به یاد زندهیاد غلامحسین فرنود
حمید دادیزاده
ترا من چشم در راهم،
من از یادت نمی کاهم.
عزیزیم آدی قالار،
میوهنین دادی قالار.
ایگیت اؤزی گئتسه ده،
یوردوندا آدی قالا ر.
عزیزییم بو داغا،
ائللر کؤچر بو داغا.
ائله کی من دؤزورم،
کیمسه دؤزمز بو داغا.
مئی داغلار، مزه داغلار،
یار سیزده گزه داغلار.
ساغالمامیش داغ اوستن،
چکیلدی تزه داغلار.
در این بیدرکجای غربت که خبر ماندگار شدن غلامحسین فرنود را شنیدم توسن ذهنم بی اختیار مرا به سال ۱۳۵۲ پرتاب کرد که غ.فرنود با بردباری و مهارت و توانمندی کمک کرد که معلمی یلاقبا بتواند کتاب «آزادیهای سیاسی و قتل و عام اقتصادی در شیلی» را به چاپ رساند.
غ.فرنود با من زندگی میکند و هرگز اقتدار، جوانمردی و بزرگ منشی او را فراموش نمی کنم. همچون دکتر ترابی در آرزوی فرهنگستانی آزاد و غنی بود که تمام عمرش را در آنجا مصروف دانش و فرهنگ و خلاقیت کند. آزادهای بود که نشان از صمد داشت و همنشینی با زنده یادان بهروز و نابدل و دیگران.
غ.فرنود همواره ظرفیتهای ادبی فرهنگی و نقد فراوانی داشت که استبداد مانع رشد آن شد. در محیط بسته و منجمد تبریز «فرنود» امکان شکوفایی و کار پژوهشی نداشت. اندیشههای درخشانی در زمینه نشر و خلاقیت ادب متعهد داشت. افسوس زمانه با وی همراه نشد و همچون دکتر ترابی فشار و خفقان دستان او را بست.
نمیدانم دیگر چه بگویم اما اشاره باید بکنم به بزرگواری و شخصیت والایش که بی قید و شرط، و بی آلایش و جوانمردانه در بحبوحه سالهای ۱۳۵۹-۶۰ به یاری یارانی گماشت که همچنان در سینه تاریخ ماندگار خواهد بود.
آنان که محیط فضل و آداب شدند،
در جمع کمال شمع اصحاب شدند،
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند.
هر راز که اندر دل دانا باشد،
باید که نهفتهتر ز عنقا باشد.
کاندر صدف از نهفتگی گردد در،
آن قطره که راز دل دریا باشد.
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش می کوشی.
باقی همه رایگان نیرزد هشدار،
تا عمر گرانمایه بدان نفروشی.
با این چهار مصرع ترکی آذری سخن را تمام میکنم و یادش را گرامی میدارم:
آنجاق ائلی اوچون یاشایانلارین
اؤلوب گئتمکایلن عؤمرو قورتولماز.
اؤلومله حیاتدا بیر بوتونلوک وار
گول توخوم اولماسا، توخوم گول اولماز.
بهار ۱۳۹۹