروجالذهب» در این زمینه آمده است:
«من به دریاى خزر از آنسوى که ساحل گرگانست تا طبرستان و غیره برفتم و از همه بازرگانان و کشتیبانان که به آنها برخوردم.. این نکته را پرسیدم و همه گفتند که به این دریا جز از رود خزر راه نیست که کشتیهاى روس از آنجا وارد این دریا شدند و بسیار کس از مردم آذربایجان و اران و بیلقان و دیار بردعه و دیلم.. به مقابل آنها رفتند» در کتاب «تجارب الامم» شرح مفصل این جنگها در ذیل حوادث سال ۳۳۲ ه. ق آمده است:
«در این سال نیز لشکریان ملت معروف به روس بر آذربایجان تاختند و بردعه را گرفته مردمش را به اسیرى بردند…اینان ملتى بزرگ، سنگین خوى و سخت کوش باشند، یورشگر مرد ایشان یا مىکشد و یا کشته مىشود… اینان سوارکشتى از دریائى که در مرز کشورشان است گذشته، به رودخانهاى بزرگ که «کر» خوانده مىشود در مىآیند، که از کوههاى آذربایجان و ارمنستان گذشته به دریا مىریزد». لازم به تذکر است که “ابن مسکویه”، بردعه و سرزمینهاى آنطرف رود ارس را، جزء سرزمین آذربایجان مىداند. در این جنگ سردار مرزبان در بردعه و سپاهیانش، در مقابل روسها شکست خورده مىگریزند و روسها بردعه و قسمتهائى از آذربایجان را تصرف کرده و در مقابل دفاع مسلمانان بردعه، آنها را قتل عام مىکنند. بعد از این شکست مرزبان با سپاه سى هزار نفرى خود به مقابله با روسها رفته و با پافشارى خود، پیروزیهائى را نیز در مقابل روسها، به دست مىآورد. اما در حین جنگ، خبر حمله “ابوعبدالله حسین بن سعید بن حمدان” به آذربایجان و تسخیر سلماس به گوش او رسیده و مرزبان ناچار به سوى سلماس حرکت مىکند؛ «مرزبان ناگزیر شد یکى از سرداران خود را مأمور ادامه جنگ با روسها کند. یاران مرزبان به جنگ و محاصره روسها ادامه دادند تا روسها خسته شدند «وبا» نیز در ایشان افزایش یافت. پس چون شمار ایشان کاهش یافت شبانه از دژ بیرون آمده هر چه از دارائى، گوهر و پوشاکهاى گران توانستند به پشت خودشان بار کرده… و زنان و کودکان را با خودبه «کر» بردند که در آنجا کشتىهائى که با آنان از روسیه آمده بودند، آماده بود، سوار شده و رفتند و خدا مسلمانان را از شر آنان نجات داد.»
از دیگر کارهاى “مرزبان بن محمد” مى توان به جنگ او با “حسن رکنالدوله بویه”، در سال ۳۳۷ ه.ق اشاره کرد. در این جنگ است که مرزبان شکست خورده و زندانى مىگردد ولى بعدا با یک سلسله حوادث جالب موفق مىشود که با نقشه مادرش خراسویه، دختر جستان پادشاه دیلم و بوسیله توبان، پهلوان مراغهاى و دیگر یاران او از زندان رهائى یافته و دو باره به سلطنت آذربایجان دست یابد، ابن مسکویه در حوادث سال ۳۴۲ ه.ق مشروحا به این حادثه جذاب، یعنى رهایى مرزبان از زندان رکنالدوله و بازگشت مجدد او به فرمانروائى آذربایجان، پرداخته است. {در این زمینه همچنین بنگرید به مقاله نگارنده این سطور در سایت “ایشیق” تحت عنوان ” توبان مراغهای دلاور گمنام آذربایجان”}.
«از مرزبان [بن محمد]، سکهاى در دست است که آنرا در سال ۳۳۳ ه.ق در زمان خلافت المتقتىالله [۳۲۹ـ۳۳۳هق] خلیفه عباسى در ارمنیه ضرب کرده است. روى سکه بنام پدرش «محمد بن مسافر ـ الملک» و پشت آن بنام المرزبان بن محمد» است. این سکه حاکى از آن مىباشد که فرزندان محمد با وجود بی وفائى نسبت به پدر و بستن دژ شمیران به روى، او همچنان رعایت احترام او را مىکردهاند و تا زنده بوده است نام او را روى سکهها با لقب «ملک» مىآوردهاند و خود را در زمره فرمانبرداران او مىپنداشتند».
«مرزبان پس از شانزده سال فرمانروایى آذربایگان در رمضان سال ۳۴۶ به علت ناتندرستى در گذشت، پسرانى که از او بازماندند جستان، و ابراهیم و ناصر کیخسرو بودند…[و بنا به سفارش مرزبان،جستان پسر بزرگ او جانشین پدر گردید و وهسودان برادر او از این جانشین برآشفت و به تارم = طارم برگشت]، پس از رفتن او جستان پسر بزرگ مرزبان رشته فرمانروایى را به دست گرفت ابوعبدالله نعیمى معروف را به وزارت خود برگزید. ولى جستان (پسر مرزبان) مدتى پادشاهى نراند که ناتوانى و کار ندانى خود را آشکار ساخت و بجاى فزون کردن سپاهیان.. زنان بسیار در حرمسرا گرد آورده، روزگار با ایشان مىگذرانید.» از کارهاى مهم جستان بن مرزبان، مىتوان به سرکوبى المستجیر بالله، اشاره نمود. ابن اثیر در ذکر حوادث سال ۳۴۹ه ق در اینمورد مىنویسد: «در آن سال [۳۴۹ه]، مردى در آذربایجان ظهور کرد که از
اولاد “عیسى بن مکتفى بالله” بود و بخود لقب “المستجیر بالله” داد براى رضا از آل محمد بیعت گرفت او دراعه پشمین پوشیده امر به معروف و نهى از منکر نمود، عده پیروان او فزون گردید. “جستان” و “ابراهیم” دو فرزند مرزبان او را قصد کردند و چون جنگ واقع شد اتباع مستجیر گریختند و خود او را اسیر و نابود شد او را کشتند یا خود او مرد» بعد از این حوادث، وهسودان برادر مرزبان از اختلافات داخلى بین برادرزادگان خود استفاده کرده و ابراهیم و ناصر را با اعطاى مال به پیش خود فرا خواند و با آشوبهائیکه بوجود آورد، توانست “جستان” را تضعیف نموده و اردبیل را نیز تصاحب کند و سپس با پناه دادن به جستان عهد شکنى کرده و او را همراه برادرش ناصر و مادرشان زندانى کرده و سپس به قتل رساند و پسرش اسماعیل را نیز بعنوان ولیعهد خود انتخاب کرد. در اینموقع ابراهیم پسر دیگر مرزبان در ارمنستان بود. او بعد از پى بردن به حیلههاى عم خویش «وهسودان» و قتل و عام خانوادهاش، به جنگ با عموى خود وهسودان برخاست. مولف «تاریخ الکامل» در ذکر حوادث سال ۳۵۵ ه به جنگ ابراهیم بن مرزبان با عموى خود و شکست و عقب نشینی او به رى و پناه بردن او به رکنالدوله که شوهر خواهر ابراهیم بن مرزبان بود، اشاره مىکند. بهرحال ابراهیم بن مرزبان، با پشتیبانى رکنالدوله بویى، که لشگریانى را در اختیار او گذارده بود بطرف آذربایجان حرکت کرده و موفق مىشود به این سرزمین تسلط یابد. بعد از فتح آذربایجان و رسیدن ابراهیم به حکمروائى این خطه، دیگر از پایان کار ابراهیم بن مرزبان و سلسله مسافرى (سالاریان)، در آذربایجان اطلاعى در
«تاریخ آذربایجان از حدود سال ۳۷۰ق تا ۴۲۰ق بواسطه آنکه منابع اطلاعى از آن ولایت بدست نمىدهند، در ابهام فرو رفته است. درباره چگونگى استقلال یافتن ابوالهیجاء [روادى]، پس از ابراهیم بن مرزبان سالارى، اطلاعى به ما نرسیده بدیهى است که وى از زوال قدرت ابراهیم بهرهبردارى کرده و احتمالاً هم او بوده است که مدتى امیر سالارى را دربند کشیده است». در «شهریاران گمنام» در این زمینه آمده است: «لیکن: ابراهیم را که دستگیر ساخت؟.. از کتابهایى که در دست داریم پاسخى براى این پرسشها نتوان یافت، چه تنها مورخى که تاریخ سالاریان را نوشته ابن مسکویه است که متاسفانه کتاب او در اینجا به پایان مىرسد و از سال ۳۶۹ تا سال ۴۲۰ که “ابن اثیر” براى نخستین بار نام “وهسودان روادى” را مىبرد هرگز نامى از آذربایگان در تاریخهایى که در دست داریم نیست و این پنجاه سال پاک در تاریکى مىگذرد و در این دوره تاریکى است که سالاریان برافتاده، روادیان به جاى آنها پادشاهى آذربایگان مىیابند».
اما تبریز در دوره سالاریان چه وضعى داشته است؟ و حکومت این خطه از آذربایجان بدست کدامیک از مدعیان سلطنت در آذربایجان بوده است؟ متاسفانه کتابهاى تاریخى در اینمورد کمتر سخن بمیان آوردهاند، زیرا مهمترین کتابى که در آن به حوادث و رویدادهاى سالاریان پرداخته شده، «تجارب الامم»، ابن مسکویه مىباشد که او نیز اطلاعات جامع و کاملى از تبریز ارائه نداده و به ذکر کلیاتى بسنده کرده است. ابن مسکویه در ذکر حوادث سال ۳۳۰ ه به تیرگى روابط مرزبان با وزیر على بن جعفر پرداخته و سپس به حرکت وزیر براى فتح تبریز که در حقیقت نقشهاى بر علیه مرزبان بوده، اشاره مىکند و سپس به صلح على بن جعفر با مردم تبریز، دعوت از دیسم، که بعلت شکست از مرزبان به ارمنستان متوارى شده بود مىپردازد. این رویداد با صلح و آشتى مرزبان و جعفر بن على و با شکست ابن دیسم در مقابل لشکریان مرزبان و بالاخره فرار او از تبریز خاتمه مىیابد: «چون حصار مرزبان بر دیسم سخت شد، [لازم به تذکر است که دیسم پس از شکست از لشکریان مرزبان در خارج از تبریز، به داخل شهر عقب نشسته بود]، شبى دیوار سور را سوراخ کرده با چند تن از یارانش به اردبیل گریخت مرزبان جرأت دنبال کردن او را نداشت مىترسید عیارانش به او حمله کنند و تبریزیان نیز از پشت بر او بتازند. پس کوتاه آمد. على بن جعفر نیز بدو پیوست، مرزبان هم به عهد خود وفا کرد. اهل تبریز نیز به دفاع خود ادامه دادند، پس از آنکه مرزبان مطمئن شد که دیسم در اردبیل مانده است مقدارى از لشکر خویش در تبریز نهاده، بیشتر سپاه را به اردبیل برده، برادر خود وهسودان را نیز با یارانش فرا خواند و همگى دیسم را در محاصره گرفتند.». گفتنى است که در ذکر حوادث سال ۳۳۰ ه است که ابن مسکویه به تعریف و تمجید از شهر تبریز پرداخته است و آنرا شهر گرانمایه و پرارزش دانسته و از برج و بارورى اطراف آن سخن بمیان آورده است و همچنین باغهاى میوهدار و چشمهسارهاى اطراف آنرا مورد تعریف قرار داده است و مردمان تبریز را نیز، افراد «نیرومند، همدل و ثروتمند»، معرفى کرده است.
اما در تجاربالامم هرگز اشارهاى به این مطلب نشده است که آیا محاصره کنندگان تبریز بعد از فرار دیسم از این شهر، موفق شدهاند به داخل شهر نفوذ کنند و یا خیر؟ و اینکه مردم تبریز به فرمان چه کسى قصد مقابله با سپاه مرزبان را داشتهاند، زیرا بعد از سازش على بن جعفر با مرزبان و فرار دیسم، ابن مسکویه باز از مقاومت تبریزیان در مقابل سالار مرزبان، سخن بمیان آورده است. با قدرت یافتن مرزبان در آذربایجان بعید مىنماید که مردم تبریز در مقابل سپاهیان مرزبان یاراى مقاومت داشتهاند آنهم در مقابل شخص قدرتمندى مانند مرزبان که حتى به طرف شهر رى نیز لشکرکشى کرده و با رکنالدوله پادشاه مقتدر آل بویه نیز درافتاده بود. از طرف دیگر با تعریفى که ابن مسکویه از شهر تبریز مىکند و آنرا شهر گرانمایه مىداند، بعید است که حاکمى نیرومند مانند مرزبان در فکر تسخیر این شهر مهم که در قلمرو حکومت او نیز بود بر نیامده باشد. پس منطقى است که شهر تبریز را نیز از جمله شهرهاى معتبر سلسله سالاریان بدانیم. خصوصا این امر در دوره مرزبان که سالاریان در اوج قدرت بودند قابل قبولتر مىنماید. هر چند که به نظر مىرسد در زمان شکست مرزبان از رکنالدوله و زندانى شدن او، حکومت تبریز نیز مانند سایر شهرهاى آذربایجان دستخوش تغییراتى شده و دست به دست شده است، زیرا «این هنگام که مرزبان در اسارت مىزیست [۳۳۷ه]، پریشانىهاى بسیار رخ داد چند تن از فرماندهان علم استقلال در آن پیرامون برافراشتند. اما جزئیات این حوادث تاریخى بعلت نبودن اطلاعات کافى از تاریخ آذربایجان، تاریک مىباشد. در مورد اینکه مردم تبریز به فرمان چه کسى در مقابل سالاریان ایستادگى مىکردند و به عبارت دیگر تبریز جزء قلمرو چه سلسلهاى بود، پروفسور و لادیمیر مینورسکى “V.minorsky”، احتمال مىدهد که در
این زمان «[تبریز] جزو قلمرو خاندان روادیان بوده است». گفتنى است که ابن حوقل در سال ۳۴۴ه که همزمان با حکومت مرزبان در آذربایجان بوده است از «ابى هیجاء بن رواد» سخن بمیان آورده و او را صاحب «اهر» و «ورزقان»، دانسته است. که در مقابل «ابوالهیجاء بن رواد در برابر نواحیى که از اهر و ورزقان به دست داشت، پنجاه هزار دینار و هدایا» به مرزبان، مىپرداخته است. مولف «شهریاران گمنام» نیز با آوردن مطالب ابن حوقل مىنویسد: «در سال ۳۴۴(ه)» که ابوالهیجاء بازمانده ایشان در تاریخ نمایان مىشود. تنها خداوند اهر و ورزقان است و تبریز آن بوم دیرین نیاکانى در دست او نیست و نتوان دانست که کى و چگونه این شهر از دست آن خاندان گرفته شده است.». با استناد به مطالب بالا، آیا مىتوان گفت که بعد از ساجیان، روادیان به علت نفوذ سنتى که در این منطقه داشتهاند، از فرصت استفاده کرده و امور شهر را بدست گرفتهاند و دیسم بخاطر متزلزل بودن موقعیتش به آنها کارى نداشته است، ولى در مقابل مرزبان مجبور به ترک تبریز شده و آنرا به مرزبان سپردهاند؟
در مورد وسعت قلمرو سالاریان در «تاریخ تبریز» آمده است. «مرزبان مسافرى [تبریز] را محاصره کرد و دیسم ناچار تبریز را ترک گفت و در حدود ۳۳۰ه.ق مرزبان حکومت خود را در سرتاسر آذربایجان اعلام کرد.». «از سال ۳۳۰ هجرى مرزبان دیلمى که از خاندان مسافرى بود بر آذربایجان و تبریز نیز فرمانروایى یافت» و “کارنگ” به، دست به دست شدن تبریز، بین حکومتهاى محلى از جمله سالاریان و رقباى آنها اشاره مىکند باتضعیف شدن سالاریان، و احتمالاً هم زمان با ابراهیم بن مرزبان «که در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱ گرفتار شده و گویا این گرفتارى او به دست ابوالهیجاء روادى بوده» ، تبریز بدست روادیان که از بازماندگان اعراب روادى بودند، مىافتد.
گفتنى است که بنا به گفته ابن مسکویه، مرزبان، هوا خواه نهضت اسماعیلیه بوده است. بنابراین «از اوایل سده چهارم هجرى که امراى مسافرى (سالارى) متصرفاتى در آذربایجان به دست آوردند، مذاهب زیدى و اسماعیلى رفته رفته در این سرزمین راه یافتند و در همین دوره حمدانیان موصل نیز که تمایلات شیعى داشتند بر بخش غربى آذربایجان استیلا یافتند».
لازم به ذکر است که ابن خلدون نیز، به شیعه بودن مرزبان محمد سالارى اشاره کرده است.
منابع و مآخذ:
۱-باسورث، کلیفورد ادموند، ۱۳۴۹، سلسلههاى اسلامى، ترجمه فریدون بدرهاى، انتشارات فرهنگ ایران، تهران.
۲-ابناثیر، عزالدین على، بىتا، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج۱۴، ترجمه عباس خلیلى، تصحیح
دکتر مهیار خلیلى، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران، تهران.
۳-هنر و مردم ، (مجله) شماره ۱۰۲-۱۰۳، ۱۳۵۰٫
۴-مسعودى، ابوالحسن علىبن حسین، ۱۳۴۴، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج ۱، ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران.
۵-ابن مسکویه، ۱۳۷۶، تجارب الامم، ج ۶، ترجمه علینقى منزوى، انتشارات توس، تهران.
۶-هنر و مردم ، (مجله) شماره ۱۰۴،] گفتگو با دکتر شمس الدین جزایری[ ، ۱۳۵۰٫
۷-کسروى، سیداحمد، ۱۳۷۷، شهریاران گمنام، چ ۶، جامى، تهران.
۸-تاریخ ایران از فروپاشى دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان، پژوهش دانشگاه کیمبریج، ۱۳۷۲،ج ۴، گردآورنده ر.ن.فراى، ترجمه حسن انوشه، امیرکبیر، تهران.
۹-فقیه، جمالالدین، ۱۳۴۶، آتورپاتکان (آذربایجان و نهضت ادبى)، شرکت سهامى چاپ و انتشارات کتب ایران، تهران.
۱۰-نفیسی، سعید، بابک خرم دین دلاور آذربایجان،۱۳۴۲٫
۱۱-ابن حوقل، ۱۳۴۵، صورهالارض، ترجمه جعفر شعار (دکتر)، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران.
۱۲-مشکور، محمدجواد (دکتر)، ۱۳۵۲، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجرى، سلسله انتشارات انجمن آثار ملى، تهران.
۱۳-کارنگ عبدالعلى، ۱۳۷۴، آثار باستانى آذربایجان (شهرستان تبریز)، ج ۱، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، چ ۲، تهران.
۱۴-دایرهالمعارف تشیع، ۱۳۷۵، زیر نظر صدرحاج سیدجوادى و دیگران، ج ۱، نشر شهید سعید محبى، چ ۳، تهران.
۱۵-ابنخلدون، عبدالرحمن، ۱۳۶۴، العِبْرَ، ج ۲، ترجمه عبدالمحمد آیتى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران.
۱۶-دومرگان، ژاک، ۱۳۳۸، هیئت علمی فرانسه در ایران(مطالعات جغرافیایی)، ج۱، ترجمه دکتر کاظم ودیعی، انتشارات چهر، تبریز.
۱۷-رضازاد عموزینالدینی، مجید، ۱۳۹۱ ، تاریخ تبریز از دوران باستان تا بر آمدن مغولان، چاپ چهارم، انتشارات اختر، تبریز.
یک پاسخ
… سالاریان ریشه گیلک داشتن.تبارشان گیلک بود.جو نگیردت????????