مقدمه:
در سال ۲۰۰۵ میلادی “رقص سماع” در فهرست میراث ناملموس یونسکو به نام کشور ترکیه ثبت شد و در سال ۲۰۰۹ موسیقی “عاشیق” با وجود این که در سال های گذشته پرونده آن در ایران برای ثبت در بخش شاهکارهای فرهنگ شفاهی یونسکو آماده شده بود، برای نخستین بار در جهان به نام کشور جمهوری آذربایجان به ثبت رسید. این کشور در سایه تلاش و سرمایه گذاری های خود توانست در اجلاس میراث ناملموس یونسکو که در کشور امارات برگزار شده بود، پرونده “عاشیق لار” را به نام خود ثبت کند. برای اینکه یک اثر به ثبت جهانی برسد ابتدا باید به عنوان اثر ملی برای مردم کشور خود شناخته و ثبت شده باشد و این در حالی است که موسیقی عاشیق آذربایجان هنوز در کشورمان به ثبت ملی نرسیده است!
با مرور این اخبار این سوال پیش می آید که آیا سهم آذربایجان از فرهنگ ایران حتی در این حد هم نیست که شاخص ترین موسیقی فولکلوریک این سرزمین در داخل کشور به عنوان یک اثر ملی ثبت گردد؟! آیا مسئولین کشور در جهت یکپارچه سازی فرهنگی ایران به دنبال حذف تدریجی هر آنچه مصداق تنوع و چندصدایی در عرصه فرهنگی کشور می باشد، هستند؟! به نظر می رسد تنها در سایه چنین سیاست های پنهانی است که کشورمان فرصت ثبت یک اثر ملی نظیر موسیقی عاشیق را به سادگی از دست می دهد. به هر حال دنیا، دنیای رقابت است و این رقابت فقط در مسائل نظامی و امنیتی خلاصه نمی شود و هستند کشورهایی که تلاش ها و سرمایه گذاری های خود را به حفظ و ثبت میراث های فرهنگی نیز معطوف می نمایند. اقدام جمهوری آذربایجان برای ثبت موسیقی عاشیق به نام خود در همین راستا قابل ارزیابی است.
در هر صورت این موضوع بهانه ای شد تا نگاهی دوباره ای به این هنر و موسیقی و ویژگی های آن داشته باشیم.
تاریخچه هنر عاشیق
در موزه ایران باستان و موزه لوور در قسمت تاریخ ایلام به مجسمه های کوچک نوازندگانی با قدمت دو هزاره قبل از میلاد بر می خوریم که همچون عاشیق های امروزی سرپا ایستاده و ساز خود را بر روی سینه نگه داشته اند. چنین نوازندگانی را که مشابهش را می توان فقط در میان ترکان امروزی پیدا کرد سرنخی از قدمت هنر موسیقی عاشیقی ترکان به دست می دهد. امروزه هنر عاشیق در میان مردم کشورهای ایران، جمهوری آذربایجان، ترکیه، ترکمنستان، قفقاز و دیگر مناطق ترک نشین رایج است. عاشیقهای آذربایجان وارث یکی از غنیترین بخشهای ادبیات و فرهنگ شفاهی آسیا هستند.
عاشیق ها نوازندگان، آوازخوانان و خنیاگرانی هستند که راوی باورها، دردها، آرزوها، قهرمانی ها و داستان های حماسی مردم بوده و گاه در نقش ریش سفیدان و خردمندان قوم خود از قداست و احترام خاصی در بین اقوام ترک برخوردار بوده اند. آنان با الهام از مفاهیم پاک و انسانی زندگی و طبیعت، احساسات و تمنیات خود و خلق خود را به آواز ترنم کرده اند. این قداست و احترام را می توان در داستان هایی چون “دَدَه قورقود”، “کور اوغلو” و “عاشیق غریب” و … مشاهده کرد که در آنها عاشیق ها نقش محوری در حوادث دارند. عاشیق با نام های متفاوتی همچون اوزان و باخشی در بین ملت ترک شناخته شده است. در کتاب دده قورقود که از نخستین نمونه های ادبیات کتبی آذربایجان بعد از اسلام است، همه جا لفظ “اوزان” برای عاشیق ها به کار می رود. در این کتاب، اوزان در شأن قهرمانان حماسه میخواند و در حالیکه برای آنان دعای خیر میخواند ترانههایی میسراید. در دوران قدیم اوزان ها در میان قبیلهها از حرمت خاصی برخوردار بودهاند و ساز در دست از طایفهای به طایفه دیگر رفته و در شأن قهرمانان و مردان بزرگ وطنشان، منظومهها و داستان ها سروده و شهرت آنها را ابدی میساخته اند. در عین حال، آنها ریشسفیدان، رئیسان، عالمان و روحانی های خلق بوده و در سختی ها و مشکلات زندگی به خلق خود کمک می کرده اند.
امروزه اسنادی از نقش موسیقی اولیه در بین اقوام کهن ترک در برخی از عبادتگاه ها و لوحهای پیدا شده، به دست آمده است. در دورههای مختلف تاریخی در مسایل مختلف زندگی اقوام ترک، جای پای اوزان ها دیده میشود بطوری که بر اساس یافتهها، راوی داستان های کهن ترکان، پیری است که با صنعت عاشیق بیگانه نیست. در دورههای بعد، هنر عاشیق با ویژگیهای خاصاش وارد اسطوره و حماسهها هم شده که نمونه آن “کوراوغلو” قهرمان افسانهای است که هنر عاشیقیاش همیشه در مبارزه همراهی اش کرده است.
اطلاعاتی از وجود اوزان ها یا عاشیق ها در دوران خیلی دور تاریخ در دست است. ادبیات ترک مملو از اشعار و ترانههای ساخته اوزان هاست. اولین آثار و نشانههای مهم ادبیات ترک “ترانههای ستایشی” است که توسط کاهنان ترک در قبل از میلاد مسیح ساخته و گفته شده است. این کاهنان شامل شامانها، گامها، تویونها، باکسیها و اوزان ها بوده اند. این شخصیت ها در زمان های بعد بخصوص در میان اوغوزها، اوزان نامیده شدند. اوزان ها بعدها از وظایف و تکالیف دینی خود دست برداشته، ساز را به سینه آویخته و احساسات، رنج ها، غمها و شادی های مردمشان را ترنم کردهاند. آنها به افسانهها و اسطورهها روح دوباره بخشیدهاند.
امروزه متن منظومهها و ترانههای اوزان ها در دست نیست ولی با استناد به منابع چینی، ترجمه اشعاری در دست است که مربوط به دو قرن قبل از میلاد می باشد. در بیشتر منابع تاریخی، شواهدی دال بر ادامه شاعری و هنرمندی اوزان ها در بعد از میلاد مسیح وجود دارد. در این باره تاریخنویسان با اشاره به مرگ “آتیلا” سردار قوم “هون”، از مراسم عزاداری و مرثیه سرایی اوزان ها در لشگر هون خبر میدهند. در بخشی از این مرثیه سرایی چنین آمده است:
«آتیلا بزرگترین حاکم هون ها و پسر “مونجوق” است و فرمانده کل قدرتمندترین قوم ترک است. با یک لشگر بر “اسکیتا” غالب آمد، شهرها را گرفت، امپراطور روم را به هراس انداخت و …».
این ترانهها و نغمههای مربوط به ترک ها نشان میدهند که در آن زمان شعر اوزان شکل گرفته بود. ترجمه این اشعار به زبان چینی در دسترس میباشد که اطلاعات محدودی از آن اشعار ارائه میدهد. این ترانهها و نغمه ها شامل ۲۴ سرود بوده و موسوم به “نی چالان نغمه لری” (سرودهای نیزنان) است. خصوصیت واضح این اشعار این است که در شکل ترانههای عامه و گاهاً چوپانی بوده و مفهوم عاشقانه دارند. ادبیات عاشیق در واقع ادامه همین سرودهها و ترانههاست و عاشیق ها جانشین اوزان های قدیم هستند.
در زمانهای قدیم و نیز در قرون وسطی به عاشیق ها، “وارساق”، “یانشاق”، “قوسان”، “تویون” نیز گفته میشد و به باارزشترین و لایقترین عاشیق، اصطلاح “دَدَه” اطلاق میشد که معروفترین آنها دده قورقود است.
همانگونه که اشاره شد عاشیق در گذر زمان نام های مختلفی به خود گرفته و تثبیت نام عاشیق به این هنرمندان دوره گرد مربوط به بعد از ورود اسلام به آذربایجان است. در بین قزاق ها با عناوینی چون “باکسی” و “آگین” نیز روبهرو میشویم.
باخشی:
بر اساس متون موجود، باخشیها افرادی در بین قوم اوغوز بودند که ساز میزدند و به ایفای نمایش و رقص میپرداختند. زبان شناسان ریشه این واژه را در زبان ترکی قدیم جستجو کردهاند و واژه امروزی “باکی یاباق” که به معنی تقلید صدای حیوانات است و در زبان قرقیزی کاربرد دارد، را هم ریشه با باخشی تشخیص داده اند. با این وجود بین اوزان و باخشی تفاوتهایی نیز وجود داشته است. در بین اقوام آذربایجان، باخشی به فردی اطلاق می شده که از غیب و آینده خبر میداد ولی اوزان این مسئولیت را عهدهدار نبوده بلکه فقط افرادی را در بر میگرفت که به کمک ساز خود درس های اخلاقی میدادند و به درمان بیماران روحی میپرداختند. نشانه های علاقه مردم آذربایجان به باخشی، امروزه از روی اسامی برخی مناطق قابل تشخیص است. برای نمونه می توان به روستای باخشی کندی در شهرستان سلماس و یا دژ باخشی قلعه سی در ارومیه اشاره کرد. باخشی بعدها به عاشیق های اوزبک و ترکمن نیز اطلاق شده است.
اوزان:
اوزان ها در بین ترکهای اوغوز شخصیت هایی بوده اند که امروزه عاشیق ها بلحاظ کارکرد و جایگاه معادل آنها هستند. در کتاب دَدَه قورقود به عاشیق اوزان و به ساز “قوپوز” گفته میشود. شخص دده قورقود خود متفکر و عاشیق هنرمند قوم اوغوز است که در بین قبیله خود ساز (قوپوز) مینوازد و آنها را هدایت و ارشاد میکند. او یک عاشیق حماسی است که ساز در دست، در مجالس شرکت میکند، در شأن قهرمانان حماسه میسراید و دعای خیر بدرقه راه آنان میکند و بعد از غالب آمدن قهرمانانِ داستان هایش، آنها را تحسین میکند.
مسئولیت اوزان ها گاهی هم شامل حل مشکلات مردم، قضاوت در امور قوم، راهنمایی وظایف مردم، حتی معلمی فرزندان قوم و آموزش آنها، ریش سفیدی و دانایی قوم و نظایر این بوده است. واژه اوزان را می توان در سرودههای حکیم نظامی گنجوی نیز سراغ گرفت و در اشعار برخی از شاعران همدوره و متقدم و متاخر مولوی از جمله یونس امره به لفظ اوزان بر میخوریم.
درباره کلمه اوزان نظریات مختلفی ارائه شده است. محمدحسن طهماسب این کلمه را از ریشه “اوْز” و آن را به معنی پیوند زدن و با یکدیگر ارتباط دادن، میداند. به نظر وی اوزان شاعر هنرمندی است که قافیهها را به یکدیگر و شعر را به نثر میزند. عاشیق ها به هنگام هنرمندی، در بین ترانهها، حوادث موجود در اشعار را بصورت نقل و قول و صحبت یعنی به نثر به مستمعین میرسانند. اوزان یعنی “اوْزَن” به معنای کسی که کلمهها را دنبال هم چیده و شعر می سازد.
در میان قوم ارمنی نیز هنرمندانی از این قبیل وجود داشته که به آنها “قوسان” میگفتند. در برخی از نوشته ها، قوسان از ریشه قوسماق(قوشماق) و به معنای سراینده آمده است که بعدها با حذف حرف “ق” از اول کلمه به شکل اوسان / اوزان در آمده است. این کلمه آذربایجانی حتی در زبان دری هم وارد شده و گوسان به همین معنای خنیاگر در متون دری ثبت شده است.
واژه اوزان هنوز هم در پاره ای از نقاط آذربایجان به اشکال مختلف در فرهنگ گفتاری استفاده می شود. اسامی برخی روستاها نظیر اوزان کندی در شهرستان ارومیه و روستای گلعذان (گُل اوزان) در شهرستان سلماس نمونه ای از آنهاست. همچنین در شهر گنجه (جمهوری آذربایجان) به منطقهای به نام محله اوزان ها بر می خوریم.
عاشیق:
درباره کلمه عاشیق، تعابیر مختلفی وجود دارد. در کتاب دده قورقود این لفظ(ashiq) به معنای “دگمه” مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین به آلت های کوچک واقع در انتهای ساز که سیم ها را به وسیله آن کوک و تنظیم میکنند، عاشیق گفته میشود. اما محمدحسن طهماسب معتقد است که این کلمه برگرفته از کلمه “عاشق” بوده و عربی است؛ یعنی کسی که عاشق و طرفدار خلق و طایفه خود است.
حسین محمدزاده صدیق معتقد است خاستگاه لفظ عاشیق در لوحهای سومری و بصورت واژهashuq بوده و مرکب از دو جزء ash از مصدر ashmaq در معنای خنیاگری و جوش و خروش و uq پسوند اتصاف ترکی باستان در معنای سرود و ساز سخنگو و کسی که با پیغام موزون خود نظم و نشاط و شادی می آفریند، است. پس از منسوخ شدن الفباهای سومری، اورخونی و اویغوری در میان ترکان اصیل ایرانی و پذیرش الفبای قرآنی، لفظ ashuq با واژه و معنای عاشق عربی در هم آمیخت و در شکل و معنا یکسانی یافت.
تاریخ مدون و نهضت شعری عاشیق از قرن نهم هجری و از زمان نهضت فرهنگی شاه اسماعیل ختائی هم زمان با حکومت قاراقویونلوها در آذربایجان شروع میشود. البته از وجود عاشیق ها و ادبیات عاشیق و عاشیقنامهها در زمان های قبل از این، نیز اطلاعاتی در دست است. ولی اولین عاشیق که دیوان مدون او به دست رسیده است، “عاشیق قوربانی” است که معاصر با شاه اسماعیل ختائی بوده است.
از آن زمان به بعد ادبیات عاشیق، به دنبال ادبیات رسمی و کتبی بدون هیچ وقفهای قدم برداشته و گسترش مییابد. از بنیانگذاران این نهضت می توان عاشیق قوربانی، عاشیق عباس توفارقانلی(توفارقان همان آذرشهر کنونی میباشد)، عاشیق واله، عاشیق جنون، خسته قاسیم و عاشیق علعسگر را نام برد. این عاشیقها از قرون وسطی به بعد، زندگی سخت و رقتآمیز مردم ستمدیده و محروم شهرها و روستاها را در اشعار و ترانههای خود ترسیم و تصویر کردهاند و همواره پشتیبان آنها بودهاند. بعضی از این عاشیقها مثل عاشیق جنون در مبارزات خلق علیه ظلم و ستم، ناحقی و خانخانی شرکت کرده و با شعر و ساز خود هوادار و پشتیبان قهرمانانی چون “کوراوغلو” شدهاند.
عاشیق قوربانی در نیمه اول قرن ۱۶ میلادی می زیسته و اولین عاشیقی است که دیوان شعر از او باقی مانده و در دسترس است. او شاعر و غزل پردازی ماهر و هنرمند بوده است. قسمتی از اشعار او مضمون اجتماعی و سیاسی دارد. او در این اشعار از ظلم و ستم فئودال ها و زورگویان سخن میگوید. او شاه اسماعیل را مرشد کامل خطاب کرده و با او درباره مسائل سیاسی و اجتماعی زمان خود مباحثه میکند. عاشیق قوربانی در اشعار خود به پیروزی حق و عدالت یقین دارد و ایمان دارد که بهاری در پی زمستان خواهد آمد. عاشیق های آذربایجان او را “استاد عاشیق ها” خطاب کرده و همواره از او الهام گرفتهاند.
معروفترین عاشیق های آذربایجان از قرن ۱۶ تا ۲۰ میلادی به شرح زیر است:
– عاشیق های قرون وسطی (از قرن ۱۶ تا ۱۸): عاشیق قوربانی، عاشیق عباس توفارقانلی، ساری عاشیق، عاشیق واله و خسته قاسیم.
– عاشیق های قرن ۱۹ و۲۰: عاشیق محمد، عاشیق عباس گؤیچهلی، عاشیق آیدین، عاشیق چوبان افغان، عاشیق علی گؤیچهلی، عاشیق موسی، عاشیق پری، عاشیق رجب، عاشیق علعسگر، عاشق قشم و عاشیق آزافلی.
ویژگی های شعر و موسیقی عاشیق
در آذربایجان، از نظر کارکرد هنری به شاعر، نوازنده و آهنگساز و کسی که عنصر های ادبیات، موسیقی، رقص و تئاتر را در خود گرد هم آورده و یک هنرمند همه جانبه است، عاشیق گفته میشود. او فرزند هنرمند خلق است؛ هم شعر و آهنگ میسازد و هم ساز میزند، میخواند و رقص میکند.
در اجرای “اپرای کوراوغلو” صدها هنرمند و نوازنده شرکت میکنند تا نقش کوراوغلو را در صحنه خلق کنند؛ در حالیکه یک عاشیق به تنهایی میتواند بخش های مختلف اپرا را یکبه یک در مجالس بصورت کامل اجرا کند.
فرق عاشیق و خواننده در این است که عاشیق در حالیکه میخواند، ایفای نقش (رُل) نیز میکند و فرق عاشیق و هنرپیشه در این است که عاشیق در یک صحنه تمام نقشها و رُل ها را اجرا میکند و در عین حال ماجرا و داستان را نقل می کند. مهمتر از همه اینکه عاشیق برخلاف خواننده و هنرپیشه، مکان ماجرا را خود خلق میکند و خودش مؤلف و آهنگساز است و گاهاً فیالبداهه میتواند در مجالس شعر بگوید.
عاشیق ها بلحاظ نحوه اجرا، همواره بصورت ایستاده و با قامتی افراشته و ترجیحاً با لباس ویژه و رسمی به اجرای هنر می پردازند و گاهاً برای به هیجان آوردن شنوندگان و ناظرین، در حین ایفای برنامه از حرکاتی چون بالا و پایین بردن کاسه یا بازوی ساز یا قرار دادن ساز در پشت گردن یا کوبیدن پای بر زمین به خصوص به هنگام اجرای آهنگ های حماسی استفاده میکنند. عاشیق، هنرمندی ساز زن و ترانهسراست. او با ساز خود موجودیت مییابد. عاشیق بیساز، هنرمندی کامل نیست.
بنا به بررسیهای محققان، آهنگ های عاشیقی به همراه خلق داستان ها ایجاد شدهاند؛ به اینصورت که همراه با تعریف یک داستان آهنگ ها در روایت آن ایفای نقش میکردند که بعدها آهنگ های این موسیقی به صورت مستقل نیز به اجرا درآمدند.
تعداد آهنگ های عاشیق (عاشیق هاوالاری) که در طول تاریخ تکوین این موسیقی ایجاد شده است، ۷۲ و گاهاً ۷۳ آهنگ ذکر شده است. برخی از این آهنگ ها به نام ایجاد کنندۀ آن یا به افتخار برخی از افراد (نظیر شاه ختایی، کسمهکرم، حبیبی، امراهی، پناهی و حیدری) و برخی نیز به نام مکان های جغرافیایی (نظیر اوردوباد گوزه للمهسی، ترکیه گرایلیسی، شماخی، قرهعینی، میصری، قرهباغی) مشهور شدهاند.
شعر عاشیق در آذربایجان از نظر فرم بسیار متنوع بوده و متناسب با آهنگ های موجود در موسیقی عاشیق خلق می شود. فرم های مختلف شعر عاشیق در وزن هجایی سروده می شوند و شعر عروضی کمتر در میان شعرهای عاشیقی دیده میشود، به همین دلیل با زبان ترکی و ساختار این زبان مانوس تر است. تقسیم بندی انواع شعر عاشیقی بر اساس قافیه، وزن و کاربرد کلمات و نیز مضمون صورت می گیرد. رایج ترین فرم های شعری در ادبیات عاشیق عبارتند از: دییشمه، قوشما، گرایلی، دیوانی، مخمس، مستزاد، تصنیف، بایاتی، تجنیس، دوداق گلمز، اوستادنامه، تاپماجا، باغلاما، قیفیل بند و . . . .
نگاهی به هنر و ادبیات عاشیق نشان می دهد که بخشی از این ادبیات به صورت داستان توسط عاشیق ها ساخته و پرداخته شده و برای مردم نقل شده است. عاشیق های آذربایجان در ساخت داستان، شعر و نثر را با هم ترکیب کرده اند. در داستان های عاشیقی، افسانه، اسطوره، حماسه، عشق، محبت و صمیمیت از عناصر ذاتی به حساب می آید. داستان های عاشیقی آذربایجان در دو دسته اصلی جای می گیرد: دسته اول داستان های حماسی است که داستان های دده قورقود و کوراوغلو از این دسته اند. دسته دوم داستان های غنایی است که در فرهنگ عامه به “محبت داستانی” مشهورند. اصلی و کرم، عاشیق غریب و شاه صنم از نمونههای مهم این دسته اند. در داستان های حماسی، عاشیق دلیریها، مبارزات و پیکارهای قهرمانان قوم را در مقابل زورگویان تاریخ نقل می کند و از قول آن قهرمانان، آرزوهای مرد ترنم می شود.
و کلام آخر اینکه “عاشیق” در طول تاریخ اجتماعی و فرهنگی آذربایجان و حتی در فضای مبارزاتی چند دهه اخیر همواره همراه و همدل مردم در شادی ها و غم ها بوده اند و در عین حال، هنر و ادبیات شفاهی این مرزوبوم را سینه به سینه تا به امروز حفظ کرده اند. آنان دین خود را پرداخته اند، اما براستی مسئولین فرهنگی کشور برای این هنرمندان چه کرده اند؟!
منابع:
– تحقیق پیرامون ادبیات شفاهی آذربایجان(مجموعه مقالات). آکادمی علوم جمهوری آذربایجان.
– عاشیق لار. حسین محمدزاده صدیق، آذر کتاب، تهران.