یئددی یارپاق بیر چینار
علی محمدبیانی
غزل مجموعهسی
چاپ اول: ۱۳۹۷
نشر شانی
یاشماق کیتابلاری.
چنین به نظر میرسد که غزل ترکی در آذربایجان معاصر مسیر تحول را به درستی پیموده است. مخالفان و موافقان غزل، حرفهای زیادی دربارهی شعرِ زمان بودن یا نبودن آن گفتهاند. فارغ از استدلالهای آنان، آن چه که در زمانهی ما اتفاق افتاده دلالت دارد بر وجود و حضور جدّی غزل در زندگی هنری و ادبی ما. مردم، چه آنهایی که اهل ادب و هنرند و چه آنهایی که علاقهای به شعر و ادب نشان میدهند، عمدتا با غزل، میانهی سازگاری دارند و نوگراییهای روی داده در غزل ترکی امروز را بیشتر میپسندند. غزل، استعداد ترنم پذیریاش نسبت به قالبهای آزاد بیشتر است و موسیقی موجود در آن به طور طبیعی گرایش مردم را به این قالب معطوف میکند. همچنین امکان به ترانه در آوردن این قالب در مقایسه با انواع دیگر بیشتر است. به هر روی غزل امروز با مردم است و در کنار مردم و دردهای آنان را از مناظر مختلف میتواند آینهگی کند. تغزل هیچوقت غزل را ترک نکرده است و تصاویر مدرنِ تغزلی در غزل امروز آن را جذابتر نموده است، اما مباحث اجتماعی نیز در غزل، بروز و ظهور فوقالعادهای داشته است. ضمن این که از لحاظ فرم نیز تغییراتی را در آن شاهد بودهایم. مناطق مختلف آذربایجان همگام با معاصریت در عرصهی ادبیات به ویژه شعر و قالب دوستداشتنی آن یعنی غزل، نوگراییها را پذیرفتهاند. غزل معاصر ترکی هم به لحاظ معنا و هم به لحاظ لفظ دگردیسیهایی را پشت سر نهاده و فضاهای گوناگونی را تجربه کرده است. پیشگامان و معاصرین در این قرن کوشیدهاند که این قالب همچنان مورد توجه مردم باقی بماند و به نظر نگارنده در این زمینه شاعران ما موفق عمل کردهاند. مخاطبان غزل از هر جنسی را باید مورد توجه قرار داد. نمیتوان گروهی از خوانندگان سنتی را به جهت علائقشان و مسیر مطالعاتیشان نفی و طرد کرد، بلکه همگان حق دارند انتخاب خود را در عرصهی شعر داشته باشند. تحولات میانهروانه نیز طرفداران کثیری دارد و شاید این گروه در مقایسه با سنتگرایان و مدرنها و پستمدرنها از نظر آماری تعداد بیشتری را به خود اختصاص دهند و البته غزل مدرن و پستمدرن نیز مخاطبان ویژهی خودش را دارد. سخن این است که هر گاه غزل از هر نوع آن، مخاطب خود را از دست بدهد آن زمان است که میتوان ادعا کرد غزل مرده است و قالبِ زنده یا معاصری محسوب نمیشود. اما وضعیت موجود در حال حاضر چنین سیگنالهایی را بروز نمیدهد. با این مقدمهگونه میرویم سراغ غزلهای مجموعهی «یئددی یارپاق بیر چینار» تا نگاهی مختصر به این دفتر بیندازیم.
علی محمدبیانی در یئددی یارپاق ما را با غزل مدرن رو به رو میکند. زبان در این شعرها بیتردید پوست انداخته است و آن نیست که ما در غزلهای سنتی با آن مواجهیم. آنچه را که فرم غزل امروزی طلب میکند، محمدبیانی به درستی آن را دریافته است. زبان و فرم، دو عنصر منحصر به فردی است که ساختار و هستی شعر را رقم میزند. قرار گرفتن در فضای معاصریت و درک این شناخت و فهمِ مقولهی تغییر و نوشدگی برای شاعرِ حقیقتبینِ امروز کافی است.
هر شعرده بیر دونیا یاتیب آینالی دونیا
من شعر اوخورام دونیالارا مشتاق اولاندا (ص۸)
کشف رمز و راز این دنیای پرآینه، وظیفهی شاعر است. این رموز در زبان و تصویر و معنا منعکس است. زبان و ایماژی که چهرهی حقایقِ امروزین ما را به نمایش بگذارد. گذر از سنت، بالطبع امری پذیرفتنی است. ماندن و نفس کشیدن در آن به هیچ عنوان توصیه نمیشود، اما درک عمیق آن فضا با تمامی ویژگیهایش و نهایتاً عبور از آن و قرار گرفتن در دنیای جدید امری طبیعی مینماید و هرآینه ماندن و گذر نکردن خطر پوسیدن و مردن را در پی دارد. محمدبیانی نشان میدهد که این مراحل را به طور طبیعی از سر گذرانده است و حالا ایستاده است در جایی که میباید میایستاد.
قارانلیق یاغیر اللرین هاردادیر
یئتیرسین منی بیرده ایوانلیغا
شاعر در ایوان روشنایی است. او با وجود سیاهی به واسطهی دستهای روشنی که طلبیده، خویشتن را به سکوی بایسته رسانده است.
در نگاه اول به این مجموعه موضوع تغزل و حماسه و همنوایی این دو در روح و روان غزلها بیشتر به چشم میزند. همراه ساختن این دو عنصر به یقین کار آسانی نیست. تلفیق هنرمندانهی آنها نیازمند ممارست و تبحّر و نیز درکِ آنِ شعری است. به یک معنا شناخت شعر و زبان آن. باید رتوریک شعر را دانست و به مفهوم فضاسازی در شعر واقف بود. کاربست این عناصر(تغزل و حماسه) از یک سو به شعر، تلطف و از سویی فخامت و ای بسا زُمختی کمرنگ میدهد. هم عاشقانهگی در آن پیداست و هم اجتماعیات و سیاسیات. گرچه در مرتبهی نخست شاید چنین به نظر رسد که چگونه همنشینی اینها امکانپذیر است، اما تجربههای شاعران اصیل و بزرگ اثبات کرده است که ممزوج ساختن این دو با یکدیگر راه سومی را پیش پای ما مینهد که مناظر تازهای را میتوان در آن مشاهده کرد. برای مثال شاید غزلهای حافظ برای این بحث، مناسبترین باشد. محمدبیانی کوشیده است هر دو وجه زبان را به نسبت مساوی در لایههای لفظی و معنایی تقسیم کند.
اوشویور اللریم آنجاق، تاپیرام فرهادیمی
توتورام اللریمی لالهسینین داغلیغینا(ص۱۳)
باغلاساز یار ساچلاریلا گولـله دلمیش سینهمی
بیر گؤزومدن سئل آخارکن، بیر گؤزومدن قان گلر (ص۲۳)
گل شعر اوخو ای قانادلی بولبول
سنسیز کوچهلر قفس- قفسدیر(ص۳۶)
بیر ساچلی بولود کئچدی بو یوردون هاواسیندان
ایللردی کی سونبول دریرم باغچا- باغیندان(ص۶۳)
آی، ایپک دستمال ایله گؤز یاشیمی
گؤزلریمدن سیلهجکدیر بو گئجه(ص۸۷)
اینجه بارماقلی گولون حسرتینه یاندی کؤنول
یئنه گول گلمهدی، باغلار کپنکسیز قالدی(ص۹۵)
باغچامیزدا آنام اکمیشدی گؤزل گول، آدی ناز
قوروسون اللری یارب، اونو شئه- شئه درهنی(ص۱۰۹)
ما در مختصات زبان تغزلی با عناصری همچون موسیقی نرم و متوازن، صمیمیت و سادگی زبان و گریز از تکلف، استفاده از افعال حسی، صراحت و صداقت زبانی و… مواجهیم. این ها مواردی هستند که زبان را در مسیر عاطفی شدن قرار میدهند. تغزل در بیشترینهی غزلهای این دفتر مشهود است، بنابراین شاعر از این منظر توانسته است به مقصود نایل شود. در ویژگیهای زبان حماسی نیز میتوان به عناصری همچون زبان فاخر، اوزان کوتاه و کوبنده، خارقالعادهگی مکان و زمان و شئ، قهرمانسازی با جنبههای اساطیری و ملی و مذهبی و… اشاره کرد که تلفیق این دو را در ابیات پیشین مشاهده کردیم.
برای مثال در بیت ذکر شده در صفحهی ۱۳ اوشور اللریم(سرد شدن دستها) از حوزهی زبان حماسی است و تاپیرام فرهادیمی(یافتن فرهاد) را میتوان از حوزهی زبان تغزلی محسوب کرد. همچنین توتورام اللریمی(گرفتن دستها) از حوزهی تغزل و لالهسینین داغلیغینا(داغی لاله) از ساحتِ زبانی حماسه محسوباند. در بیت صفحهی ۲۳ میتوان گفت که فضای حماسیِ «گولـله دلمیش سینه» (سینهی گلوله خورده) و «بیر گؤزومدن قان گلر» (از یک چشمم خون میآید) در تقابل است با فضای تغزلی «باغلاساز یار ساچلاریلا» (اگر با گیسوان یار ببندید) و با «بیر گؤزومدن سئل آخار» (از یک چشمم اشک جاری میشود). در مجموع می توان از این بحث نتیجه گرفت که شاعر به صورت خودکار، این زبان شاعرانه را به کار میگیرد که از سویی فضای تغزل و از دیگر سو فضای حماسه را در ذهن مخاطب رقم میزند.
صمیمیت و روانی زبان که از شاخصههای زمزمهپذیری و به نوعی ماندگاری شعر است، در غزلهای محمدبیانی به آن اندازه که انتظار میرود، دیده نمیشود. شاید یکی از علل آن را بتوان در نوگرایی زبان دانست. آن جا که زبان در جست و جوی ترکیبات و معنای تازه است و واژگانِ کمتر به کار گرفته شده در غزل را پذیرا میشود و تشبیهات و استعارات نونوارتر به گسترهی خود راه میدهد، زبان نیز به صورت طبیعی، اندکی از روانی دور میماند. زبان کلاسیک به جهت استعمال طولانیمدت و تکرار تشبیهها و استعارههایش و آشنایی اذهان مخاطبینش، بدون گره و هر گونه دشواری در قرائت ظاهر میشود، اما هر قدر میزان تازگی صورتهای خیال و به ویژه ترکیبات جدید، بسامدش بالاتر رود، در مسیر پیام و گیرندهی پیام پارازیتهایی ممکن است به وجود آید. اقتضای غزل نو این است که بین اجزای آن، از میزان هماهنگیهای متداول در شعر کلاسیک کاسته میشود. مراعات نظیر و تناسبی که در غزل گذشته شاهد آن هستیم در غزل نو به میزان قابل ملاحظهای رنگ میبازد و ظاهراً هرچه کمتر این تناسبات لفظی به کار روند، گرایش به فرم نو هم بیشتر میشود.
بیتردید علی محمدبیانی در میان غزلسرایان معاصر ترکی، یکی از چهرههای مطرح میباشند. هرچند امروزه تصویر دقیقی از کل شعر آذربایجان نداریم و آنتولوژیهای منتشر شده تمامیت غزل معاصر آذربایجان را نمایندگی نمیکنند، چرا که در این نوع مجموعهها عمدتاً اکثریت شاعران لحاظ نگردیدهاند و بیشتر این مجموعهها صورت محلی و احتمالاً دوستانه پیدا میکنند و میتوان گفت که نوعی کار مافیایی در انتخاب شعرها دیده میشود، اما به هر ترتیب در یک نگاه جامعنگر میتوان محمدبیانی را از شاعران موفق در غزل ترکی قلمداد کرد.
در تعدادی از غزلهای این دفتر میتوان رد پای لهجهی زنجانی را مشاهده کرد. کاربرد خاص برخی از واژهها و افعال، نشانگر به کارگیری عنصر لهجهی محلی است و این شیوه البته دو گونه پیامد میتواند داشته باشد: پیامد نخست آن است که ما از یک زبان واحد ادبی در سراسر آذربایجان به دور میمانیم و هر لهجه جداگانه ساز خود را میزند و این میتواند مخاطب را با دشواری فهم زبان درگیر کند و از گسترهی آن بکاهد. پیامد دیگر آن این است که میتوان در سایهی واژگان محلی و شیوهی کاربرد افعال با مقداری هوشمندی و ظرافت و نبوغ، حوزهی اثرگذاری آن را افزایش داد. موفقیت این راه هرگز آسان نیست، اما دور از دسترس هم نمیباشد.
امروز شاید وقت آن باشد که غزل معاصر ترکی به شکلی دقیق و جامع از زوایای مختلف و از مناظر گوناگون سبکی و بر اساس موازین نقد امروز مورد بررسی واقع شود تا جایگاه آن و شاعرانش آشکارتر جلوه کند.