مصاحبه رقیه کبیری با وقار آقائی به مناسبت نمایش آثارش
آثار فتوآرت وقار آقایی از ۲۶ اردیبهشت تا یکم خرداد در گالری سرو تبریز به نمایش گذاشته شد. وقار آقایی متولد ۱۳۶۰ تبریز و فارغ التحصیل کارشناسی طراحی و چاپ پارچه دانشگاه هنر و کارشناسی ارشد تصویرسازی دانشگاه تهران است. او که هم اکنون در دانشگاه «ییلدیز تکنیک» ترکیه درحال تحصیل در مقطع دکترا رشتهی هنر و طراحی (sanat ve tasarım) میباشد، تصویرسازی کتابهای کودکان را نیز در کارنامه خود دارد.
رقیه کبیری شاعر و نویسنده آذربایجانی به مناسبت این نمایشگاه گفتگویی با وقار آقایی انجام داده و دیدگاههای او را در مورد فتوآرت، اسلوبها و مضامین آثار به نمایش درآمده پرسیده است. لازم به توضیح است که این مصاحبه در روزنامه نوید آذربایجان نیز منتشر شده است.
***
ر.ک(رقیه کبیری): شما نام نمایشگاهتان را فتوآرت گذاشتهاید، ممکن است کمی راجع به این ژانر هنری توضیح دهید؟
و.آ(وقار آقایی): فتوآرت در واقع عنوانیست داده شده به آثاری که مدیای اصلیشان عکس است؛ اما تفاوتهایی ماهوی با عکس [معمولی] دارند. عکسهایی که با پروسههای انجام شده بر رویشان از حالت عکس [معمولی] خارج شده و به نقاشی یا تصویرسازی نزدیک میشوند. به بیانی دیگر فتوآرت تلاشی است برای دور کردن«عکس» از عکس. اولین بار یکی از عکاسان بینالمللی کشورمان به نام صادق تیرافکن در سال ۱۳۸۰ مجموعهی کوچکی از فتوآرت را در موزهی هنرهای معاصر تهران به نمایش گذاشت.
ر.ک: چرا عکاسی پرتره را بهعنوان بِیس (base) و پایهی کارهایتان انتخاب کردهاید؟
و.آ: برای جواب دادن به این سوآل باید اینطور آغاز کنم که من به هنر متعهد معتقدم، یعنی هنری که تعهدی در قبال مخاطب و جامعه دارد؛ البته بهدور از شعارهای کلیشهای و دستاویز شدن. برای من بههنگام کار «مفهوم» همیشه بر «فرم» ارجحیت داشته است. نمایش فضاهای خوش رنگ و لعاب و بیمحتوا راضیام نمیکند. در کار من «پیام رسانی» کفهی سنگینتری نسبت به «لذت بصری» دارد و چه بسا در بسیاری مواقع «محتوا» را فدای «فرم» بکنم. در این مجموعه نیز هدف اصلیام در واقع ایجاد تلنگری در ذهن مخاطب بوده، برای «عمیقتر دیدن» دیگری و توجه به وجوه مستتر در انسان.
ر.ک: منظورتان از وجوه مستتر در انسان چیست؟
و.آ: منظور از وجوه مستتر در انسان، در واقع شخصیتهایی با ویژگیهای مختلف است که در درون هر فرد وجود دارد و هر انسانی برآیندی از همهی آنهاست. ما در درون خود با «من»های بیشماری روبروایم. گاه با انسان عجول، گاه با انسان سرسخت، گاهی متفکر، زمانی احساساتی، ترسو، موذی و… مواجه میشویم. بسته به شرایط، نقشهای بیشماری را میپذیریم. عوامل بیشماری در شکلگیری این «من»ها دخیل هستند. این شخصیتهای بیشمار در اصل نحوهی دست و پنجه نرم کردن روان ما با رنج و درد است. روان آدمی از طریق پخش شدن به چند پاره، رنج و اندوه را پراکنده ساخته و آنچه تحملش از توان فرد خارج است را، قابل تحمل میسازد. برای شناخت یک انسان، باید شخصیت او را از وجوه مختلفی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. من علت اصلی معضل ارتباط بین افراد انسانی را فقدان درک و شناخت صحیح از «خود» و «دیگری» میدانم.
ر.ک: آیا سوژههای عکاسیتان را از نزدیک میشناسید، و این شناخت تاثیری در خلق آثارتان گذاشته است؟
و.آ: تقریبا بیش از نیمی از سوژههایم را نزدیکان من تشکیل میدهند. اما سوآل اصلی این است: شناخت به چه معنا؟ اگر منظور از شناخت داشتن اطلاعات نسبی عام از این افراد است، بله. اما اگر منظور از شناخت، شناخت از درونیات این افراد باشد، این مقوله بهراحتی امکانپذیر نیست. گاهی وقتها من از شناخت خود و درونیاتم نیز عاجزم… در نتیجه، باید بگویم که شناخت نسبیام از سوژه تاثیر مستقیمی در خلق اثر نداشته است. اما ممکن است ناخود آگاه تاثیرگذار بوده باشد.
ر.ک: آیا جنسیت سوژهها برایتان مطرح بوده است؟
و.آ: یکی از جریانهای فکری مطرح در دوران معاصر، جریان فمنیسم است. گویی جامعه از هنرمندِ زن، یا زنِ هنرمند انتظار آثاری با تم فمنیستی دارد. اما برای من انسان در مفهوم کلیاش مطرح بوده و جنسیت تاثیری در کارهایم نداشته است.
ر.ک: به نظر می رسد در عکاسی از سوژههای خود، تاکید عمدهتان به چشمها بوده است. دلیل این تأکید و توجه چیست؟
و.آ: بله، درست میفرمایید. بههنگام عکس گرفتن از سوژههایم از آن ها میخواستم که مستقیما به لنز خیره شوند. همچنین در طی پروسهی دیجیتال انجام شده بر عکسها مهمترین بخشِ اثر برای من «چشم»ها بودند. چشم از نظر من نه فقط عضوی از اعضای بدن برای دیدن، بلکه عضوی برای دیده شدن نیز هست، یا بگیریم همان گفتار قدیمیِ “آینهی تمام نمای روح”… در این مجموعه سعی کردهام تاثیرگذارترین نگاهِ سوژه در اثر غالب باشد، و در کنار آن، نگاههای دیگری را نیز لحاظ کردهام تا مخاطب را در انتخاب «نگاه» خاص خود آزاد گذاشته باشم.
ر.ک: آیا در انتخاب رنگها هدف خاصی را دنبال کردهاید؟
و.آ: بواقع نه. مثل نقاشی که لایههای رنگ را مدام بر روی هم قرار میدهد تا به رنگ دلخواه خود برسد، من نیز همین رویه را با ابزار دیجیتال در پیش گرفتهام و رنگِ از پیش تعین شدهای در ذهنام نبوده است. پروسهی کار بر روی عکس را تا جایی ادامه دادهام که به نتیجهی دلخواهم، چه در ترکیببندی و چه در رنگبندی، برسم.
ر.ک: خلق این مجموعه به لحاظ زمانی چه مدت طول کشیده است؟
و.آ: کل مجموعه در طی شش ماه کار شده است. یعنی از زمان شکلگیری ایده در ذهن تا اجرا و نمایش. اما بهصورت مداوم نبوده است. نیمی از کارها در دو ماه آخر قبل از نمایش تکمیل شده است. این از ویژگیهای ابزارهای دیجیتال است که استفادهی بهینه از زمان را میسر میسازد. سپاسگزارم از شما که فرصتی برای معرفی آثارم در اختیار من گذاشتید.
یک پاسخ
چوخ گؤزه ل. حظ آلدیم. همده یئنی بیر ایش.!