۱۰۰ سال و ۱۰۰ روز از شهادت ستارخان گذشت
سلام بیطمع / غلامحسین فرنود
پنج نمایشنامه مشروطیت را هر بار که دستم میگیرم بخوانم، یا صادقانه بگویم تک نفره برای خودم اجرا کنم، بیاختیار میروم سراغ «ننه انسی». اجراهایش را در صحنه دیدهام، اما هیچکدام در دلم خانه نکرده. میگویند خانم عصمت صفوی تحسین اجرایش را از گوهرمراد شنیده؛ روح هر دو شاد. در این بازخوانیها یا برخوانیها، همیشه «ستارخان» سرزده و سرزنشکنان از راه رسیده و سوال همیشگی خود را تکرار کرده: «ساعدی بزرگوار، چرا نقشی از من در نمایشنامههایش ننشانده؟»
– تا زنده بود لازم بود از خودشان بپرسید. شاید هم نمایشنامههای چاپ نشدهیی دارد که ستارخان لای شخصیتها برخورده.
– نپرسیدم و نیازی هم نبود. در آن سالها، ستارخان به قول سینماگران، ستاره نبود مثل امروز، که تا بگویی مشروطه جواب باشد ستارخان. وقتی کتاب «دو مبارز جنبش مشروطه» در دهه ۴۰ در فهرست انتشارات ابن سینای تبریز آمد…
– با شرکت ستارخان و شیخ محمد خیابانی؟
– و به قلم رحیم رییسنیا و عبدالحسین ناهید. با آن کتاب ستارخان در محک قیاس با اساطیر یونان و سایر قهرمانهای حماسی دمخور شد تا سرگذشتی جذاب و خواندنی به مردم تحویل داده شود و آقای دکتر ترابی در مقدمه کتاب سرافرازانه بگوید: «دینامیسم اجتماعی جنبش مشروطه بود که از یک دلال اسب، یک گُرد آفرید»
– یعنی گردی از گردان بیشمار جنبش؟
– البته یک قدم جلوتر از دیگران. این نخستین کتاب رییسنیا و ناهید بود که با جلد ابریشمی زیبا و انگشتنما به بازار آمد. بعدها مرحوم عبدالحسین ناهید سرگذشت خیابانی را بسط داد و کتاب قطوری ساخت با نام قیام آزادیستان و…
– و ستارخان ماند و آرزویش. چرا آقای رییسنیا به صرافت بازنویسی و روایت تازه نیفتادند؟
– آقای رییسنیا زنده و ساعیتر از گذشته در کنگره بزرگداشت ستارخان تشریف دارند و به سوال شما هم جواب میدهند.
– واجب است که بپرسم فیلم «ستارخان» مرحوم علی حاتمی را دیدهاید؟
– ندیدهام و فرصت و میل دیدنش را هم ندارم.
– چیزی از دست نمیدهید. شاید از بدشانسی ستارخان بوده که یکی از بهترین سینماگران ما، ضعیفترین کارش را به او اختصاص داده.
– همین؟ چرایی به دنبال ندارد؟ مرحوم حاتمی بیگدار به آب زده؟ معرفی ستارخان از طرف علمای تاریخ نقشی ندارد در این کار؟
– نمیدانم. پرس و جو میکنم.
– منظومه کوچک و زیبای «میرزا کوچک خان» را خواندهاید؟
– نه. اسمش را هم نشنیدهام.
– خواندنی و الهامبخش است. جعفر کوشآبادی با مقدمه دلنشین بزرگمرد ادب، م. ا. بهآذین اثری ماندگار به ادب و تاریخ تقدیم کرده. بارها خواندهام و لذت بردهام و هربار ستارخان را دیدهام که تفنگ در دست، سوار بر اسب و التماس بر لب از شاعران ترکی گوی و فارسی گوی میخواهد: مرا هم با منظومهای میزبان تاریخ کنید.
– شنیدهام آقای رییسنیا یکبار از شاعر واقعا پیشرو و خاکسار، مفتون امینی خواستهاند منظومهای نظیر منظومه کوشآبادی برای ستارخان بسرایند.
– آقای مفتون هم با طمانینه و لبخند شاعرانه جواب دادهاند: توفیق یار شعرم نشده. البته به ترکی شیرین گفتهاند: «ستارخان منظومهیه گلمیر».
– آقای رییسنیا هم قانع شدهاند؟
– سخنی نگفتهاند. یک لبخند تاریخی تحویل دادهاند. این اواخر آهنگساز جوانی که عزم تصنیف موسیقی به نام ستارخان داشت و به قول مجری سینما هفت شبکه سه، با اهالی تاریخ هم مشورت کرده بود با آدرس عوضی سراغ من آمد و نظر خواست. من به کلمه تجربه، ایشان را به اهالی تاریخ حوالت دادم؛ با توصیه آنان چند کتاب خواند و نتیجه را به این شرح گزارش داد: ستارخان به تنهایی ظرفیت و توانایی حضور در موسیقی را ندارد. در جمع مشروطهخواهان که تنوعشان طیف بزرگی را تشکیل میدهد، ستارخان میتواند مانند ستارهیی در یک منظومه بدرخشد. با این فکر قصد دارم مطالعه منابع را تا آنجا ادامه دهم که روح مشروطه را دریابم و با الهام مستقیم آن شاید بخت یارم باشد و کاری کنم که سلامی باشد بیطمع به مشروطه و ادای احترامی به خادمان شناخته و ناشناخته آن.