{گاو محبوب}*
ویدئویی از زلزلهی میانه در شبکههای اجتماعی منتشر شده که پیرمردی است در حال گریه و زاری، مستأصل و درمانده! صدایی میگوید: «محبوب آغلاما! اینک وئرهرم سنه! آدامی اؤلن وار سن اینهیه آغلاییسان؟» [محبوب گریه نکن! به تو گاو میدهم! آدم کشته شده و تو برای یک گاو گریه میکنی؟] دوستی که این فیلم را منتشر کرده نوشته: «چرا نباید گریه کند وقتی تمام دارایی پیرمرد از دار دنیا همین گاو لاغر و مردنی بوده؟!» راستی چرا نباید گریه کند؟! سوالی که مخاطب را آچمز میکند. این ویدئو اوج عریانی حقیقت است، نمایی واقعی از تراژدی انسانی. پیرمرد باید که برای «گاو» مرده گریه کند و ما هم باید در برابر این حقیقت عریان سر فرود آوریم.
محبوب از آن دست نامهای زیبای مصطلح در آذربایجان است. محبوب ویدئو مرا یاد آدمهایی از جنس داستانهای صمد میاندازد، آدمهایی از جنس دوستان و همسایگان صمد در روستا. و حکایت آن «گاو» مرا یاد ساعدی! انگار که محبوب همسایهی صمد در روستا باشد، یا در کودکی یکی از شاگردان خاصاش و یا شخصیت اصلیِ یکی از داستانهای آذربایجان! و حکایت آن گاوِ مرده که یادآور داستان «گاو» ساعدی است که احتمالا اغلب ما این داستان را از کتاب درسی به خاطر داریم. یکی از مشهورترین داستانهای تاریخ معاصر ایران درباره سرگشتگی، جنون و در نهایت الییهناسیونِ مردی که گاوش را از دست میدهد. داستانی که دستمایهی یکی از ماندگارترین آثار سینمایی ایران به همین نام میشود.
نمایی از فیلم کوتاهی از روستایی زلزلهزده در میانه در شبکههای اجتماعی پخش شده است، از روستایی که نمیدانم اسماش چیست و چندان فرقی نمیکند، اسمش را که ندانیم فضا هرچه بیشتر شبیه روستای تراژدیزده داستان «گاو» ساعدی خواهد بود، که صمد و ساعدی را به اکنونیت زمان میآورد.
از دل این تلاقی مکانی و زمانی است که استمرار این تراژدیِ انسانی خود را به عریانترین شکل ممکن بر ما آشکار و تحمیل میکند. این زلزله صمد و ساعدی را بر سر ما آوار میکند. مگر نه اینکه صمد معلم روستاهای آذربایجان بود و عمری از فلاکت و بدبختی این روستاها نوشت؟! مگر نه این است که ساعدی شاهکارهای ادبیاش را در فضایی وهمآلود از روزگار سیاه روستاییان آذربایجان خلق کرد که مشهورترینشان گاو بود؟! صمد و ساعدی نیز آوار استمرار این سیهروزی، فقر و فلاکت را بر سر ما آوار میکنند. اشارت نابهنگام این فیلم با آن تداعی سحرآمیز صمد و ساعدی کافی بود تا تلنگری باشد برای ما که دریابیم این تراژدی انسانی استمرار دارد.
محبوبِگاومردهی یکی از روستاهای زلزلهزدهی میانه فیگور جدید این تراژدی انسانی است. قرار نیست این تراژدی فراموش شود. زلزله فقط واقعیتی فیزیکی نیست، واقعیتی است وجودی که ما را تکان میدهد و به خود میآورد. مثل متنهای ساعدی یا صمد، مثل گریه و زاری و استیصال محبوب، و دلداری بیثمر آن صدای نامشخص! مثل زلزلهی ورزقان، زلزلهی میانه و واقعیت عریان روستاهای فلکزده، فقیر و بیچارهی آذربایجان، که از زمان داستانهای صمد و ساعدی همینطور ماندهاند و شاید حال و روز بدتری هم یافتهاند. با این زلزله دوباره این تراژدی انسانی بر سر ما آوار شد و اینکه هنوز هم ادبیات بهترین مفر برای گریز از دست این تراژدی است؟! و در پایان، اینکه آیا محبوب هم سرنوشتی مثل مشدیحسن خواهد داشت و آیا ما چارهای نداریم جز اینکه «عزاداران میانه» باشیم؟!
منبع: «بان» درگیسینین تلگرام کانالی
*: یازینین عنوانی ایشیق سایتینداندی.