نوروزو تبريك ائدير «آرش» بوتون انسانلارا
“حمید آرش آزاد”ین بایرام تؤحفهسی
نولايدي…؟!
نولايدي، نووروز عمي! سنده بوللو رحمت اولايدي؟
بشرلره، داهادا سنده چوخ محبّت اولايدي
«نوئل بابا» وئرير هديه، سئوينديرير هامي خلقي
كاش اونجا، اؤز ائلينه، سندهده كرامت اولايدي
«اقليت»دير او، «اهلِ كتاب»دير، همده كي «غربي»
ولي كاش اونجا فقط سنده بير لياقت اولايدي
اونون كيمي گئديب، اوغلان! نهدن «كتاب» اوخومورسان؟
نولايدي سنده بير آز علمه، درسه رغبت اولايدي؟
«پيامِ نور»دا، يا «آزاد»دا، آزجا درس اوخويايدين
«ليسانس» آلاندا، بئكارليق سنه مصيبت اولايدي!
گئدهيدين، «اوستاد» اولايدين همان او مدرك الينده
ايشينده چيخسا ايیي، مين رقم حمايت اولايدي
كئچك بو سؤزدن هله، عرض ائديرديم: آي عمي نووروز!
نولايدي سنده بير آز يوخسولا محبت اولايدي؟
اولوبدو هر دنهسي پوستهنين، يوزاللي تومن- زاد
كاش آجيله- زادا، بير عادلانه قيمت اولايدي
گلنده نفت پولو سوفرايا، دولا كاسا- بوشقاب
بير آزجا شيرينيده- آجيلده اونلا دعوت اولايدي
بئش- آلتي دستده پالتار گئيهيدي آرواد- اوشاقلار
«تاناكورا»، يادا كي، ترس- آواند قسمت اولايدي
واريمدير آلتي «سين» ائوده، اينانماسان، گل، اؤزون گؤر
اولايدي كاش بيريده، «يئدديسين» رعايت اولايدي
«سارا»، «سُميّه» «ساناز»، همده «سوسن» ائوده قاليبلار
«سمر»ده وار، «سونا»دا، كاش «سوماق» كفايت اولايدي!
بو آلتي تورشاميش، اوددان- سودان هر ايل آتيليرلار
نولايدي بخت آچيلايدي، بولاردا راحت اولايدي؟
بو «اقتصادي تحول» هاياندا قالميش، الهي؟
گلهيدي، يوخسول ايشي اوندا عيش- عشرت اولايدي
«سوبسيد»- يميزاولايدي نقدي، پول ياغايدي ياغيش تك
قيزيل- گوموشدن او گون يوخسولا عمارت اولايدي!
ايناندين هر شُعارا- وعدهيه، سفئهلهدين «آرش»!
كاش آزجا سنده عاغيل، منده چوخلو ثروت اولايدي
بایرام دايي…!
تئز گؤتور آينا- داراق، گؤستر هُنَر، بايرامدايي
گيزليجه ائوده بزهن بير مختصر، بايرامدايي
اركك اولساندا، قاشين آلتين گؤتور، ساپ سال اوزه
آزجا روژ، بيرده ريمئل چكسن، يئتر، بايرامدايي
ايندي موددور، ديرناغا لاكدا ياخير اوغلان- كيشي
«اس.ام.اس»له وئرمهييب كيمسه خبر، بايرامدايي؟!
وئرديلر بير يئرده آيليق، همده بايرامليق بيزه
گؤستهريب دؤولت بو ايل بوللو هُنَر، بايرامدايي!
چوخ كلان پولدور، اينان، بير يئرده بئشيوزمين تومن
مين بئله بايرام گله، خرجين گؤرر، بايرامدايي!
وقتيدير آرواد- اوشاق پالتار آلا اون يئددي دست
هم ائده آوروپايا قيرخ گون سفر، بايرامدايي!
قوي تورّم عرشه قالخيب، لاپ اولا دوخسان فاييز
كارمنده ايگنهجه وورماز ضرر، بايرامدايي!
مئيوه- آجيل قيمتي لاپ كهكشاندان آشسادا
اينجيدهنمز بيزلري بير توك قدهر، بايرامدايي!
پوسته اولمازسا، قوناق ايگده يئيهر اوچ- دؤرد دنه
موزدا يوخ؟ وئرريك بادمجان- گولبهسر، بايرامدايي
قوي «فاطي» بايرامدا دا قالسين تومانسيز، عيبي يوخ
اصل اودوركي، اولموشوق چوخ بختهور، بايرامدايي
وورسا مُحكم يومروغون هر لحظه دوشمن آغزينا
دونياجا خوشبختليك احساس ائدهر، بايرامدايي
سنده پولسوزسان بيزيمتك؟ يوخ جيبينده بير قيران؟
هئچ اوتانما، سووقاتين يوخدور اگر، بايرامدايي
بير قاييش بايرامليق آلسان بيزلره، بسدير، داداش
چونكي لازمدير داها محكم كمر، بايرامدايي
امر ائديبلركي، كمر بونداندا چوخ برك باغلانا
چون گرهك ائتسين قناعتلر بشر، بايرامدايي
بيزلرين قارني، قاريشقا تك گرهك اولسون آريق
وار يئمهك- ايچمهك ده ميليونلار خطر، بايرامدايي!
نووروزو تبريك ائدير «آرش» بوتون انسانلارا
سنده چال- اوينا بوگون، اول عشوهگر، بايرامدايي
آخير چَرشنبه…
«آخير چَرشنبه گلير، اي واي، آمان، اي واي، آمان!
هامي دئيير: «فيشقا آلان، سنتور آلان، ميز قان آلان»!
كارمند آيليق آليب، همدهكي بايرامليغيني
ييغيسان بير يئره، بئش يوز تومن اولمور هئچ، اينان
بئش اوشاق، بيرده خانيم، بايراما پالتار ديلهيير
بيلمهييرلر بو پولا، هئچ فاطييا يوخدور تومان
پوستهنين هر دنهسي يوز تومن اولموش تزهجه
آجيلين قيمتي يوخسوللاري ائتميش هراسان
قيرميزي خيردا باليق، اوچمين اولوب، بلكهده چوخ
ساتير آجيلله باليق، هر كوچهده اللي دوكان
چايدا يوخدور دوروسو، ملّت آتيلسين بو گئجه
بئله چايدا آچيلان بخته، سالار فضله، سيچان
چايي بوشلا، دؤزهريك، بلكه ياغيش ياغدي بير آز
تبريزه ياغسا ياغيش، «نيل» تك اولار هر خيابان
بعضي يئرلر ياناجاق اود دان آتيلسان، بونو بيل
بخت آچيلماز، سنه آنجاق توخونار چوخلو زيان
هئچينه نيّت ائديب، سالما آچار، فال بيلهسن
ملّت ايندي دانيشير چوخ باهاليقدان- زاد دان
گئجه تئز يات، داداشيم! بلكه يوخوندا گؤرهسن
اوجوز ائتميش، باها قيمتلري دؤولت عميجان!
ايگنه آتسان يئره دوشمز خياوانلاردا بوگون
باس- ها باسدير، گؤروسن ووردو آيي، قاچدي قابان
ائل قيميلدير بو شولوقلوقدا قاريشقا كيمي، باخ
هامي ائيلير تاماشا، يوخ اؤزونه بير زاد آلان
كيمسهنين يوخدو بو گونلر حالي شال ساللاماغا
باخاسان، ميرسيغيني ساللاييب هر قيز- اوغلان
يوخدو بير زاد كي، شالا باغلايالار بايرامليق
حتّي شال ساللاياني ايندي ائديرلر عُريان
آلتميش ايلدير كي، چيخيرسان جيزيغيندان، «آرش»
بلليدير كي، سني يولدان چيخاريبدير شيطان
قيافههاي تماشايي در روزهاي عيد
– قيافهي آقايي با سبيل خيلي دراز، زماني كه به هر جا كه براي عيدديدني ميرود ميبيند فقط شيريني خامهاي تعارف ميكنند!
– قيافهي خانم آرايش كردهاي كه متوجه ميشود صاحبخانه به دختر كوچولويش كه خامهي شيريني را به لبها و چانهاش ماليده، ميگويد كه بيايد و او را ببوسد و بابت عيدي، تشكر بكند!
– قيافهي كارمندي كه مادرخانمش آمده و از فرودگاه زنگ زده كه هرچه زودتر با ماشين بيايد و امالزوجهي محترم را همراه هفشده نفر ديگر به خانهاش ببرد كه تا 13 فروردين مهمانش باشند!
– قيافهي همان كارمند، زماني كه ميشنود دولت بعد از دادن سكه به عنوان عيدي، قيمت سكه را 50 هزار تومان ارزان كرده!
– قيافهي دو نفر باجناق كه به دليل آرايشگاه رفتن همسرانشان، مجبور شدهاند چند ساعت در يك اتاق با هم بمانند، آن هم اتاقي كه در آن نه تلويزيون هست و نه اقلاً يك روزنامه يا مجله!
– قيافهي خانم جواني كه درست در شب عيد، آنفلوانزاي بسيار شديدي گرفته است!
– قيافهي كارمندي كه تقويم سال تازه را با دقت تمام نگاه كرده و ديده است كه بيشتر روزهاي تعطيلي به جمعه افتادهاند!
– قيافهي صاحبخانهاي كه ميبيند مهمانان خوشسليقه، فقط پستهها و بادام هنديها را خوردهاند!
– قيافهي مهماني كه ميبيند صاحبخانه از زرنگي، كاردهايي روي ميز گذاشته كه حتي گوجهفرنگي رسيده را هم نميتوانند ببرند!
– قيافهي «عمو نوروز» زماني كه ميبيند بچههاي ايراني از روي عادت، او را «پاپانوئل» صدا ميكنند!
– قيافهي سردبير نشريه، وقتي كه اين مطالب بينمك را ميخواند و…!
عيد اقشار زير خط فقري…!
– به جاي «هفتسين» شش دختر ترشيده به نامهاي سوسن، سارا، سكينه، ساناز، سيما و سپيده دارند و حالا بايد مقدار زيادي «سماق» تهيه بكنند كه…!
– در خانهي اينها، ماهي قرمز كوچولوي داخل تنگ بيشتر از آن كه از گربه بترسد، از خود صاحبخانه و بچههايش وحشت دارد!
– تنها كسي كه وظيفهي حتمي خودش ميداند كه هر طور شده به خانه اينها بيايد «صاحبخانه» است!
– امسال، چند وصلهي ديگر به سفرهي پارچهاي كهنهشان زدهاند و اين سفرهي چندين و چند ساله، حسابي «رنگين» شده است!
– چون شنيدهاند سازمان بازرگاني آذربايجانشرقي ميخواهد هزار قلم كالا را ارزان بكند، حالا همگي به مداد و خودكار قيافه ميگيرند و…!
– مادر، زماني كه بچهها ميخواهند چيزي بگويند، از قصد صورتش را به آنها نزديك ميكند كه ببيند مبادا «نفت» را يواشكي از سفره برداشته و در يك جاي خلوت خورده باشند!
– روي در كاغذي چسبانده و رويش نوشته بودند كه به دليل رفتن به مسافرت، از پذيرايي از مهمانان عزيز شرمنده هستند. ولي تعدادي شركتهاي لوله بازكني، تخليهي چاه، بتون كني، داربست فلزي و… به اندازهاي برچسبهاي تبليغي چسباندهاند كه آن كاغذ كذايي اصلاً ديده نميشود!
– پدر خانواده، زماني كه اندام تكيده و صورت سياه شدهي «عمو نوروز» را ميبيند، از او ميپرسد: «تو چند تا بچه داري و بدهيهايت چه قدر است؟ عيالواري است ديگر…!»
– خانهتكاني شب عيد اينها را صاحبخانه انجام ميدهد. بيانصاف معلومالحال، عوض اين كه مشتهاي محكم خودش را به دهان استكبار جهاني بكوبد، به در و ديوار اينها ميزند!
در چهارشنبهسوري و عيد و فلان…!
ميپريم از رويِ آتش، پُرنشاط و شادمان
سُرخياش از ما شود تا زرديِ ما هم از آن
اصلِ كاري سُرخي و زرديست، باقي را ولش
بيخيالش گر بسوزد خشتك و پا و فلان
تا كه گردد باز اين اقبال و بخت و غيره جات
چارشنبه ميپريم از رويِ يك آبِ روان
نيست جايِ غصه و غم گر به جايِ بختها
باز گردد بندِ كفش و چيزِ ديگر ناگهان
از «تاناكورا» و يا از «دست دوّم» ميخريم
كاپشن و شلوار و مانتو، بهرِ هر پير و جوان
تنگ و كوتاهاش، مثالِ قبر، باشد پرفشار
گر بلند است و گشاد افتد ز تنها، هر زمان
گر براي «ديد» ما رفتيم، صاحب خانه نيست
«باز ديد» آيند اما پيش ما صد ميهمان
پُرتقال و سيب ميلمباند هركسي چند تا
موز، نميدانم كجا يك باره ميگردد نهان
چون چهار روز است تعطيلي در اين عيد سعيد
از سفر گويم؟… فقط تا انتهاي كوچهمان!
تازه، آن هم پُر ترافيك و هوا آلوده است
سوخت هم سهميهبندي چون شده، پس آي…، امان!
صد گره بندند بر سبزه، به روزِ «سيزده»
با اميد فتح يك شوهر، تمام دلبران
گر هفشده تا درخت اينان گره بر هم زنند
شايد آن ترشيدههاشان نيز گردد كامران
سهمِ تو- «آرش»!- از اين عيد و بهار و غيرهجات
بود اين كه، قيمتِ اجناس گردد بس گران!
عمو نوروز…
توجه: لطفاً با آهنگ «نيش ناش، نيناناش…» به همراه مخلفات مربوطه خوانده شود
يك بار دگر رفت زمستان، عمو نوروز
برخيز و بيا، تند و شتابان، عمو نوروز
سهميّهيِ نوروزيِ بنزين چو ندادند
با باد بيا جانبِ ايران، عمو نوروز
طيّاره گران است، قطار و اتوبوس هم
منّت بكش از گيوهي ارزان، عمو نوروز
دادند حقوق، عيدي و پاداش و مواجب
شد پانصد هزار و دو- سه تومان، عمو نوروز
با اين همه ثروت، چه كنم گر نروم من
يك ماه به دانمارك و به آلمان، عمو نوروز؟!
البتّه به همراهِ زن و بچه و غيره
تا خوش گذرد بر من و ايشان، عمو نوروز
هي نشر اكاذيب نكن، شايعه پرداز!
هر لحظه نگو هرزه و هذيان، عمو نوروز
اصلاً چه كسي گفته: براي «فاطي» اين پول
حتّي نشود قيمتِ «تُنبان» عمو نوروز؟!
اين حرف دروغ است كه زيرِ خطِ فقريم
يا اين كه رسيدهست به لب، جان، عمو نوروز
با اين همه پولي كه به ما گشته كرامت
هستيم از اشراف و از اعيان، عمو نوروز
امسال غمي نيست كه صد ميليون و اندي
باشند به من يك سره مهمان، عمو نوروز
«نفت» است سر سفره، هر اندازه بخواهند
همراهِ شعارات فراوان، عمو نوروز
يك عالمه وعده، دو- سه ميليارد نصيحت
البتّه به دست آمده آسان، عمو نوروز
داريم كلم سنگيِ اعلا، آناناس چيست؟
موز نيست اگر، هست بادمجان، عمو نوروز
البتّه فقط خواهشم اين است ز مهمان
هرگز نشود زار و هراسان، عمو نوروز!
كمبود نداريم، بيا تا كه ببيني
هر چيز فراوان شده الآن، عمو نوروز
هر شهر كه بيني، شده پُر دود هوايش
چون خودروِ ملّي دهد احسان، عمو نوروز
هر لحظه شعار است كه ريزد به سرِ ما
هر دم برسد وعده چو باران، عمو نوروز
چون ميش و بُز و غيره گراناست در اينجا
«آرش» بكند جان به تو قربان، عمو نوروز
عيد شما، مبارك…!
لطفاً با آهنگ «ريم، ديم، ديري ريم…» بخوانيد)
اي مرد و زن، اي جوان و كودك
اي نازتر از خودِ ملوسك
اي آن كه به نافِ پايتختي
يا ساكن روستا و شهرك
تبريزيِ خوب، نازِ زنجان
پروردهيِ نازِ شهر بابك
اي ساكنِ اردبيلِ زيبا
اي اهلِ اروميه، انارك
خوش باش كه فصلِ سرد در رفت
خورشيد زده به برف، پا تك
وقت است كه «چارشنبه سوري»
بر ما بزند دوباره چشمك
بايد كه تو، جيبِ خود بگردي
هم بشكني، اي عزيز! قلّك
از بانك بگير وام كافي
بردار برات و سفته و چك
از صبح برو به سمتِ بازار
همراهِ زن و دو- سه وروجك
از بهرِ پسر بخر ترقّه
هم بهرِ خانم كوچول، عروسك
بر قيمتِ جنسها نظر كن
رفتهست به عرش، عينِ موشك
شيريني و ميوه را رها كن
سنجد بخر و هويچ و پشمك
با چند لباس و كفش چيني
جيبِ تو شده تُهي، بلاشك
برگرد و پكر بيا به خانه
با اخم و سگرمه، همچو بختك
آويخته لوچه و لبِ تو
اندازهيِ متري وسه چارك
با صندليِ شكسته و ميز
با ياريِ نفت و گاز و فندك
روشن بكن آتشي به مطبخ
همراهِ خانم، سه- چار كودك
حالا بپريد از فرازش
با هم نه، عزيز بنده، تك تك
در وقتِ پريدن، هي بخوانيد:
«آتش! به من از تو باد سرخك
از من به تو نيز باد تقديم
يك عالمه رنگِ سردِ زردك!»
گر سوخت دماغ، تويِ بازار
اين بار بسوزد از تو، خشتك
اينك شده است بختتان باز
مانندِ دو پا و نوكِ لك لك!
در عيد، به خانهات بريزند
يك عدّه فاميل، مثلِ غلتك
بيپول به ديدنت بيايد
پولدار زند به تو پيامك
يك هفتهيِ بعد، خانه خاليست
مانده تلويزيونات فقط تك
پُر از پارازيت، ماهواره
هم ملّيِ آن گرفته برفك
با اين همه، شاد باش، عيد است
شادي بكن، همرهِ چكاوك
«آرش به تو ميكند سفارش
برخيز و به دست گير دُنبك
هي بشكن و قر بده، بجنبان
با عور و ادا، بخوان، عزيزك:
«درسايهيِ ايزد تبارك
عيد همگي بُوَد مبارك…»