بچه بودم، هفت سالم نشده بود و مدرسه نمیرفتم و لذا فارسی بلد نبودم، البته برخی لغات فارسی را که وارد زبان ما شده بود استفاده میکردیم و معنایی که دوست داشتیم بهش میدادیم. یکی از این لغات فارسی که چه در داخل خانه و چه در محیط بیرون زیاد استفاده میشد و در هر جا هم بسته به موقعیت معنایی خاص داشت «زهرمار» بود.
اول صبح روز گرم تابستان که هنوز اهالی خانه از کسالت خواب ناجور شبانه در نیامده اند یکدفعه میدیدی یکی در بیرون حیاط، با صدای نخراشیده، نعره میکشد و همکارش را صدا میزند. عمویم ابرو در هم میکشید و با صدایی بلند از پنجره خانهمان جوابش را میداد: زهرمار…… و من، بچهِ تحت آموزش، بلافاصله نتیجه میگرفتم که یکی از معانی لغت زهرمار «خفه شو» میباشد که در مقابل نعرههای گوشخراش کاربرد دارد (لغتنامه کوچه بازار !!).
بچهِ همسایه دوان- دوان از بیرون میآمد و میرفت سروقت مادرش که چند ساعتی چمباتمه زده، نشسته بود پشتِ طشتِ رختشویی و رخت چرکهای اهل خانه را چنگ میزد و می شست و نق میزد و کمر و پاهایش مثل چوب خشک شده بود. بچه داد میکشید: «مامان! ناهار چی داریم؟» و مادرش با خشم و غضب جواب میداد : «زهرمار»! این زهرمار البته به معنای آبگوشت یا شوربایی بود که از صبح روی چراغ (پیلَتَه) قُل میخورد و برای خودش میجوشید و یا قیمه پلویی بود که برنجش پخته بود، اما لپهای که از صبح داشت میجوشید تا قاطی گوشت و سیب زمینی شود دیرپز بود و داد مادر را درآورده بود که:«بولمورم هانکی زهریمارخانادان آلیب دا بو زهریماری!» (نمیدانم از کدام زهرمارخانهای این زهرمار را خریده است) این زهرمار دوم به معنای لپه دیرپز بود، اما «زهریمارخانا» که مامانِ بچهِ همسایه از صبح تا شب چند بار لعنتش میکرد در ذهن کوچک من احتمالا جایی، دکانی، انباری بود که همه وسایل و اشیاء بد و خراب و درجه چندم را آنجا میفروختند..
گاهی هم وقتی جلوی تلویزیون شاوب لورنسی که در جولفا، در خانه ما و همه خانههای دیگر آنتنشان به سمت باکو تنظیم شده بود می نشستیم و به اتفاق خانواده و همسایه فیلمی ( مشدی عیباد، آرشین مال آلان، گلین قئینانا……) تماشا میکردیم و تخمه میشکستیم، یکدفعه یکی اخ و تفی میکرد و دهانش را صدا میداد، وقتی بقیه توجهشان به سمتش جلب میشد، طرف با قیافه درهم رفته اشارهای به تخمه میکرد و میگفت : «زهریماریدی ( زهرمار بود)»، گاهی هم این اتفاق بعد از پوست کندن و خوردن خیار میفتاد، آنموقع بود که دوزاری ما بچه ها اینطور میفتاد که یکی دیگر از معانی پرشمار زهرمار «تلخ» است، تخمه خراب و تهِ خیار حتما خیلی تلخ و بدمزه بوده که داد طرف را درآورده است!! معنای تلخ را هم به معنی لغت پراستفاده “زهرمار” در دیکشنری مغزمان اضافه میکردیم….چند بار در کوچه و خیابان دیده و شنیده بودم که برخی در مقابل سلام، سوال و یااعتراض با قیافه عبوس و بدعنق جواب داده اند: ” زهرمار”( سلام….زهرمار!!، چیه؟….زهرمار !!، چه خبره…زهرمار !!) البته برخی ها هم در ادامه بکارگیری کلمه «زهرمار» درد را اضافه میکردند و حتی یکی از اصناف جلفا یادمه که تکمیل تر بیان میکرد : زهرمار، درد، ورم……..تا ملاطش بیشتر شود و بهتر بچسبد و اینطور بود که ما یاد میگرفتیم که “زهرمار” هرچه است بهمراه خودش ” درد” هم دارد و ” ورم” هم میاورد.
با این تلقیها از لغت «زهرمار» فارسی که قاطی کلمات ما ترکها یا بقول پدربزرگم ( توحلَر) شده بود ( آنموقع هنوز “آذری” اختراع و یا کشف نشده بود !) روزی از روزهای گرم تابستان حین بازی و تفریح و شلنگ اندازی در دشت وسیع جلوی حیاطمان، در آنور خیابان که ادامه اش به محوطه ریلهای راه آهن و انبارهای گمرک جلفا میرسید، ماری را زیر بوته خاری گیر آوردیم و با سنگ و چوب و آجر له و لورده اش کردیم….بعد هم بدن بیجان مار بدبخت را با چوبی، بلند کرده و آورده در چالهای جلوی خانه مان انداختیم، مادرم گفته بود که مار حیوان جان سختی است و اگر تکه تکه اش هم بکنی تا ماه را در آسمان نبیند نمیمیرد، حالا ما هم چند بچه قد و نیم قد، «مار» را گذاشته ایم جلویمان در داخل چاله، دورش نشسته ایم تا غروب شود و ماه در آسمان ظاهر شود و جناب مار، جان به جان آفرین تسلیم کند که خانم مهندس فارس زبانی که شوهرش تازگیها رییس اداره کشاورزی (در همسایگی خانه ما) شده بود نمیدانم از کجا پیدایش شد و آمد طرف ما،سرک کشید در داخل چاله، بعد هم در حالیکه چندشش شده بود عقب عقب رفت و گفت: بچه ها مواظب باشید ها! «زهرمار» خیلی خطرناکه ! اصلا دست نزنید بهش”……..دقیق یادمه که غروب بود و آفتاب داشت پر و بالش را جمع میکرد که با این کلمهای که خانم مهندسِ فارس زبان گفت یکدفعه گویی چیزی در کله من برق زد و همه جا مثل وسط روز روشن شد!! زهرِمار….، ای دل غافل ! کشف بزرگی کردم؛ زهرمار یعنی زهر این حیوانی که مار نام دارد!!!
تا به آنروز و تا آن دقیقه برای من «زهرمار» یک کلمه بود به معنی تلخ، خراب، بدجنس، و یادآور درد و ورم و دلگیری و… یک آن فهمیدیم که زهرمار از ترکیب دو کلمه ساخته شده، زهر حیوانی به اسم مار دقیقا مثل زهر عقرب، زهر زنبور و ..
ایچنین بود که من در کنار زبان مادری، شروع به یادگیری زبان فارسی کردم، اولین کلمه ” چارراه یا همان چهارراه” بود که داستانش را قبلا گفتهام دومین کلمه فارسی هم که یاد گرفتم همین «زهرمار » بود.
ایشیق
چئویرن: ایشیق
ترجمه: ایشیق
سسلندیرن: ایشیق
- یادداشت
- اوخوماق زامانی: 4 دقیقه
- https://ishiq.net/?p=22819
چاپ