تا با درون درآیی و در خویش بنگری (شاملو)
توضیح:
استاد محمد فاسونکی به سال ۱۳۲۲ در تبریز به دنیا آمد. آغاز فعالیت هنری وی با ورود به هنرستان موسیقی تبریز در سال ۱۳۳۵ آغاز شد. کوششی که بعد از هفت سال و گرایش استاد به نقاشی تغییر مسیر داد و او را وارد هنرستان نقاشی تبریز کرد. پس از آن وی برای ادامه تحصیل به آلمان رفت و وارد هنرستان دولتی فرانکفورت شد.
در سال ۱۳۴۹ برای تحصیل در این رشته به ایتالیا رفت تا در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه رم تحصیل نماید. سال ۱۳۵۱ به تحصیل در رشته مجسمه سازی نیز مشغول شد. نقاشی و مجسمه سازی به عنوان دو رشتهای شد که از وی چهرهای معتبر و بین المللی ساخت و تا چند دهه بعد نام وی را در زمره چهرههای برجسته نقاشی جهان مطرح کرد.
استاد محمد فاسونکی به سال ۱۳۵۳ به ایران بازگشت تا اولین نمایشگاه آثارش را در تبریز و در گالری هنرهای زیبا میرک برپا کند. دو سال بعد وی به تهران رفت تا نمایشگاهی از آثار نقاشیاش را در تالار قندریز تهران به صورت انفرادی برپا کند. وی از سال ۵۶ تاکنون به طور مستمر در نمایشگاههای گروهی و انفرادی نقاشی حضور داشته و یکی از فعالترین نقاشان معاصر کشور است که با ۵۰ سال تجربه همواره به فعالیت هنری خود ادامه میدهد. عضویت در انجمن نقاشان برلین، تدریس در چندین مرکز آموزش عالی هنر در تبریز، عضویت در هیات رییسه انجمن هنرهای تجسمی تبریز و چندین عنوان دیگر از جمله سوابق هنری وی به شمار میرود.
استاد فاسونکی در زمره پرکارترین و فعالترین نقاشان ایران به شمار میرود. وی یکی از آرزویها خود را فراهم آوردن فضایی برای نمایش عمومیآثار خود میداند آثاری که بخش اعظمی از آنها در منزل شخصی وی انبار شدهاند. از وی تاکنون سه اثر با نامهای پرترههای محمد فاسونکی، جشن مجسمههای فاسونکی و نقاشیهای محمد فاسونکی منتشر و به بازار نشر عرضه شده است. ایشیق (منبع: اینترنت)
***
فاسونکی در سیر تحولی نقاشیهایش نگاهی دوباره به انسان میاندازد. این بار در مهارت و فرمی تثبیت شده در تجربههای گوناگون استفاده از فرم و بیان و رنگ. نگاهی به انسان معاصر جامعهاش در همهی ابعاد. نگاهی ناباورانه به درماندگی، آشفتگی و عجز و پریشانی انسان از دریچهی احساساش به وسیلهی رنگهای تیره و روشن. البته گاهی هم نگاهی باورپذیر به قدرت دستهای سازندهی انسانی.
فاسونکی از درون ناخودآگاه خود به انسان مینگرد. به افکار و فلسفهی انسان نقاشیهایش. انسانی که فاسونکی نقد میکند، به چالش میکشد، زنده و متحولاش میکند، تغییرش میدهد، سرنوشت مظلوم و محتوم و پای در گره زندگیاش را آشکار میکند و میمیراند و به زیر خاک میکشاند.
انگار فاصلهی چندانی نیست این همه سال (از سال ۱۳۵۳ اولین نمایشگاه نقاشیاش تا امروز) همان خلاقیت، همان تازگی و جذابیت، همان بهکارگیری رنگهای تند و کوبنده، خطهای ضخیم و خشن به اضافهی این همه سال تجربهی کسب شده. استعداد فاسونکی در بهکارگیری بهجا و زیبای رنگهاست. او تابلو را پر از رنگ میکند اما رنگهای هدفدار که فضا میسازند و در فرم مشخصی معنای مورد نظرش را جان میبخشند. پرترههایش ابعاد شخصیتی مختلفی دارند: حسرتزدهاند، غمگین، عصبانی و خشمگیناند، عاشقاند، مضطرب و نگران، تنها، اخمو و افسردهاند. حتی گاهی نفرتانگیزند اما اغلب بیگناه و مظلوم هستند. در هر حال هرچه باشند با چشمهاشان تو را به فکر وامیدارند. تو را به هیجانات خودت و خودشان رجوع میدهند. تکهتکه شده و در ذرات رنگ پخش میشوند. چهها که زیر این پوست ظاهریشان نهفته است. فاسونکی گوشت و پوستشان را با رنگهای تند کنار میزند و با اشکال کج و معوج و خطوط زمخت درونشان را روی بوم میریزد و افکار و احساساتشان را در قلم به قلم رنگهای اعجازآمیز مینویسد و وادارت میکند بخوانی، رمز رنگها را بخوانی، آنقدر دقیق شوی که هیجاناتات را در رنگی، قسمتی یا گوشهای از تابلو پیدا کنی. رنگها حرف میزنند، درد دل میکنند، همدل و همرازت میشوند از بومشان برمیخیزند، میگریزند، میآشوبند، میرقصند و به ذهنات هجوم میآورند و وادار به تفکرت میکنند. باید افکارشان را پیدا کنی و با نقاش همدست شوی و این، آن لذتی است که رنگها برای یافتن حقیقت تابلو به جانات میریزند و این است آن معنای بزرگ اکسپرسیونیستها که باید حقایق را در نقشهای نهچندان ساده و در پیچ و تاب و لا به لای تکههای زمخت خطها و رنگهای متضادِ نشسته در تابلو پیدا کنی و این، آن جذبهی بزرگ آنهاست که رنگ را به هم میریزند و به جان مفاهیم و هیجانات میاندازند. با رنگ و مواد و ابزار کلنجار میروند تا موضوع و مفهوم مورد نظرشان را به بیننده القا کنند و همینجاست که فاسونکی نقاش موفقی است. استفاده از انواع مواد و ابزار از پاستل گرفته تا اکرلیک و رنگ روغن و حلالهای مختلف جهت ایجاد انواع بافت خصوصا بافتهای ضخیم و متخلخل که شاید مختص ایشان باشد، توانسته انسانهای جامعهاش را در تابلوهایش جاودانه سازد.
فاسونکی نگاه ویژهای به زن دارد. به زن در ابعاد مختلفاش. به جامعهی زنان در موقعیتهای مختلف زنانگیشان. زن تنها، زن درمانده، شکستخورده، عروس، زن عاشق، پیرزن عاجز، زن غرق در خرافات، مادر داغدیده و زن در تقابل با جنس مخالف و گاهی زن همراه و همپای مرد در عرصهی تلاش و زندگی.
فاسونکی بیآنکه ما را مستقیما درگیر موضوع و معنای تابلوهایش کند، درگیر رنگ میکند و این هنر اوست در بهکارگیری و شناخت و بازی با رنگها.
نقاشی با رنگ جان میگیرد. فاسونکی بر خلاف گفتهاش که عقیده دارد موضوع و معنا در مرحلهی آخر اهمیت قرار دارد، مثل هر هنرمند دیگری ضمن آفرینش نقاشی، موضوع را از ناخودآگاه خود بیرون کشیده و در جان رنگ میریزد و بر تابلو نقش میزند.
بیان هنری هر هنرمندی نقطهی تلاقی تجربیات، افکار، احساسات، خاطرات، عقایدش با موادی است که به کار میگیرد. بنابراین وقتی فاسونکی احساس و رنگ را مثل دو قطب ناهمنام آهنربا در هم ادغام میکند توفانی از ابتکار و بیان تصویری به وجود میآورد که بیننده را در مقابل تابلوها به مکث و اندیشه وامیدارد. در نقاشیهای او رنگها شخصیت مییابند. به طور مثال در اولین نقاشی کتاب «پرترههای محمد فاسونکی» میبینیم رنگ سرخ و سیاه را در عین تقابلشان چگونه کنار هم میگذارد تا زنی جان بگیرد با صورتی سرخ و درونی شبیه غاری سیاه و خالی. در گوشهای از تابلو مهتاب کبود را جای میدهد و از تلفیق سه رنگ متضاد سیاه و سفید و سرخ زنی را تصویر میکند پشت نردههای شب که چشم انتظار مانده است. ناخودآگاه بیننده میپرسد این زن در انتظار که و چه است؟ در چشمهای زن میتوان دقیقا انتظار، حسرت و غم فروخوردهای را دید.
در سیر تحول نقاشیهای فاسونکی هرچه به نقاشیهای تازهاش نزدیکتر میشویم تجرید در آنها بیشتر میشود و پرترههایش شکلی روایی به خود میگیرد، روایتهای گوناگونی از انسانی مجرد.
*********
در سال ۱۳۵۳ اولین نمایشگاه ایشان را دیدهبودم. در دی ماه ۱۳۹۴ دوباره سعادتی دست داد که برای دیدن نقاشیهایشان مهمانشان باشم. مردی میبینم ۷۲ ساله، متین، ساکت و کمحرف با موهای سفید و تفکری درگیرِ تراژدی انسان و دستانی همچنان آفریننده. به اتفاق چند نفر از دوستان چرخی در خانهشان میزنیم تا نقاشیها را تماشا کنیم. در اتاقها صدها تابلوی نقاشی روی هم چیده شده. همهجا پر از نقاشی و مجسمه است که ایشان باید برای ساماندهی و سالم نگه داشتنشان هزینه و چارهای بیندیشند. اما متاسفانه تبریز با او بیوفایی کرده، با فرزند نقاشاش. این برای نقاشی مبتکر که از سال ۱۳۵۶ به عضویت انجمن نقاشان برلین درآمده، گران است. هنگام ترک خانهشان سه جلد از کتابهای نقاشیهایشان را بزرگوارانه به من میبخشند. سه کتابی که جزو بهترین هدیههایی است که در سالهای عمرم گرفتهام.
وقت خداحافظی میگویم: « آقای فاسونکی شما خیلی خوشبختید چون توانستهاید با نقاشی کردن انسان جامعهتان در تمام ابعادش به او ادای دین کنید. »
سرش را به علامت تایید تکان میدهد و لبخند رضایتی روی لبهایش مینشیند.
۲۸/۱۰/۹۴