«آذر» و «آذری»
دکتر حسین محمدزاده صدیق
بخش نخست: پیشگفتار
موضوع علم اشتفاق یا اتیمولوژی (Etymology), بررسی و بازشناسی علائق و آویزشهای تکواژها و لغات همریشه ((cognate و تعیین اشکال و مشتقات آنهاست. به مدد این فن, میتوان, شکل اصلی لغت مورد نظر را در زبان و یا گویش کهنی یافت و یا به تجزیهی همهی آنچه با یک تکواژ ساخته میشود، پرداخت. یعنی, هم بررسی سیر و تطوّر یک لغت از دورانهای باستان در گویشهای مختلف تا روزگار ما و هم شناخت بن و ریشه ی چنـدین واژهی مشترک, بر عهده ی این فن است. مثلا” اگر بخواهیم میزان خویشاوندی سه لفظ:
1- آق آنا (ترکی باستان) Aq-ana
2- آکینا (یونانی) Akina
3- میشآنا (اوستایی)Mišyana
را بررسی کنیم, محتاج این فن خواهیم بود. و یا به کمک همین فن, مثلا میتوانیم تکواژ ریشهی لاتین Fac در معنای ساختن یا انجام دادن را در همهی کلمات: Fadt, fac+ ory Fac+ian Facti+ itiaus, Factiv تحت مطالعه در آوریم. متأسفانه, در برخی از دانشگاهها و فرهنگستانها, گاهی به نظر میرسد که گروهی, این فن را نیز مانند دیگر فنون, خوار داشتهاند و با ریشهشناسی عامیانه (Folk Etymology) و با ژستهای علمی, دانش را در خدمت امیال و هوسهای خود به کار می گیرند اینان در واقع, پیش از بررسی و اجرای روند پژوهش, تصمیم قاطع شبه عالمانهای میگیرند و تخریج اطلاعات, همه به خاطر آن است که در استنتاج, تصمیم نخستین خود را به عنوان نتیجه بیان دارند.
ریشهشناسی عامیانه و بیان شأننزولهای روایی برای لغات, در دنیا, خود, موضوع بحثی شیرین و جذاب در فولکلورشناسی است. مانند همهی آنچه که در شأن نزول اسماء جغرافیایی, میان تودههای مردم, با تکیه بر افسانهها و اساطیر بیان میشود. و یا مثلا” در زبان انگلیسی کلمهی Hungnail (ریشهی ناخن) را به دلیل شباهتی که Angnaegl (درد ناخن) دارد, هم ریشه فرض میکنند. یعنی دو لغت را که با همدیگر در معنی, یا در فرم و یا در هر دو به نحوی شباهت داشته باشند, مشتق از هم میدانند, اما اتیمولوژیستهای جهان که اغلب به چندین زبان تسلطی عالمانه دارند, در بررسیهای خود به اینگونه ریشهشناسیهای عامیانه راه نمیدهند و خط سیر پژوهشی و استنتاجات خویش را به دستاویزهای زبانشناسی, تاریخی, ادبی, فولکلوریک, جغرافیایی و غیره میآرایند و پیوسته نیز «به احتمال» نظر میدهند.
به امید آنکه در کشور ما نیز نسلی از اتیمولوژیستهای به چندین هنر آراسته پیدا شوند و دانش را خوار ندارند.
در این گفتار کوتاه, خواهم کوشید تا راهی به ریشهشناختی کلمهی «آذری» پیدا کنم. برای این کار, نگاهی به سیر لغوی دو تکواژ «آتش» و «آذر» میاندازیم:
۱- آتش âtaš
تکواژ آتش âtaš که امروزه در فارسی رایج است, در گویش پهلوی میانه و پهلوی دورهی ساسانی, به صورت âtaš تلفظ میشده است که در آن هر دو واک (a) و (ı ) کوتاه بودند۱معنای اصلی آن «جرقّهی جهنده از سنگ» است۲ و بعدها در معناهای: شعله, اخگر, هیمهی افروخته, دوزخ و جهنم به کار رفته است۳. و معانی فرعی و ثانوی چون: تندی, تیزی, ایذاء, بلا و مصیبت نیز به خود گرفته است۴ و ترکیبات چندی مانند: آتشپاره, آتشبس, آتشپرست, آتشخوار, آتشزنه, آتشفشان و غیره دارد۵.
تلفظ اصلی و کهن آن یعنی: âtıš, هنوز هم, در فارسی رایج است و در بسیاری از فرهنگها ضبط شدهاست۶. مرحوم معین آن را در فرهنگ خود به صورت آدیش Adıš ضبط و «آتش» معنی کرده است .
به معنای اصلی آن, فردوسی نیز اشاره دارد و آن را «برشده» و در معنای جهنده میآورد. آنجا که از چهار عنصر صحبت میکند, میگوید:
یکی آتِشی برشده تابناک,
میان باد و آب از بر تیره خاک .
و یا:
همی برشد آِتش, فرود آمد آب,
همی گشت گرد زمین آفتاب .
«بر آمدن » و «جهیدن» معنای اصلی و باستانی تکواژ «آتِش» است که در متون فارسی, غیر از شاهنامه هم, فراوان به آن اشاره شده و میتوان سراغ آن را در فرهنگها گرفت. اسدی طوسی گوید:
گر آتِش بر آمد بر مغ, چه باک,
از آتش بد ابلیس و آدم زخاک .
در متون کهن ترکی نیز این کلمه وجود دارد. مثلا” در «دیواناللغات الترک» به صورت آتیشatıš و در معنای: جهیدن و پریدن یا پرش معنا میدهد .
در ترکی اویغوری کهن و در ترکی جغتایی هم که منشأ «ترکی شرقی» هستند, به آتش, atıš گفته میشود . امروزه در ترکی اوزبکی, قرغیزی و قازاخی هم, به آتش, علاوه بر yalq-ın که در معنای آتش و نار است, atäš نیز گفته میشود .
بدینگونه میتوان ادعا کرد که میان کلمهی «آتِش» در فارسی با atıš ترکی پیوند وجود دارد. به نظر ما, با توجه به اینکه تکواژ atıŠدر سیاههی لغات سومری و کتیبههای اورخون نیز آمده است, میتوان «آتِش» فارسی را مأخوذ از ataš در ترکی به حساب آورد.
۲- آذر
کلمهی «آذر» (ažer/ ažır) در فارسی دورهی اسلامی و واژهی «آدر»(adır) در گویش پهلوی دورهی ساسانی نیز به همین معنا به کار رفته است. هنوز هم در روستاهای اطراف کرمان و یزد, زرتشیان به آتش, آدِر ((adeır می گویند . این تکواژ به نظر پورداود, مأخوذ از ریشهی اوستایی آتـْهِر (athır) و آتـْرْ (atr) است و در معنای: «آزمایش روز پسین است که از آهن گداخته و آتش جهنده بر روی گناهکاران میاندازند».
به نظر میرسد, کلمه «آذر» در معنای آتش نیز, مانند خود آن تکواژ, مأخوذ از معانی کهن مصدر آتماق (atmaq)در ترکی باستان در معنای, «جهیدن جرقه» باشد.
پیافزودهی صفتساز چهار شکلیir- بر بن این مصدر وارد شده و از آن صفت مفعولی آتیر (atır) را ساخته است. این لفظ در «دیوان اللغات الترک» معنای «شفق به خون شکافته» و «جرقهی بر جهیده» را میدهد و بی گمان کلمهی «اثیر» در عربی به معنای کـُرِهی آتش و فلک نار (بالای هوا) نیز با تکواژ آتیر atır در ترکی ارتباطی دارد که باید تحقیق شود.
۳- آذ
اما تکواژ «آذ» (až) که نخستین جزء کلمهی «آذربایجان» است, ربطی به مصدر آتماق (atmaq) و الفاظ آتش(atış) و آتهر (ažır = athır) ندارد و بُنواژهای جداگانه است که در فارسی و ترکی در تنهایی بصورت «آز» و در ترکیب با جزء «اَر» (är), به صورت «آذر» نوشته شده است.
این تکواژ در کتاب پهلوی «بندهشن» چنین معنا میشود: «نام دیوهایی از ترکان که همه چیز را فرو برند و بخورند و اگر طعمهای نصیبشان نشود, خودشان را بخورند!» (فصل۲۸, بند۲۷).
در کتاب «دینکرت» میگوید که: «این دیوان فاقد مرتعاند و آنان را اهریمن برای ایجاد مرگ فرستاده است و در کوه قاف زندگی میکنند. » (فصل۹, بند۴).
در کتاب «داتستان دینیک» نام دیو دیگری به اسم نیآذ (= نیاز niaž) آمده که دیوان آذ را وا میدارد آرزو کنند بیفرزند بمانند. (فصل۳۷, بند۵۲).
دو کلمهی «آز» و «نیاز» که امروزه در فارسی در معناهای جدیدتری به کار میرود, تا سدههای شش و هفت, معانی اصلی خود را حفظ کرده بود. چنانکه فردوسی گوید:
چنین داد پاسخ که آز و نیاز
دو دیوند پتیاره و دیو ساز!
با توجه به اینکه در متون پهلوی, از جمله در کتاب «ایاتکار زریران» به ترکان ساکن قفقاز و کوه قاف, «دیو» و در متون کهنتر «دهایوه» (däevä) اطلاق میشود, میتوان ادعا کرد که منظور از «دیوان آذ», سلحشوران و دلاوران قبیلهی «آذ» (až) یکی از کهنترین قبایل ترکان آذربایجان است که روزگاری بر همهی عشایر و قبایل همسایه, از جمله بر «اوزر»ها و «ارمن»ها غلبه کردند و دولت عشیرتی خود را «آذر» نامیدند. این کلمه, مرکب از دو جزء:
۱- آذر (az) نام قبیله.
۲- ار är)) در معنای دلاور رزمنده.
تشکیل یافته است و نامی است که آذان پس از غلبه بر دیگر قیبلهها, بدنهی دولت و ملت خود را, در ماورا تاریخ, چنین نامیدند و رود پهناور سرزمین خود را نیز «ار آذ» (är az) یا ارس نام دادند که در واقع تلفظ باژگونهای از «آذر» (آذ+ ار) است.
میدانیم که در ترکی باستان آواک «ذ» (ž) بیش ار حروف «ز» (z) کاربرد داشته است و در متون کهن فارسی, ویژگی املایی کلماتی که با «ذالالتـرکی» تلفظ میشد, حفظ گشته است. حتی در بسیاری از نسخ خطی منابع تاریخی فارسی نظیر راحهالصدور و آﻳﺔالسرور» این الفاظ با ذالالترکی (و نه زاء اختالرّاء) نوشته شده است. راوندی خود فصلی با عنوان:
«اندر تاختن آذان بر آوذان»
دارد که مصحح بیخبر از تاریخ ترکی, هر دو کلمهی فوق را به صورتهای آزان و اوزان (!) در آورده است.
۴- آذری
کلمهی «آذری» ažäri از سه جزء تشکیل یافته است که دو جزء اول و دوم آن دو تگواژž a و är و جزء سوم پیافزودهی (i) است.
پی افزودهی چهار شکلی i. در ترکی, از فعالترین پیافزودهها است که :
1. به بن فعل میآید و اسم میسازد. مانند بات باتی (batı) یاپ یاپی (yapı), سوٍروٍ (sürü), دوْغ دوْغو (dogu).
2- بر بن اسم میآید و فعل میسازد. مانند: داش داشیماق (daşı+maq), قاش قاشیماق (qaşı+maq) یئر یئریمک (yer + imәk).
این پیافزوده در ترکی باستان, صورت چهار شکلی ig- را داشته است. چنانکه کلمهی دیری (diri) در متون کهن و سنگنبشتههای باستانی در شکل دیریگ (dirig) آمده است.
از سوی دیگر, در همزیستی دو زبان ترکی و فارسی, به عنوان پیافزودههای دخیل در فارسی راه یافته و از دو طریق در تکوین ساختار تکواژهای فارسی کارگر افتاده است.
۱- انتقال سازه از ترکی به فارسی مانند: تورش تورشو به عنوان (turšu) که در فارسی شکل «ترشی» یافته است.
۲- تظاهر وجودی به عنوان پسوند نسبت, مانند: انسان انسانی, آذر آذری.
گرچه برخی از فارسیپژوهان باور آوردهاند که یای نسبت از گویش پهلوی به فارسی انتقال یافته است, اما فراموش میکنند که همین پسوند در پهلوی به شکل «ایگ» به کار رفته است و خود آن را باید پسوند دخیل ترکی در پهلوی به حساب آورد. مانند: دینیگ (dinig) که امروزه «دینی» تلفظ میشود.آنچه باعث متروک شدن و غربت لفظ اصیل و ناب «آذری» در میان ما شده است, نتیجهی تبلیغ گسترده نوچههای کسروی از اتیمولوژی عامهپسند و روایی و غیر علمی از این کلمه است که آن را مشتق از «آذر» در معنای «آتش» میانگاشت. چنانکه «شمیران» را هم ریشه با «سمیرم» و «تهران» را هم معنا با «جهرم» میپنداشت . و در اتیمولوژی عامیانه, ولی با ژست علمی, چنان افراط کرد که حتی برای لغات جعلی دساتیری مانند طرجود, اپرخید, فرنود, فرزبود, آمیغ, اشکیود, پاچایه, تیمسار, نوتاش, دشمیر و دهها لغت جعلی و ساختگی دیگر, شناسنامهی ایرانی صادر کرد . و بسیاری تکواژ نیز به پندار خود, با بازیافت از لغات فارسی, در انشاء و نگارش مردم رواج داد. مانند سهش (گویا در معنای احساس), شوند (گویا در معنای دلیل و برهان), آخشیج (گویا در معنای ضد و مخالف) .
وی, در این راستا, تئوری «آذری یا زبان باستانی آذربایگان» را نیز پیش کشید و نزدیک نیم قرن زبانشناسان کشورمان را سرکار گذاشت تا سالها فرهنگ مردم نجیب تالش و تات را تخریب کنند و از میان الفاظ و لغات این دو نیم زبان, زبان موهومی با نام «آذری» اختراع نمایند . ولی تاکنون با این زبان موهوم, حتی یک جملهی کامل نتوانستهاند بیابند و یا حتی بسازند!
بدینگونه ادعا میکنیم که «آذر» Azür یک کلمهی اصیل و ناب ترکی و در معنای «دلاور مردم قوم آذ» است و لفظ «آذری» ترکیب کهن از لحاظ ترکی در معنای: «منسوب به مردم آذر» به شمار میرود.
در فرجام این گفتار کوتاه, بیجا نیست تأکید کنم که علم اتیمولوژی به ما اجازه نمیدهد پیوندی میان «آذر» در معنای: «مرد آذر» با دو لفظ «آذر» و «آتش» مأخوذ از مصدر آتماق (Atmaq) قائل بشویم و گرنه گرفتار گونهای اتیمولوژی عامیانه خواهیم شد چرا که این دو کلمه با آن یکی, هم ریشه نیستند و اجازهی قضاوتی جز این نمیدهد.
این دو گروه تکواژ را نمیتوان به دلیل شباهتی که در شکل و فرم و شاید هم به نحوی حتی در معنا دارند, مشتق از هم به حساب آورد و خط سیر پژوهشی را به نادانی آلوده ساخت.
بخش دوم: “آذر” و “آذری”
در بخش نخست این گفتار نشان دادیم که تکواژ «آذر» مرکب از دو جزء az و ər، ریشهی کهن ترکی دارد و در معنای «آذمرد» یا «آس مرد» فروزهای است که ترکان آذربایجان از ماوراء تاریخ، خود را چنین نامیدهاند. آویزش این تکواژ با «آذر» یا «آتهر» athar در معنای «آتش» را نیز روشن ساختیم و گفتیم که تکواژ «آتش» -atış هم که در قاموسهای فارسی با کسر دوم ضبط شده است، ریشهی ترکی دارد و روند سیر اتیمولوژیک آن را نشان دادیم. همچنین با تکیه بر اصل منشا ترکی پی افزودهی منسوبیت چهار شکلی i/ı/u/u، گفتیم که ترکیبهایی مانند «آذری» (Azər+i) و «تورشو» (turş+u) نیز، با همین پیافزوده ساخته شدهاند و بیگمان سازهی ترکی دارند. از تأثیر و نفوذ این پیافزودهی کاربرددار به گویشهای همجوار ترکی نظیر: اردو، فارسی، سغدی، افغانی، پشتون و جز آن اندکی سخن گفتیم. اینک در بخش دوم این گفتار، با بحث پیرامون سوءاستفادههای به ظاهر عالمانه با اغراض سیاسی گوناگون از روند پیدایی این تکواژ و خوارداشتن دانش زبانشناسی و واژهپژوهی، به بررسی برخی فرضیهها خواهیم پرداخت.
دو گونه نگرش بیمارگونه وجود دارد که تکواژ «آذر» و ترکیب «آذری» را از ریشهی فارسی(!) میانگارند.
گونهی نخست، نگرش ترکیپژوهانی است که دوران کهن فرهنگ ترکی آذربایجان را انکار میکنند و طبق فرضیهی جعلی «ذکی ولیدی طوغان»، اصرار دارند که ثابت کنند عنصر ترک از سدهی هفتم به این سوی وارد ایران شده است و زبان ترکی پس از حملهی مغول و بویژه پس از تشکیل حکومت صفوی در خاور میانه گسترش یافته است.
این ترکی پژوهان، تاریخ ادبیات آذربایجان را از «عزّالدین پورحسن اسفراینی» شروع میکنند و دو غزل ترکی بازمانده از او با تخلص «حسن اوغلو» را نخستین نمونه (!) ادبیات ترکی آذربایجان به حساب میآورند و آثار عدیدهای مانند قوتادغو بیلیغ، عتبـالحقایق، دیوان لغاتالترک، نهجالفرادیس، دیوان جوجی، دیوان تورکی کیشی، تفاسیر و تراجم بازمانده از سدههای چهارم و پنجم هجری، فتوتنامهها، سلجوقنامهها، سالتوقنامهها و دهها میراث فرهنگی ترکی پیش از مغول را جزو تاریخ فرهنگ آذربایجان نمیشمارند! کتیبهها و سنگنبشتههای یافته شده در خراسان بزرگ را نیز بیرون از این مقوله به حساب میآورند، مایل به کنکاش در ترکی سومری و ترکی آذری کهن نیز نیستند و میگویند: «سومریان چه ارتباطی با ما دارند!» و یافتههای نوین جهان ترکیپژوهی را هم به پشیزی نمیگیرند و طبق فرضیهی ارتجاعی طوغان-کسروی، دوران کهن آذربایجان را به غیر ترکان میبخشند.
این گروه ترکیپژوهان، عثمانیزدگانی هستند که تاریخ فرهنگ ترکی در ایران و خاور میانه را، از تاریخ فتح «ملازگرد» توسط البارسلان سلجوقی شروع میکنند. البته شکی نیست که تاریخ حضور فعال نظامی و فرهنگی عنصر ترک در آسیای صغیر و آناتولی از همین حادثهی مبارک شروع میشود. اما نباید از نظر دور داشت که «غزان» و «آذان» که به چنین فتحی توفیق یافتند، قرنها پیش از آن، در دو سوی خاور و باختر دریای خزر، پیدایش و تکوین یافته بودند و با بومیان و اقوام گوناگون سویهای خود در تعامل بودند و فرجامین جهانگشایی آنان در آن روزگار، فتح آناتولی بود و با این کار توانستند آسیای صغیر را از ید تصرف روم و بیزانس به در آورند و فرجام دوران کهن تاریخ شرق را به آغاز قرون وسطی با فتح استانبول به دست سلطان محمد فاتح پیوند زنند.
بنابراین باید گفت این آسیای صغیر است که تاریخش تابع تاریخ آذربایجان است نه آذربایجان که ترکیپژوهان مرتجع، تاریخ این دیار را تابعی از تاریخ عثمانی به حساب میآورند.
در سرزمین آذربایجان قرنها پیش از اسلام، گرچه اقوام گوناگونی میزیستند، اما، ترکان، پیوسته بر همه تغلّب داشتهاند و اکثریت به حساب میآمدهاند. مرحوم میر علی سیدوف در کتاب باارزش خود با عنوان «آذربایجان خالقینین سوی کوکوٍنوٍ دوٍشوٍنرکن» و شادروان محمدتقی زهتابی در پژوهش توانفرسای خود با عنوان «ایران توٍرکلرینین اسکی تاریخی»، به اینگونه نگرش نوین به کاوش در دوران کهن تاریخ آذربایجان، سمت و سوی علمی دادهاند و امروزه جوانان دانشپژوه ما، با گامهای استوار خود، دادههای نوین دانش دیرینشناسی را نظم و نسق میدهند و کشف رازهای گذشتهی پرافتخار اجداد و نیاکان خود را در آن پیجویی میکنند.
کشف دهها کتیبه با الفبای «گؤی تورک» و صدها چرمنبشته با الفبای «اویغوری» و چندین متن «گاسی» با الفبای «آپوستاق» و انبوهی از یافتههای باستانشناسی درکنارههای «گؤی مچید» در تبریز و دیرینکاوی در نمونههای منظوم و منثور فولکلور آذربایجان، و دقت عالمانه در دقائق زبانشناسی و نیز غور در اسرار اسماء جغرافیایی این سرزمین، اکنون نظریهی ارتجاعی با اغراض سیاسی ذکی ولیدی طوغان را بازپس نهاده است.
با توجه به اینکه ما اکنون در عصر انفجار اطلاعات هستیم، دیگر بر آن نیستیم که «هر نوشتهای به یکبار خواندن میارزد» و یا «هیچ سیاههای خالی از فایده نیست» (لا یخلو سواد عن منفعته). از این رو، به دلیل آنکه نگاشتههای این پژوهشگران از آنجا که ساختار و بافتار منطقی ندارد و فاقد غنای علمی و تتبع با ارزش و روزآمد، جامعیت استناد به منابع معتبر روز، ابتکار و تحلیل به سامان نیز است، ذکر آنها شایسته تحلیل در این گفتار نیست. ما اندیشناک نیستیم که مبادا جوانانمان در دام این کمسوادان خودنگر گرفتار آیند و مباحثه با آنان را نیز ضرور نمیشماریم.
اما، گونهی دوم، نگرش خصمانه و موذیانهی کجروانی است که در فرایند تدوین و تنسیق فعالیتهای خود و برآیند استنتاجات بیمارگونهی خویش، به القائات شبهعالمانه میپردازند و تئوری پوچ و درهم تنیده و برهمریختهی کسروی را اساس کار خود قرار میدهند.
اصطلاح «آذری» را کسروی و همپالکیهای او جعل نکردند، بلکه آن را به نفع ترکیستیزان مصادره کردند. این اصطلاح قرنها پیش از ظهور نامیمون آنها وجود داشت و به کار میرفت و در معانی گوناگون کاربرد داشت که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱- «آذری» در معنای ترکان آذربایجان:
در قرون اولیهی اسلام، در بسیاری از کتب تاریخ و جغرافیا، اصطلاح «آذری» در معنای «ترکان آذربایجان» به کار رفته است، مثلا احمد بن ابییعقوب یعقوبی صاحب (کتاب البلدان) در سخن از مردم، اهالی و ساکنان آذربایجان گوید:
«فمن اراد الی اذربیجان خرج من زنجان فسار اربع مراحل الی مدینـ اردبیل و هی اول یلقاء من مدن اذربیجان و من اردبیل الی … و اهل مدن اذربیجان و کورها اخلاط من العجم و الاذریه و الجاودانیه القدم اصحاب مدینه البذ التی کان فیها بابک تم نزلتها العرب الما افتتحت»
پیداست که در متن فوق، احمد بن ابی یعقوب الیعقوبی از چهار قوم: ۱- عجم (=تالش و تات)، ۲-آذری (= ترکان)، جاودانیه (= اکراد) و ۴- عرب، سخن به میان میآورد.
بلاذری، ابنحوقل، مسعودی، المقدسی و دیگران نیز مانند یعقوبی، تعبیر و اصطلاح «آذری» را در معنای گروه قومی ساکن آذربایجان که با گونههای گوناگون عجم، عرب و اکراد فرق داشتهاند به کار بردهاند و همدوش با این معنا، زبان رایج و غالب و فراگیر ترکی آذربایجان را نیز چنین نامیدهاند و حتی یاقوت حموی تاکید کرده است که این زبان (=الآذریه) را عجم و عرب و اکراد نمیفهمند. ابنمقفّع، حمزه اصفهانی و خوارزمی نیز هرکدام از وجود زبانی در آذربایجان یاد میکنند که «زبان ادبی دوره اشکانیان» بوده است و پارسیان آن را نمیفهمند. بر همین اساس است که ژ. مارکوارت نتیجه میگیرد که «زبان ادبی دورهی اشکانیان، زبان ترکی موجود در آذربایجان بوده است».
۲- «آذری» در معنای زبان ترکی رایج در آذربایجان
گذشته از متون کهن فوق، در آثار تحقیقی دو قرن اخیر نیز که صبغهی دانشنامه (Cyclopedia) و یا دایرالمعارف (Encyclopedia) داشتهاند، هنگام سخن از مدخل «آذری»، آن را به عنوان اصطلاحی برای نامیدن زبان ترکی آذربایجان به کار بردهاند. مثلا در دایرالمعارف «نامهی دانشوران» که در زمان ناصرالدین شاه قاجار از سوی تنی چند از بزرگان ادب از جمله مرحوم عبدالوهاب قزوینی تالیف شده، در مادهی «آذری» از داستان ملاقات خطیب تبریزی و ابوالعلاء معری سخن به میان آمده، تاکید میشود که زبان مورد بحث در این ماجرا، «آذری یا زبان ترکان» بوده است و در اولین تعریف از این اصطلاح نیز مینویسد:
«آذری – زبان ترکی رایج در آذربایجان …»
گ. لسترنج محقق معروف تاریخ ایران در مقدمهای که بر ترجمهی انگلیسی نزهـالقلوب حمدالله مستوفی نوشته، در سخن از زبان سرزمین آذربایجان، آن را «آذری» مینامد و میگوید که: «زبان آذری، عبارت از لهجهی کهن ترکی در آذربایجان بوده است».
میرزا کاظم بیگ دربندی، در «دانشنامهی ترکی» که برای دانشگاه پطروگراد تعریف کرده، در سخن از زبان آذربایجان، آن را «آذری» نامیده و دارای دو لهجهی اصلی شمالی و جنوبی دانسته است که بیگمان منظور او از «لهجهی شمالی» گویشهای ترکی موجود در قفقاز و شمال رود ارس و مراد از «لهجهی جنوبی» گویشهای ترکی موجود در ایران بوده است.
همین گونه، دانشمندان و آذربایجانپژوهان بیگانه نظیر: آدولف برگه (Adolph Berge)، آدولف دیر (Adolph Dirr)، و. بارتولد (W.Bartold)، گیسه (F.Giese)، کارل فوی (Karl Foy)، وامبری (H.Vambry)، باسکاکوف و ژیرکوف نیز، این نام را به زبان ترکی موجود در آذربایجان دادهاند.
ترکی پژوهان و اساتید بلندآوازهی این فن نیز در ترکیه و جمهوری آذربایجان و ایران و جز آن، ترکی آذربایجان را به عنوان شاخهی گستردهای از «ترکی غربی» چنین نامیدهاند و آن را چون اصطلاح علمی برگشتناپذیری در جهان ترکیپژوهی شناختهاند. مرحوم پروفسور دکتر محرم ارگین، درسی تحت عنوان «ترکی آذری» داشتند و کتاب درسی آن را نیز با عنوان «آذری تورکجهسی» خود چاپ کرده بودند و در مقطع دکترا (PH.D) رشتهی «زبان شناسی ترکی»، گرایش «ترکی آذری» تاسیس کرده بودند. اکنون در همه دانشگاههای دنیا که در آنها «رشته زبان و ادبیات ترکی» موجود است، گرایش «ترکی آذری» نیز وجود دارد. اصطلاحاتی نظیر: موسیقی آذری، ادبیات آذری، رمان آذری، شعر آذری، فولکلور آذری و غیره، جزو لاینفک اصطلاحات نمایگان گستردهی اصطلاح شناسی جهان تورکولوژی است و مراد از کاربرد آن، پیوسته نامیدن «ترکی آذری» است.
۳- «آذری» در معنای ترکی غربی:
در میان ترکیپژوهان جهان، گرایش کلاسیک قابل اعتنایی نیز وجود دارد که این اصطلاح را به ترکی اوغوزی و شاخههای متعدد و خویشاوند آن که از خراسان تا آناتولی شرقی گسترده است، میدهند.
طبق این نظریه، شیوهی مکتوب و ادبی ترکی در جهان به سه شیوهی اصلی تقسیم میشود:
۱- شیوهی مکتوب چغتایی
۲- شیوهی مکتوب عثمانی
۳- شیوهی مکتوب آذری
شیوهی نخست در برگیرندهی لهجههای اویغوری، قازاخی، قیرقیزی، اوزبکی و غیره است، شیوهی دوم منحصر به لهجهی مکتوب عثمانی میشود که دوران آن اکنون سرآمده است و شیوهی سوم مجموعهی آثار ادبی و فرهنگی ترکی از خراسان تا ارضروم و از دربند تا بغداد را دربر میگیرد.
مرحوم پروفسور محمدفؤاد کؤپرولو از مدافعان این نظریه است، آن مرحوم مینویسد:
«… شو جهتی بالحصه تصریح ائدهلیم کی، بیز بورادا آذری ایصطیلاحینی، فرقلی بیر معنادا قوللانیوروز. بیزیم فیکریمیزه گؤره، بو ایصطیلاح یالنیز بو گونکو ایران آذربایجانی و جنوبی قافقازیا تورکلرینین قونوشدوقلاری تورک دیلی شؤعبهسینه و یا شؤعبهلرینه دگیل، داها گئنیش اولاراق، عومومییتله ایران، قافقازیا، حتا شرقی آنادولو و عراق تورکلری آراسیندا اوزون عصرلردن بری زنگین بیر ادبییات ووجودا گتیرن ادبی لهجهیه ایطلاق اولونماق ایجاب ائدر … تورکجهنین ایکی بؤیوک ادبی لهجهسی اولان چاغاتای و عثمانلی لهجهلری یانیندا، خوراساندان آنادولویو و قافقازیادان باغدادا قدهر گئنیش بیر ساحهده، ۱۴ (م.) عصردن بری حاکیم اولوب، قووتلی بیر ادبی اینکیشاف گؤسترمیش بولونان اوچونجو بیر ادبی لهجه داها واردیر کی، ایشته بیز آذری ایصطیلاحی ایله بالحصّه بونو قئید ائدیوروز. عثمانلیجا دئییلن غربی اوغوز ادبی لهجهسی ایله چوخ یاخین و چوخ سیخی موناسیبتلری بولونان بو آذری ادبی لهجهسی، حقیقتده، شرقی اوغوز ادبی لهجهسیندن باشقا بیر شئی دگیلدیر».
بنابر این باید گفت که لفظ «آذری» مأنوسترین اصطلاح علمی برای نامیدن زبن فراگیر ترکی غربی به شمار میرود و حقیقیترین نام برای نامیدن آن است.
۴- «آذری» در معنایی من درآوردی
از اصطلاح ترکی «آذری» ظاهرا” نخستین بار سید احمدکسروی معنای من درآوردی عجیبی درآورد، بدینگونه که بتوان آن را به هر لهجهی غیرترکی رایج در آذربایجان اطلاق کرد، چنانکه یکی از کسرویگرایان، در تعریف این اصطلاح نوشت: «لهجههای مختلف محلی آذربایجان که به مجموع آنها نام آذری اطلاق میشود!».
سیاست ترکیستیزی شاهنشاهی در ایران اغلب زبانپژوهان را از صغیر و کبیر گرفتار درهمگوییهایی دراین زمینه ساخت. مثلا مرحوم دکتر محمد معین اگرچه از وجدان علمی برخوردار بود، امّا در مقدمهای که بر چاپ «برهان قاطع» نگاشته، ضمن شمردن ۵۶ لهجه از لهجههای فارسی نظیر شوشتری، دزفولی، لری، کردی، گیلکی، تالشی و جز آن، «آذری» را در بیست و پنجمین ردیف قرار میدهد و میگوید:
«آذری، لهجهی قدیم آذربایجان که نباید این لهجه را با «آذری» مصطلح ترکان به معنای لهجهی ترکی مستعمل در آذربایجان اشتباه کرد. اینک در آذربایجان، بقایای آذری کهن به عنوان هرزندی، حسنو، قرهجولی، خلخالی و تاتی تکلم میشود».
آن مرحوم در این افاضات سرتا پا غلط، از لهجهی ناشناخته و مجهولی به نام خلخالی(!) نام میبرد که گویا گویشی شبیه گیلکی و تالشی بوده است و گویش ترکی «قارا چورلو» را قرهجولی(؟) مینامد و فارسی میانگارد. دو اصطلاح «هرزندی» و «حسنلو» را جعل میکند و سپس نیم زبان «تاتی» را هم لهجهای از این دو لهجه به حساب میآورد! اما بلافاصله همهی این کژبافتهها را فراموش میکند و در بیست و ششمین ردیف «تاتی» را قرار میدهد!
این نمونهای از سردرگمیهای زبانپژوهان دورهی شاهنشاهی پهلوی است که نخواستهاند با تئوری بیپشتوانهی کسروی به معارضه برخیزند و همگی هم در ادعاهای خود، فقط به کسروی استناد کردهاند. از سال ۱۳۱۷ شمسی به این سوی، در صدها مقاله و جزوه و رساله و کتابچهای که در شرح این نظریه غیرعلمی نگاشته شد، از یحیی ذکاء تا منوچهر مرتضوی، از محمود افشار تا رضازاده ملک، کسی نتوانست حرف تازهای بر ادعاها و جعلیات کسروی، بیفزاید و همه به شارحان و مفسران ادعای بی پایهی وی بدل شدند. از میان اروپائیان «و. هنینگ» در معرفی جزوهی کسروی مقالهی با عنوان «زبان قدیمی آذربایجان» (The Ancient Language of Azerbaidjan) نگاشت. این مقاله را منوچهر مرتضوی به نام خود انتشار داد و بعد از آنکه دیگران آن را ترجمه کردند، وی خود را «شاگرد هنینگ» نامید و جزوهی «فعل در زبان هرزنی» خود را نیز به روح او تقدیم کرد!
چکیدهی سخن هنینگ این بود که بنا به یافتههای سیداحمد کسروی، گویا مردم آذربایجان پهلویزبانانی بودهاند که به لهجهی «آذری» این زبان سخن گفتهاند و این گویش در مناطق دیگر از ایران قابل فهم نبوده است و از این رو به راحتی بعدها «ترکیزبان» شدند! و تنها سند مکتوب به این گویش نیز چند دو بیتی از کشفی و هفده بیت منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی است. این ابیات که «گیلکی» بودن آنها، اکنون بر ما مکشوف است به بازیچهی دست اینان بدل شد. اینان سالها با این دوبیتیها بازی کردند و تحلیلهای به اصطلاح زبانشناسانهی عجیب و غریبی از آنها به دست دادند. یکی از مدافعان تئوری آذری کسروی در تحلیل به اصطلاح علمی از این اشعار مینویسد:
«تغییرات صوتی این اشعار، تا حد زیادی شبیه به زبان تاتی است و از حیث مفاهیم نیز تا حد زیادی به لغات کردی بستگی دارد ولی مربوط به کردستان نیست. در مورد صرف افعال، اثراتی از زبان لری موجود است و از حیث لغت به تاتی نزدیکتر میباشد و در حالی که لهجه دومی از حیث صرف افعال کاملا شمالی است و …».
این پراکندهگوییها، گونهای از به اصطلاح تحقیقات علمی زبانپژوهان پیرو کسروی است که صفحات بیمایهی نشریات شاهنشاهی را پر کرده است.
یکی از لطایف مورد توجه در این بازی، تحریف اسناد و جعل گفتههای پیشینیان بود. مثلا در کتاب «گویش آذری» عبارتی بدین صورت آمده است:
«و قال عبدالله بن مقفع لغات الفارسیه: الفهلویه و الذریه و الخوزیه و السریانیه …».
در این عبارت نویسنده باصطلاح محقق، اصطلاح «الدریه» (= گویش دری یا افغانی) را به اصرار الذریه (= الآذریه) خوانده است. وی در تعیین مسقطالراس مولف رسالهی مستهجن معروف: «رسالهی روحی» که به گویش گیلکی نوشته شده، با پریشانگویی حدس میزند که روحی اهل بستانآباد تبریز یا اسکوی تبریز و یا اطراف سبلان و یا اطراف اهر بوده است(!)
یکی دیگر از اینان، این زبان موهوم را به «لهجات متنوعه و متکثره» از جمله «آذری ایرانی» و «ارانی ایرانی»(!) تقسیم میکند. در جایی آن را «پهلوی» مینامد و در جای دیگر میگوید: «پس، آذربایجانی از قدیمیترین عهد تاریخی به زبان «مادی» تکلم میکرده…».
این بازیگران میدان سیاست شاهنشاهی، در این بررسیها هیچ انگیزهی علمی و قصد و نیت پژوهشی نداشتند و تنها غرض آنان تعمیم ترکیستیزی و القاء آن به آحاد مردم از جوانان و نوجوانان بوده است. یکی از اینان در مقایسهی زبان ترکی آذری با زبان موهوم «آذری کسروی ساخته» میگوید:
«در زبان ترکی، نه مانند فارسی ظریفکاری و تقید به قواعد سهولت و انسجام و زیبایی موجود است و نه مانند عربی اعلال و اعراب… زبان ترکی ادبیات و قواعد نحوی ندارد و… اگر یک رشته لغات مختلف را پهلوی هم چیده و در آخر جمله فعل (است) و یا (نیست) به ترکی گفته شود، جمله ترکی سلیسی ایراد شده… ».
میزان ادب و دانش این فرهیختگان ملک زبانشناسی شاهنشاهی بیش از این نیست. آنچه را هم که جعل و تحریف کردهاند، مفهومی مجهول و ناشناخته، ناپیدا و غیرقابل هضم و درک است که بر تکواژ ترکیالاصل «آذر» و ترکیب کهن و زیبای «آذری» دادهاند. برماست که این لفظ زیبا و برازنده را در معنای اصلی خود به کار بریم و بیش از این، آن را در معرض تهاجم و سوءاستفادهی بداندیشان قرار ندهیم و خود را در بازیهای سیاسی وارد نسازیم.
کسروی، هنگام سفر به خوزستان با کنسولگری انگلیس ارتباط پیدا کرد و به سفارش کنسول انگلیس جزوهی «آذری یا زبان باستان آذربایجان» را نوشت. این جزوه قبل از انتشار در ایران در روزنامهی «تایمز» Times چاپ شد و خود کسروی به پیشنهاد سفارت انگلیس در ایران، به عضویت در «انجمن آسیایی همایونی» پذیرفته شد. این پذیرش نه تنها دیپلم و درجهی علمی کسروی بود که آن را بارها و به صور گوناگون نظیر «عضو انجمن پادشاهی لندن»، «عضو انجمن زبانشناسی سلطنتی بریتانیا»، «عضو زبانشناسان امپراتوری بریتانیای کبیر» بر روی جلد جزوات خود به کار میبرد.
میزان دانش پیروان وی در این مقوله، بیشتر از خود وی نبوده است و پیوسته نیز همدیگر را متهم به سرقت ادبی و انتحال نیز کردهاند.
کسروی در همهی آثاری که از خود بر جای گذاشته، به دروغبافی و تناقضنویسی و درهمگویی روی آورده بود. اغلب به وقایعنگاری وی از تاریخ مشروطه تاکید میشود و اهمیت کارش را پیروانش به رخ میکشند. در حالی که در همان کار به ظاهر علمی نیز، اقسام تحریفها و غرضورزیها به کار رفته و تاریخ نهضتها با نگرشی مرعوبانه نسبت به غرب نگاشته شده است. برخی از آثارش نظیر «تاریخچه چپق و قلیان»، «تاریخ شیر و خورشید»، «شیخ صفی و تبارش»، «ورجاوند بنیاد» و جز آن نیز در ردهی جزوات نقّالی قابل تعریف است و فاقد هرگونه ارزش علمی و پژوهشی میباشد. وی حتی با اندیشهی انتزاعی و تجریدی خود، دست به اختراع قواعد و اصول گفتاری و نگارشی برای فارسی و در نتیجه تخریب زبان فارسی هم زد که با صبغهی علمی زبانپژوهی فرسنگها دور بود.
تئوری «زبان آذری» و جعل مفهوم برای آن ناشی از روحیهی ارعاب و جسارت منفی، خوشرقصی و خودنمایی و شیرینکاریهای کودکانهی کسروی بود و دریغ است که ما این دو لغت اصیل و کهن تاریخ سرزمین خود را به او ببخشیم و از «آذری» نامیدن زبان و فرهنگ خویشتن عار داشته باشیم. این کلمه را کسروی جعل نکرده است، بلکه مفهوم آن را تحریف کرده است. ما همگی در برخورد با مسائل فرهنگی آذربایجان مسئول هستیم. اگر دچار پژوهش ناقص و یا کمکاری در بررسیهای علمی خود گردیم، گرفتار کبر و خودبینی و باندبازی خواهیم شد و نخواهیم توانست توقعات و انتظارات تاریخی مردم سرافراز و مظلوم خود را برآورده سازیم و فردا:
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست،
که خدمتی بسزا برنیامد از دستم!
قایناق: فصلنامه آذری- ائل دیلی و ادبیاتی، شمارههای ۳ و ۵ – بهار و پاییز ۱۳۸۳
یک پاسخ
سلام
من دنبال کلمات ترکی آذربایجانی هستم که با حروف خاصی شروع و پایان یابد و به صورت طبقه بندی باشد میشه راهنمایی کنید ممنونم
مثلا صداری ز در موقعیت اول وسط آخر
مثلا
ز اول zibilç zərinc zəmi və ……..
ز وسط xəzər gözəl
ز آخر:qiz üldüz göz və…………………..