تکهتکه شدیم، نشکستیم
سنگاندازان ندانستند
از آینه شکسته شده،
از یک ماه، هزار ماه
از یک خورشید، هزار خورشید
و از یک ستاره، هزار ستاره
پدید میآید.
***
تکهتکه شدیم چون آینه
افزون میشویم،
افزونتر میکنیم روشنایی را.
مرتضی مجدفر
عمران صلاحی
چئویرن: مرتضی مجدفر
ترجمه: مرتضی مجدفر
سسلندیرن: مرتضی مجدفر
- شعر
- اوخوماق زامانی: < 1 دقیقه
- https://ishiq.net/?p=23627
پارچالاندیق
عمران صلاحی
پارچالاندیق، سینمادیق!
داش آتانلار بیلمهدیلر،
پارچالانمیش آینادا،
بیر آیدان مین آی چیخار،
بیر گونشدن مین گونش،
بیر اولدوزدان مین اولدوز.
***
پارچالاندیق آینا کیمی،
چوخالاریق،
چوخالداریق ایشیغی.
چاپ
5 پاسخ
پاسخ جناب بزرگ امین به یادداشتم را از طریق واتساپ مدیر محترم سایت ایشیق دریافت کردم و به دلایل فراوان از جمله غیر مرتبط بودن آن با موضوع ترجمه اینجانب از شعر مرحوم صلاحی، از پاسخ مفصل به آن خودداری خواهم کرد. ممنون.
ضمن تشکر از دوستان گرامی آقایان «بزرگ امین» و «مجدفر» که در مورد موضوع «ترجمه» نظرات و انتقادات خود را ابراز داشتند و ضمن محفوظ داشتن حق انتشار یک یادداشت دیگر در خصوص موضوع مورد بحث برای جناب مجدفر، سایت ایشیق ادامه این بحث را تمام شده تلقی میکند. سومین یاداشت مفصل جناب بزرگ امین در پاسخ به آقای مجدفر(توهم خود مطلق انگاری در ادبیات آماتور آذربایجان)، از طریق واتساب به ایشان (مجدفر) ارسال شد. با احترام: ایشیق
متاسفانه در آذربایجان سالیان سال بدلیل فقدان نقد جدی و بدور از محافظه کاری و مصلحت نگری و در نظر گرفتن وضعیت سیاسی تاریخی آذربایجان کم و کیف ادبی آثار منتشره در بوته نقد قرار داده نشده و آنچه نوشته شده تفسیر و تاویلهای معنایی و چه گفتنها بوده و نه چگونه گفتنها. ملاحظات محافظه کارانه و تابوپرستی های ادبی و …اجازه ورود نقد آوانگارد را به کسی نداده است و همین موجب پرورش دوستانی چون جناب مجدفر عزیز شده است که مثل جن و بسم الله از نقد گریزانند و خود را و آثار خودرا منزه از نقد می دانند. و درود بر چنین آوانگاردهای ادبی فارس که قدر آثار ادبی آوانگارد را بیشتر از خودیهای ما میدانند.
****
یادداشت کوتاهی بر مقوله ترجمه (برداشت از لابلای تجارب و آموختهها)
در کنار آسیبها و خلاءهای جدی در حوزه ادبیات آذربایجان (نقد، شعر، داستان و رمان حرفهای) بحث خلاء ترجمه اصیل و جاندار و حرفهای میباشد. مقولهای ادبی که با گرتهبرداری و برگردان تحتاللفظی و سطر به سطر مضامین عوضی گرفته میشود. در این روند جعلیسازی به اصطلاح مترجمان، از ترجمه معنا و مفهوم غایب اثر شعری خبری نیست.
در ترجمه بایستی به کلیت فرم زیباییشناختی و ساختار معنایی و مفهومی اثر توجه داشت. نخست اعتراف کنم که اعتقادی به ترجمه شعر ندارم؛ چرا که اگر بپذیریم که شعر نوعی کشف و شهود ناخودآگاهانه در فضای شبکهای تخیلی و تصویری شناور واژهها و ترکیبهاست، این کیفیت در روند آگاهانه و بازنویسانه تعمدی (و نه بازآفرینانه) ترجمه مرگیده و از بین می رود. شعریت در ترجمه میمیرد و آن کشف و شهود یکتا و دست نیافتنی در روند فنی- صنعتی ترجمه زایل میشود؛ اما از ترجمه گریز و گزیری نیست. پس چه کنیم که ترجمهمان به ماهیت اورژینال و ساختاری و زیباییشناختی اثر نزدیکتر باشد؛ تقریبا مچ شود؟
دوستانی که در آذربایجان دست به ترجمه میزنند متاسفانه مسلح به دانش و اصول و فنون اولیه ترجمه حرفهای و تجربه زیست بومی که اثر در آن خلق شده نیستند. فراموش نکنیم که ترجمه ادامه خلاقیت شعر و داستان و رمان هست و مولفههای زیباییشناختی، زبانی و ساختاری ویژه خود را داراست و صرف وقوف به گرامر و نحو کلامی و معادلهای دیکشنری زبانهای مبداء و مقصد شرطی لازم است، اما کافی نیست. یعنی جامع و مانع نیست.
مترجم علاوه بر تسلط بر قواعد گرامری و نحوی و دایره لغات زبانهای مبداء و مقصد بایستی با خرده فرهنگها و گویشها و محاورات و فولکلور و ضربالمثلها و دیالوگهای کوچه و خیابان زبانهای مبداء و مقصد آشنایی کافی داشته باشد و در آن محیطها زیسته باشد. حتا با داشتن لیسانس و یا دکترای زبان و ادبیات زبان یک کشوری نمیتوان مترجم موفق شد. در آذربایجان انگشت شمار لیسانس زبان فرانسه و انگلیسی میشناسم که با تکیه بر سواد کتابی واحدهای دانشگاهی دست به ترجمه میزنند و به نظر من ترجمههایشان جاندار و اصیل نخواهد بود و کتابی از آب در میآید.
ضمن سپاس از آقای بزرگ امین. تنها نکتهای که از این نقد قبول دارم، اشتباه من در به کار بردن واژه صد به جای هزار است که ناشی از بیدقتیام بوده است و قطعا مدیر محترم سایت، این کاستی را با اصلاح جبران خواهند کرد. در مورد شاملو، ضمن احترام به جایگاه ادبی وی، باید بگویم شاملو اساسا شعر را ترجمه نمیکرد، بلکه بر اساس مفاهیم موجود در شعر مبدا، شعر جدیدی میسرود. برای نمونه او اصلاً اسپانیولی نمیدانست، شعرهای لورکا را آقای کار ترجمه میکرد، در اختیار شاملو می گذاشت و او بر مبنای متون ترجمه شدۀ در دسترس، شعر جدیدی میسرود. اگر ترجمههای شاملو از اشعار ناظم حکمت را با ترجمههای احمدپوری، دکتر نوبخت و من در کتاب «بسیار سپاسگزارم از به دنیا آمدنم…» مقایسه کنید، متوجه این تفاوت خواهید شد. شاملو اصلاً به شعر مبدا وفادار نبود، ولی سرودههایش زیباییهای خاص خود را داشت، نوعی دزدیدن مفهوم و سرودن شعر با سبک و سیاق شاملو.
همچنین تا آنجایی که من با ترکی آشنایی دارم، برای شکستن شیشه و آینه، از اصطلاح سینماق استفاده میشود و شاید قیریلماق یک واژۀ غیر معیار مصطلح در محل زندگی ایشان باشد. در فرهنگ لغات آذربایجانی به فارسی زندهیاد بهزادی هم در ذیل واژۀ قیریلماق، هیچ اشارهای به شکستن آینه یا شیشه نشده است.
همچنین سنگساران، که آقای بزرگ امین به جای سنگاندازان پیشنهاد کردهاند، مشخص است که به افرادی اطلاق میشود که مورد هجوم سنگ واقع شدهاند، یعی سنگ خوردهاند، نه این که سنگ انداخته باشند.
در مورد این که بنده نه شاعر هستم و نه ادیب، دوستان باید آثار مرا در بیست سال گذشته مورد توجه قرار دهند، بهویژه ترجمۀ منظومۀ رنگهای رسول رضا را که برنده جایزۀ کتاب سال جمهوری آذربایجان در سال ۲۰۰۵ شده است و نیز ترجمهام از اشعار ناظم حکمت، نصرت کسمنلی و دیگران را.
البته یک نکته بسیار مثبت در این نوشته بزرگ امین به چشم میخورد و آن هم این است که برخلاف نوشتههای دیگرشان، در این نوشته عصبیت کمتری وجود دارد. هر چند هنوز ایشان فامیل بنده را بعد از چهل سال کار نوشتاری، عامداً یا سهواً مجدیفر مینویسد و عمران را به ترکینفهمی و ترکیندانی متهم میکند و معلوم نیست چرا این عمران ترکندان، این قدر محبوب مردم است، ولی بزرگان امانتدار فروانی هستند که هنوز ناشناخته ماندهاند.
برایشان موفقیت آرزو میکنم و با سپاس صد را هزار خواهم کرد. ولی هیچ وقت شکستن آینه را قیریلماق نخواهم گفت.
علیرغم بی اعتقادیم به ترجمه شعر و باور به این واقعیت که در ترجمه شعر میمیرد و آن خلاقیت کشف وشهودی شعر در ترجمه از بین رفته و ترجمه به فن و صنعت آگاهانه تبدیل میشود باید بگویم که ترجمه حرفهای در آذربایجان هنوز جا نیافتاده است و اصول ترجمه به هیچ رو رعایت نمیشود؛ و از طرفی دانش و تجربه ترجمه حرفهای و صحیح در کسی وجود ندارد. آنچه به نام ترجمه ارائه میشود در حقیقت نوعی گرتهبرداری و ترجمه تحتالفظی سطر به سطر هست، بی آنکه تمایزات ساختارهای منطقی و گرامری و نحوی زبان مبداء و مقصد در نظر گرفته شود.
در ترجمه این شعر زیبای مرحوم عمران صلاحی ضعف غیر حرفهای و ضعیف ترجمه مشهود است. از بزرگان ترجمه حرفهای جامعه ادبی پایتخت آموختهام که در عین امانتداری، معنا و مفهوم غایب شعر بایستی ترجمه شود. در آذربایجان ترجمهها ترجمه مضمونی سطرهاست. خود شعر هم تازه دچار آسیبهاییست. صلاحی مرحوم با افعال تورکی آشنایی چندانی نداشته. برای مثال در تورکی فعلی که برای شکستن فارسی آینه بکار میرود «قیریلماق» هست و نه «سینماق». آینا و یا شوشه قیریلدی دییهریک. بافت کلامی و ساختار نحوی خود شعر اصلا تورکی نیست، بلکه فارسیست. به نظر میرسد صلاحی شعر را به فارسی نوشته بعد گرتهبردارانه به فار- آذری با فار- ترکی ترجمه کرده است. نمونه: داش آتانلار بیلمهدیلر: فعل در تورکی در آخر جمله میآید: داش آتانلار: …. بیلمهدیلر و الا آخر.
ضعف ترجمه و حتا مغلوط بودن آن در قسمت دوم
حال برسیم به ترجمه به فارسی:
تکه تکه شدیم نشکستیم
سنگ اندازان ندانستند
از آینه شکسته شده
ترجمهای گرتهبردارانه و سطر به سطر. ترجمه عین مضمون. صرف نظر از اینکه فعل نشکستیم حشو است. با فرض لازم بودن، آیا نیت شاعر همان شکستن فیزیکی آینه است که عینا ترجمه کرده است؟ قطعا چنین نیست. شکستن اینجا فعل استعاریست و ایهامی از تسلیم نشدن شاعر راوی در برابر سنگساران و نه سنگ اندازان است. مقصودم از ترجمه معنای غایب شعر چنین نکات ریزیست. تازه در اصل شعر بجای فعل پارچالاندیق برای تقویت و عمیقتر کردن تصویر میشد بهجای فعل «پارچالاندیق» فعل مترادف «پارام- پارچا» اولدوق را آورد که تکه تکه شدن را تصویریتر میکند. بهجای «تکه تکه شدیم» که مترجم آورده، میتوانست فعل «چندین پاره شدیم» را جایگزین کند یا در سطر «سنگ اندازان ندانستند»: اینجا هم معنا و مفهوم غایب شعر باید ترجمه بشود که آن هم تابوی آینه و روشنایی و انعکاس حقیقت هست و نه شکستن فیزیکی که سنگ اندازان ترجمه شود. سنگساران چنین معنا و مفهوم غایب را تداعی میکند و جان میبخشد. فعل «ندانستند» هم مثل آن. به نظر من بجای ندانستند فعل «در نیافتند» عمیقتر میشد. البته خود شاعر این شعر هم با آوردن فعل بیلمهدیلر مرتکب این سطحینویسی شده است. «دوشونمهدیلر» عمیقتر از «بیلمهدیلر» هست و باید بکار برده میشد. فعل سنگساران تابوی آینه و یکرنگی و صداقت آنرا تداعی میکند.
از آینه شکسته شده
از یک ماه صد ماه
از یک خورشید صد خورشید
از یک ستاره صد ستاره
پدید می آید( نجومی و فیزیکی و غیر شاعرانه)
از «آینه شکسته شده» و «پدید آمده» سطرهای شاعرانه نیستند و این نوع گرتهبرداری و نه ترجمه نشان میدهد مترجم نه شاعر است و نه با اصول اولیه ترجمه آشنایی دارد. به نظر من میتوانست چنین ترجمه کند:
سنگساران در نیافتند
از آینه پاره پاره
….
….
….
رخ می نماید.( یا مثلا میتابد)
ترجمه قسمت آخری جناب مجدیفر:
تکه تکه شدیم چون آینه
افزون میشویم
افزونتر می کنیم روشنایی را
چندین پاره شدیم چو آینه
تکثیر میشویم
تکثیر میکنیم روشنایی را
فعل- تصویر تکثیر و یا حتا مترادفی قویتر و حسیتر از آن از فعل گرانری افزون بسی شاعرانهتر و تصویریتر و در تداعی معنای غایب شعر موفقتر از است و جاندار.
(ظاهرا جناب مجدیفر در ترجمه به جای واژه مین(هزار) صد نوشتهاند و من هم به تبع نقد متن ترجمه ایشان «صد» نوشتهام که به «مین» یا هزار اصلاح شود. البته تاثیری در نقد ترجمه ندارد.
این یک نقد سرانگشتی و دم دستی بود برای یک ترجمه نزدیکتر به ساختار فرمی و استعاری و مفهومی شعر و الا با عرقریزان روح بیشتر از این هم ساختاریتر می توان ترجمه بهتر از این هم ارائه داد.
به نظر میرسد جناب مجدیفر و یا بطور اعم به اصطلاح مترجمان آذربایجان را اصول ترجمه حرفهای شعر آشنایی خیلی کمی داشته و چون خود شاعر نیستند شعر را چون نثر ترجمه میکنند. البته نقصهای گزارههای شعری مرحوم صلاحی هم مزید بر علت بوده است، اما مترجم باید به نیروی خلاقیت شاعرانه خود در عین امانتداری معنا و مفهومی ترجمه شاعرانه ارائه دهد. ترجمههای شاملو از شاعران فرانسه و اسپانیا و … ( لورکا، آراگون و والری و…) نمونههای موفق ترجمه معنا و مفهوم غایب شعریست که از گرتهبرداری و ترجمه سطر به سطر پرهیز میکند. دوستان میتوانند با مقایسه ترجمه من و جناب مجدیفر تفاوت ترجمه نسبتا اصیل و ساختاری را با ترجمه گرتهبردارانه متوجه بشوند. برای ترجمه شعر حتما بایستی شاعر بود و نه ادیب. درود