نگاهی به کتاب «داستانهای آشیقی زنجان»
محمدرضا کریمی
کتاب «داستانهای عاشیقی زنجان»، چشمان ما را روشن ساخت. تلاش و همت اکبر کریمی–ایدهپرداز، پژوهشگر وگردآورندهیاین اثر و شهردار فرهنگدوست زنجان قابل تقدیر است. تردیدی نیست که همیشه نخستین گامها همواره با کمبودها و نواقصی همراه خواهند بود؛ اما چاپ و نشر کتاب داستانهای عاشیقی زنجان، تمامینواقص و کمبودها را از چشم علاقمندان میزداید و آنچه جلوی چشمان ما جلوهگر است زیباییها و قشنگیهایاین کار و حرکت است. دست تلاشگر تک تک عوامل پدید آورندهیاین اثر را بهگرمی میفشارم و میبوسم.
مطمئن هستم اگراین جوان پژوهشگر زنگانی – آقای اکبر کریمی-، عشقی عمیق و دلبستگی قلبی بدین امر نداشتنداین همه رنج و زحمت گردآوری، تدوین، ترجمه و ثبت اثر را به جان نمیخریدند.ایشان زحماتی که برای مجموعهی کار متحمل شدهاند موفق شدهانداین هنر و ادب را به نام زنجان به ثبت برسانند و تلاششان در ثبت جهانیاین هنر ستودنی است. صمیمانه از هنر و تلاشایشان سپاسگزاریم.
همت مجموعهی عوامل فرهنگی شهرداری زنجان در حمایت مادی و معنوی خویش در نشراین اثر، نشانگر درک اهمیت و فهم ثروت فرهنگی مردم از سویایشان است.این اثر در عین حال نخستین اثر در زمینهی تلاش مسئولین عالی شهر ماست و گام ارزشمندی بشمار میآید.این عمل عزیزان، در تاریخ فرهنگی شهر و استان ما ماندگار خواهد ماند. از همت عالی تک تکاین عزیزان نیز تقدیر و تشکر میکنیم.
همه میدانیم که یک شهر، تنها با خیابانهای بزرگ و پهن، با ساختمانهای مرتفع و پاساژهای آنچنانی شناخته نمیشود و در دل مردم جای نمیگیرد؛ بلکه فرهنگ و امکانات فرهنگی هر شهری، بیشترین تاثیر را در زندگی ساکنان آن شهر، همچنین در جلب و جذب گردشگران و علاقمندان داراست. حال ببینیم استان ما با وجوداین همه آثارگرانقدر تاریخی، چه امکانات فرهنگی دارد؟ استانی که تنهایک سالن سینما دارد باید همهی مسئولین استانی را به چالش بکشد. سخن گفتن از سالنهای تئاتر، موسیقی و غیره کاملا نابجاست. ما حتی به تعداد کافی در شهرمان فرهنگسرا نداریم. چه زیباست وقتی میبینیم در تهران تعداد فرهنگسراهای ساخته شده توسط شهرداری بیشتر از تعداد فرهنگسراهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیاست و تعداد ورزشگاههای ساخته شده توسط شهرداری نیز بیشتر از تعداد ورزشگاههای وزارت ورزش است. انتظاراین است که همهی مسئولین دست در دست هم نهند و اقدامی عاجل برای توسعهی فضاهای فرهنگی استان به انجام رسانند. باید همهی مسئولین پاسخگوی نیازهای فرهنگی شهرمان باشند.
کتاب «داستانهای عاشیقی زنجان» نشان میدهد که هنر و ادب عاشیقی در زنجان همانند دیگر شهرهای آذربایجان دارای تاریخی کهن و هزاران ساله است. سازی که در موزهی آذربایجان در تبریز نگهداری میشود و از کنار پل خدا آفرین کشف شده است تاریخی ۴۲۰۰ ساله دارد[۱]. میدانیم همزمان با ظهور اسلام، کتاب اوغوزنامه در کتابخانهی ساسانیان وجود داشته است.این کتاب در زمان هارون الرشید به زبان عربی ترجمه شده و امروز نسخههای تدوین شدهی آن با نام دده قورقود در دست است.این کتاب عظیم با ۱۲ داستان حماسی از نخستین یادگارهای عاشیقهاست.
اوزانها یا عاشیقها رسالتی عظیم بر عهده داشتهاند. انجام مراسم دینی، آئینهای مذهبی و بجا آوردن آداب و رسوم ملی بر عهدهی آنان بوده است. اوزانها در زمان سلجوقیان به دو گروه متمایز تقسیم شدند: عدهای به مراسم مذهبی گرایش یافتند که دراویش از آنهاست و دیگری مراسم ملی را برگردن گرفتند که عاشیقها جزو این گروهند. عاشیقها در عین پرداختن به مراسم ملی، هرگز از اجرای مراسم دینی روی برنگرداندند. اگر درویشان به تصوف گرائیدند و تبلیغ آئینهای مذهبی را فرا راه خود گرفتند و به طریقتهای صوفیانه پیوستند؛ عاشیقها نیز همواره به شاه مردان دل بستند و بدو توسل جستند و راه و رسم جوانمردی را از ایشان به ارث بردند. عاشیقها در اکثر داستانها جام از دست حضرت علی (ع) میگیرند و با الهام از او سخن میگویند. تمامی داستانها ملهم از چنین بینشی است و بدون ذکر منقبت ائمه شعری، ترانهای، داستانی روایت نمیشود. خضر، الیاس و حضرت علی راهنمای قهرمانان این داستانهاست. هر عاشیقی، هنر خویش را مدیون الهام و بوتا گرفتن از دست مبارک علی (ع) میداند و لقب “حق عاشیقی” از همین موضوع نشأت میگیرد.
داستانهای بسیاری در ساز و نوای عاشیقها روایت و نواخته میشوند که شاید تعداد این داستانها سر به هزاران منظومه بزند. تا امروز شاید هنوز یک دهم این داستانها گردآوری نشده است. بعد از انقلاب اسلامی هزاران کتاب در این عرصه تدوین گشته و بیش از صدها داستان نوشته شدهاند. این داستانها به دو گروه اصلی حماسی – قهرمانی از یک سو و عاشقانه از سوی دیگر تقسیم میشوند. البته نوع سومی هم وجود دارد که تلفیقی از حماسی و عشقی است. از داستانهای نوع اول: حماسی – قهرمانی میتوان داستانهای دده قورقود، کوراوغلو، قاچاق نبی را نام برد و درگروه دوم داستانهای اصلی و کرم، عاشیق غریب و شاه صنم معروفند و از داستانهای نوع سوم شاه اسماعیل، ورقا و گلشا و غیره قابل ذکرند.
زنگان، همین داستانها را دارد؛ اما گاهیاین داستانها صبغهی بومی میگیرند و حوادث داستانها در زنجان و اطراف آن اتفاق میافتد. از جملهی این داستانها میتوان بهرام و گول خندان، بیرچک خانیم، گورجی ممد، ورقا و گلشا را نام برد. اما همین داستانها دارای تاریخی کم و بیش هزار ساله را پشت سر خود دارند. حتی در ادبیات کلاسیک آذربایجان در سدههای پیشین موضوع مثنویهای بزرگی بودهاند. از آن جمله بهرام و گل خندان در هفت پیکر نظامیگنجوی وارد شده است؛یا همین داستان با نام “سهیل و نوبهار” توسط خواجه احمد مسعود شاعر بزرگ آذربایجان در قرن هفتم هجری به زبان ترکی سروده شده است. همچنین ورقا و گلشا توسط دیگر شاعر بزرگ آذربایجان خواجه احمد مداح در سدهی هفتم به نظم کشیده شده است. همین داستان دوباره توسط حکیم رکنالدین مسیحی تبریزی نیز در قرن ۱۱ هجری لباس شعر پوشیده است. داستان “بیرچک خانیم” نیز با نام “واله و زرنگار” منظوم گشته و وارد ادبیات کلاسیک شده است. همهی اینها نشان از ارتباط عمیق فرهنگ شفاهی این مرز و بوم با ادبیات کلاسیک دارد. لذا میتوان ارتباط ناگسستنی این دو ادبیات را به پژوهش نشست. تردیدی نیست که ادبیات عاشیقی را به عنوان بخش مهمی از ادبیات شفاهی مردم، عنصری جدا ناشدنی از فرهنگ و مدنیت بشماریم که پژوهش دریافتن ریشههای تاریخی این آثار ارزشمند و ضروری است.
آقای اکبر کریمیایده پرداز،گرد آورنده و پژوهشگر “داستانهای عاشیقی زنجان”،این کتاب گرانقدر را با همت و حمایت شهرداری زنجان منتشر کردهاند و به دلایل متعددی قابل تقدیر و ستایش است، اما انتقاداتی نیز بر آن وارد است. انتقاد هرگز به معنی نفی ارزشهای یک اثر نیست و انتقاد، ذرهای از ارزشهای آن نمیکاهد، بلکه انتقاد برای این امر ضروری است که آفرینندهی اثر برای کارهای بعدی خود گامهای استوارتری بردارد و از لغزشهای نخستین بگاهد.
ابتدا لازم بود در این کتاب مقدمهای هر چند کوتاه به تاریخ ادبیات و هنر عاشیقی نظر میانداخت.یا حتی داستانها را میشناساند. همچنین اشارهای کوتاه به نشر صدها کتاب ازاینگونه آثار در سرتاسرایران بر ارزش پژوهشی کتاب میافزود. حتی اگر پژوهشی عمیق تر انجام میگرفت میتوانست به تقسیم بندی داستانها و صبغهی بومیآنها بپردازد که دراین صورت ارزش کتاب و تحقیقایشان فراتر از حد موجود میشد.
هنر عاشیقی دارای ابعاد متفاوتی است و عاشیقها نیز در پلههای مختلف این درجهبندی قرار میگیرند. هنر عاشیقی شامل نوازندگی، خوانندگی، داستانسرایی، همچنین سرودن شعر، گفتن و خلق داستان و در نهایت، هنر ایفاگری است. برخی از عاشیقها تنها مهارت ساز زدن و خواندن ترانه را دارند و کمتر عاشیق جوانی هست که توانایی روایت داستان داشته باشد. در مرحلهی بعدی عاشیقهایی هستند که علاوه بر مهارت در نوازندگی و خوانندگی و داستانگویی، خود شعر نیز میسرایند. در مرتبهای بالاتر عاشیقهایی هستند که در هنر موسیقی، توان نواختن آهنگهای ابداعی را دارند یا به عبارت سادهتر آهنگساز هستند. مرحلهی بالاتر آنکه داستان نیز ابداع میکنند یا به زبان امروزی رمان نویس هستند. در آخرین مرحله، عاشیقهایی هستند که ایفاگرانی قدرتمند هستند و ریش سفید ملت خویشند که به مقام “دده” میرسند. چنین عاشیقهایی همواره بر گنجینهی ادبیات و فرهنگ مردم ما میافزایند. چنین هنرمندانی نه تنها قادرند ذوق و هیجان در تماشاچیان پدید آورند بلکه قادرند شنوندگان هنر خود را روزها، هفتهها و ماهها در کنار خویش حفظ کنند و شاگردانی نیز تربیت نمایند.
در داستانهایی که صبغهی بومیدارند حوادث داستانها معمولا در زنجان و اطراف آن –یعنی در منطقه- میافتد. هرچند همهیاین داستانها در کل آذربایجان توسط همهی عاشیقها روایت میشوند، اما برخی از این داستانها کاملا صبغهی بومی دارند. مثلا حوادث داستان بیرچک خانیم در خرمدره اتفاق افتاده، بهرام و گول خندان به طارم و رودبار مربوط میگردد، کلبی و سلبی مربوط به عاشیقهای طارم شناخته میشود و الی هکذا. همچنین یادآوری میشود که آهنگهای منطقهای نیز وجود دارد که در موسیقی عاشیقی با نام “زنگان هاوالاری” شناخته شدهاند. همچنین همین آهنگهای منطقه به ابعاد کوچکتر نیز مشخص شدهاند مانند: ابهر هاوالاری، طارم هاوالاری و زنگان هاوالاری که تا همدان نیز ادامه مییابند.
انتظار این بود که در این کتاب در مقدمهای هرچند کوتاه بدین هنرها اشاره میشد. بویژه با ترجمهی فارسی این داستانها، یکی دیگر از هنرهای اصلی عاشیقها – روایتگری، بیان ادبی و هنری آنها نادیده گرفته شده است. پدید آورنده میتوانست متن اصلی را آورده و سپس ترجمه را در بخش دوم ارائه نماید.
انتقاد اصلی کتاب بر عدم آشنایی دستاندرکاران کتاب نسبت به شعر و ادب ترکی است. باید قبول کرد که هرچند زبان ترکی زبان سادهای است و هنوز زبان و ادبیات ترکی در مدارس رسمیت نیافته است، اما ادبیات استاد خود را میطلبد و هر مدرسه نرفتهای نمیتواند ادعای ملائی کند. فرمهای شعر عاشیقی کاملا حساب شده و دارای اوزان محکمی است. در این کتاب، گویی توجهی به این اوزان نشده است. در اشعار تعداد هجاها در یک نوع شعر فیالمثل در گرایلی که ۸ هجایی است که در این کتاب هر مصرعی ساز خود را میزند و از ۷ تا ۱۲ هجایی در بندهای مختلف آن آمدهاند. برای نمونه به اشعار مندرج در صفحات ۱۹۴، ۱۹۷ و ۲۰۵ که مربوط به یک داستان است توجه کنید. قطع یقین عاشیق و راوی اصلی، درست خوانده است؛ اما کسی که آنرا روی کاغذ آورده با قصد اینکه با خط و زبان معیار بنویسد این بلا را بر سر اشعار آورده است. این موضوع در کل کتاب قابل مشاهده است و تنها مختص چند صفحه یا یک داستان خاص نیست.
باید اضافه کنم، کتابهایی که توسط ادارات و وزارتخانهها چاپ و نشر مییابند، مراسم رونمایی و تقدیر و جایزه اساس کار شمرده میشوند، و به علم و هنر کتاب بی توجه میمانند. این امر حتی در مورد کتابهایی که ادارهی فرهنگ و ارشاد منتشر کرده است نیز، به چشم میخورد. آیا بهتر نیست کارها را به کاردان بسپارند و از کارشناس نظر بخواهند تا نقایص در چنین حدی عریان نباشد؟ در کار ترجمه نیز اشتباهات فراوان است. متن و اشعار گاهی کاملا غلط و نابجا ترجمه شدهاند بویژه ترجمهی شعرها نشانگر معنی آنها نیست. به همین خاطر اصالت داستانها با مشکل بزرگی روبرو میشود. شاید اگر اشعار ترجمه نمیشد، بهتر از ترجمههای غلط و نامفهوم بود. جالب آنکه بجای ترجمه نوشته شده است: “مفهوم شعر”؛ و خود مترجم میدانسته است که ترجمهها نه تنها درست نیستند بلکه مفاهیم هم نادرست هستند. در کل کتاب بر این امر شاهد هستیم کهی ک قوشمای سه بندی که شامل ۱۲ مصرع است تنها در دو جمله ترجمه شده و باقی مصرعها رها شدهاند. برای نمونه به ترجمهی اشعار صفحات ۳۵، ۷۷، ۱۲۹، و ترجمهی کل داستان علی کلیبری از صفحهی ۱۶۵ تا آخر داستان نگاه کنید. غوغایی است بخدا.
در پایان باید به چاپ خوب و صفحه آرایی زیبای کتاب نیز اشاره نمود؛ مسلما در هزینهها صرفه جویی نشده است. جای تشکر دارد. وظیفهی خود میدانم که از پنج عاشیق بزرگ منطقه که دراین کتاب، داستانها را بازآفرینی کردهاند (عاشیق حسین ابراهیمی، عاشیق گلابعلی داوودی، عاشیق ستار خدائی، عاشیق محمد نجفی و عاشیق یارمحمد عیسی بیگلی) تشکر و قدردانی کنم. برای همهی دستاندرکاران این اثر آرزوی توفیق بیشتر را دارم. امیدوارم در آینده باز هم شاهد آثاری از این دست و البته بی نقص باشیم.
2 پاسخ
با سلام داستان عاشقی زنجان دارای آنچنان نوشته شده است که داستان ها اصولا سر در گم و نامفهوم می مانند و خواننده نمی داند که چرا این اتفاقات افتاده و چه شده است. من که این کتاب را به امیدی خواندم هیچ لذتی از آن نبردم.
منده اؤز نوبمده سئویندیم . بیری بوکی ، زنجان عاشیقلاری، کیتابی چاپ اولوب ، ایکینجی بو گؤزل نقد کی دوکترکریمی یازیلار .
البته شعر لر تاریخ بویو ، آغیزدان آغیزا گزدیگی اوچون ، عاشیق لاریندا بیرچوخونون کتبی یازی یا باغلی اولمادیقلاری اوزوندن ، بیرچوخ شعرلریمیز سلیقه ای اوخونوب ، حتی دگیشیلیب .
اما اولین اقدام بو داستانلاری کتبی حالینا سالماق ، زور ایش دیر . او اوزدن بو ایشین اوزمانلاری ندان آسیلی دیر . بیرطرفدن ده باخاندا گؤرولموش ایشین عیبی اولار . گؤرونمه میش ایشین عیبی اولماز