دونیا منیم ائویمدیر…
مصاحبه با استاد هوشنگ آذراوغلو
محمدعلی ارجمندی
موسیقیدان، مغنی، اولین آذربایجانی برنده جایزه پروانه طلایی موسیقی از ترکیه، بازیگر سینما و تئاتر، کشتیگیر تیم ملیایران، محقق و… در یک کلام، استاد هوشنگ آذر اوغلو از هنرمندان شهیر و مفاخر معاصر آذربایجان، کسی که غیر از هنر موسیقی و سینما، استعداد خارق العادهاش در ورزش حرفهای را نیز به اثبات رسانده و با حضور در تیم ملی کشتی ایران و رقابت با نام آورانی چون جهان پهلوان غلامرضا تختی،امامعلی حبیبی، عبدالله موحد و … به افتخارات بیشمار خود افزوده است.
بی شک علاقهمندان به موسیقی آذربایجان با نام استاد هوشنگ آذراوغلو آشنا و صدا و تصویرش را شنیده و دیدهاند، صدای دلنشین آذراوغلو جدای از کنسرتهای پرشمارش از کانالهای رادیو تلویزیونی بزرگ ترکیه بمانند TRT و … نیز به گوش رسیده و قطعههای ماندگار از صدای وی در تلویزیون دولتی و مرکز موسیقی جمهوری آذربایجان در قالب «قیزیل فوندلار» ضبط و نگهداری میشود.
آذراوغلو گرچه چندین سالی میشود که ساکن شهر استانبول میباشد ولی همواره به زادگاهش آذربایجان عشق میورزد و مدتی از ایام سال را درایران سپری میکند.خوشبختانه در سفر اخیر وی به اورمیه فرصتی با ارزش برای دوستداران فرهنگ و هنر بوجودامد تا از نزدیک گفتگویی باایشان داشته باشیم. هرچند در دی ماه سال گذشته گفتگوی بسیار کوتاهی با وی داشتم،اما خوشبختانه در روزهای پایانی اردیبهشت ماه سال جاری این توفیق نصیبمان شد که پذیرای استاد آذراوغلو در دفتر نشریه بوده و گفتگویی مفصل و صمیمی با وی داشته باشیم که مطمئنا خواندن آن خالی از لطف نبوده وامیدواریم موجب رضایت مخاطبان عزیز قرار گیرد.
***
استاد آذراوغلو در ابتدا از قبول دعوت یاشایش وامدنتان به دفتر نشریه تشکر میکنم وامیدواریم روزهای خوبی در اورمیه داشته باشید، لطفا به عنوان اولین سوال خودتان را برای خوانندگان معرفی کنید.
در ابتدا از همین فرصت استفاده کرده و از مردم خونگرم اورمیه و نشریه وزین یاشایش که افتخار Hشنایی با آن را از سال قبل داشتم تشکر میکنم وامیدوارم که در راستای خدمت به فرهنگ و هنر آذربایجان موفق و سربلند باشید.
اما در رابطه با سوال شما، بنده هوشنگ آذراوغلو متولد سال ۱۳۱۷ شمسی در خانوادهای اصیل آذربایجانی از شهر زیبای بندر انزلی هستم.
به دوران کودکی خوداشارهای داشته باشید و به زادگاهتان بندر انزلی و خاطرات تلخ و شیرین تان از آن زمانها.
خب، شیرینیها و تلخیهای زندگی جدای از هم نیست و مطمئنا برای من نیز هر دوی اینها بوده، در دوران کودکیام زندگی خوبی داشتیم. بواسطه اینکه پدرم ناخدای کشتی بود زندگی راحتی داشتیم با خاطرات زیبا تا زمانی که پدرومادرم را تقریبا در یک زمان از دست دادم، ماردم را در ۱۰ سالگی و پدرم را در ۱۳ سالگی، من ماندم و سه خواهر و دو برادرم و مشکلات و سختیهایی که در پیش رو بود. حتی فرصت رفتن به مدرسه را نیز از دست دادم و با ماهیگیری و کارهای دیگر به اقتصاد خانواده کمک میکردم، تااینکه بعدها حادثهای مسیر زندگی من را تغییر داد و تصمیم گرفتم که بنا به هر شرایطی سواد یاد بگیریم.
دراین رابطه اگر توضیح بیشتری بفرمایید خوشحال میشویم؟
با کمال میل، همانطوری که گفتم در دوران کودکی با توجه به مشکلات در پیش رو نتوانستم به مدرسه رفته و سواد داشته باشم و آن زماناین موضوع چندان برایم مهم نبود تااینکه روزی برای تماشای فیلمی به سالن سینما رفتم. آن موقع از فیلم ناطق و این طور چیزها خبری نبود، تنها تصویری بود که بعضا با نوشتههایی به عنوان زیرنویس ماجرای فیلم را شرح میداد. من هم که سوادی برای خواندن آن نوشتهها نداشتم، نوجوان بودم و کنجکاو و مدام از نفر بغل دستیام میپرسیدم که چه چیزی نوشته و توضیح میداد، تا اینکه در جواب من گفت : مگر خودت کوری و نمیبینی! من هم از روی ناراحتی با مشت به صورتش زدم تا اینکه کار بالا گرفت و مرا دست بسته تحویل کلانتری دادند. در آنجا هم که حسابی از خجالتم درامدند و به شدت کتکم زدند که چرا فلان کس را که نگو برای خودش آدم بزرگ و مهمیبود را زدهای. دراین میان از شانس خوب من افسری خوش اخلاق بود که به حقیقت ماجرا پی برده بود، آمد از من دلجویی کرد و گفت چرا سواد یاد نمیگیری، گفتم که دوست دارم یاد بگیرم ولی جایی را سراغ ندارم و از او خواهش کردم اگر آشنایی دارد مرا معرفی کند تا در آنجا درس بخوانم و اینگونه شد که با راهنمایی آن افسر به کلاسهای آکابیل رفتم، حتی طبق سفارش معلمام دو ساعت زودتر از بقیه سر کلاس حاضر میشدم و با علاقه و اشتیاقی که داشتم موفق شدم در طی مدت کمیکلاس ششم را به پایان برسانم که در آنزمان مورد تعجب خیلی از دوستان و آشنایان شد. حتی در ۱۶ سالگی مثنوی معنوی را به راحتی میخواندم، و آن شروعی بود برای ادامه تحصیلاتم بعدها در تهران و در رشتههای تخصصی هنر دراماتیک و سینما و تئاتر زیر نظر اساتیدی چون مهدی فروغ، پرویز بعیدی و …
چه شد که به سمت و سوی موسیقی سوق پیدا کردید؟
موسیقی بویژه از نوع موغام آن در خون همه مردم آذربایجان موج میزند و بالطبع مردم بندر انزلی و من نیز از این قاعده مستثنی نبودیم، بندر انزلی بواسطه عروسیها و جشنها با طنین موسیقی اصیل آذربایجانی مزین میشد، از ده سالگی به واسطه افرادی چون ولی واحد و مشهدی سلامت با موسیقی موغامات آشنا شدم و با برنامههای موغام رادیو باکی عاشق و دلباخته موغامات شدم، صدای بزرگانی چون خان عمی، بولبول، جاببار قاریاغدی و … را میشنیدم و در حالی که چندان سن و سالی نیز نداشتم شروع به زمزمه کردن و یادگیری دستگاههای موغامات میکردم.
اولین اساتید شما در موغامات چه کسانی بودند؟
اولین استادهای من در بندرانزلی همان ولی واحد و مشهدی سلامت بودند، آشنایی خوبی با دستگاههای موغام داشتند و موغامات را میفهمیدند، بعدها اساتیدی چون مصطفی پایان نیز که از باکی به انزلی آمده بود کمک خوبی به من دراین زمینه کرد. صد البته رادیو باکی که بزرگترین معلم من در موسیقی بود. آن زمانها که مثل الان نبود،دستگاه و ردیف و گوشه و شعبه را توضیح داده و یا در تلویزیون زیر نویس کند، امروزه با وجود آموزشگاههای مختلف و کتابهایاموزشی کار هنرجویان راحت تر شده، تنها معلمام یک رادیو بود و بس، آنهم با مشکلات فراوان اما انگیزه زیاد.
بی شک اراده شما در رسیدن به خواستههایتان با وجود تمامیمشکلات ستودنی است و این میتواند الگویی خوب برای جوانان باشد بویژه آنهایی که جای در پای بزرگان موسیقی آذربایجان چون شما گذاشتهاند. دراین زمینه چه توصیهای برای جوانان دارید؟
خب،ایمان و امید به آینده و پشتکار و سعی و تلاش بی نتیجه نخواهد ماند. برای خود من مشکلات همیشه بوده، در آن ایام که با اشتیاق خاصی به دنبال یادگیری موغامات آنهم بطور علمیبودم، همزمان کارهای دشواری را نیز انجام میدادم. باور کنید کفشگری میکردم. در گرمای طاقت فرسای تابستان در نانوایی کار میکردم و حتی دشواریهای کارهای سختی چون آهنگری را نیز برای رسیدن به هدفم تحمل کردهام. موغام میراث فرهنگی آذربایجانیان است و حفظ آن بر عهده تک تک ما و این نیز میسر نمیشود مگر با تلاش و کوشش دو چندان.
هوشنگ آذراوغلو بعدها بواسطه اقامتش در تهران و آشنایی با بزرگان موسیقی و فعالیتهای گستردهاش به یکی از ستارههای موسیقی آذربایجان تبدیل میشود که چه بهتر ماحصل آن را از زبان خود شما بشنویم؟
پس از آنکه خدمت سربازیام را در نیروی دریایی بندر انزلی پشت سرگذاشتم در انزلی با خواننده بزرگ مصطفی پایان که از باکی برای مراسمی به شهرمان آمده بود آشنا شدم و در کنارش به اجرای چندین موغام در جشنها پرداختم که با استقبال گرم مردم روبرو شد، آشنایی من با مصطفی پایان زمینهای شد تا او مرا با «صابر آتشی» از بزرگان هنر در تهران آشنا کند و این مقدمهای شد برای اقامت من در تهران و آشنایی با سایر بزرگان موسیقی، و اما بعدها به سبب همکاریام با بخش موسیقی آذربایجانی رادیو ایران با عزیزانی چون زنده یاد علی سلیمی، صفرعلی جدید – تارزن، اسماعیل چشم آذر – کمانچه، اسکندر آذری – قارمان و سایر دوستان آشنا و در رادیو فعالیت میکردیم. در تنها کانال تلویزیونیایران در آن زمانها ترانههای نیز داشتم.
به زنده یاد استاد علی سلیمیاشاره کردید، تا چه حدی با یکدیگر همکاری داشتهاید؟
جدای از همکاریهای هنری دوستی نزدیکی نیز با هم داشتیم، حیدر بابایا سلام را که ساخته علی سلیمیبود برای بار اول من در کنسرت تبریز اجرا کردم که با استقبال کم نظیر مردم مواجه شد و البته بعد از انقلاب نیز برای نخستین بار ماهنی «سیزه سلام گتیز میشم» سلیمی را من در ترکیه خواندم و تبدیل به یک ترانه بسیار زیبا در ترکیه و حتی سایر کشورها شد.
اگر اجازه بفرمایید برای تنوع در گفتگویمان نیز که شده کمیاز دنیای موسیقی فاصله گرفته و به فعالیتهایتان در سینما و روزش حرفهای بپردازیم، شما در مقطعی عضو تیم ملی کشتی ایران بودهاید و همزمان در سینما نیزحضور داشتهاید، دراین باره چه سخنانی برای گفتن دارید؟
در عرصه سینما که ورود من به دنیای بازیگری اتفاقی بود و آن نیز بر میگردد به حضور دکترامیر هوشنگ کاووسی فارغ التحصیل تئاتر از فرانسه برای ساختن فیلمی بنام «خانهای کنار دریا» در انزلی و انتخاب من برای بازی در نقش صیاد، خب برای من که تازه از خدمت سربازی مرخص شده بودم پیشنهاد خوبی بود و بعدها بواسطه همین آشنایی در نزدیک به ۲۰ فیلم سینمایی بازی کردم از میان آنها میتوان به «از جان گذشتگان» که ایلوش از آسوریان اورمیه نیز بازی کرده بود و یا «مرد و نامرد» – «گنج قارون» – و …اشاره کرد. البته با بازیگران خارجی سینما نیز بمانند کوت یورکتمر در فیلم قهرمان – جین میچم فرزند رابرت میچئم در فیلم «گل شیطان» و سالووات ویتمن و یول برامئر نیز هم بازی بودهام.
و در مورد کشتی؟
ورزش را که به طور جدی از کودکی دنبال میکردم. در ایام جوانی هم با عبدا ا.. موحد رفت و آمد داشتیم و هر دو کشتی کار میکردیم و این دوستی و آمدن موحد به انزلی و تشویقهای او باعث شد که من مقطعی بصورت جدی کشتی را دنبال کنم، تقریبا ۴۵ سال قبل بود که با ضربه ریحانی موفق شدم دو بنده تیم ملیایران را بدست آورم و افتخار آشنایی و مسابقه با بزرگانی همچون غلامرضا تختی –امامعلی حبیبی ببر مازندران – عبدا.. موحد، صنعتکاران و … را داشته باشم.
در چه وزنی کشتی میگرفتید؟
در وزن ۷۵ کیلوگرم
از خاطرات تلخ و شیرین آن ایام برای خوانندگان حرفی دارید؟
خاطرات آن دوران که همهشان شیرین است و فرقی نمیکند برد یا باخت باشد. بالاخره همه رقبا نه تنها از مفاخر کشتی ایران بلکه جهان بودند و واقعا دوران طلایی کشتی ایران بود. یکی ازاین خاطراتم مربوط میشود به کشتی با اماعلی حبیبی و باختم با اختلاف ۲ یا ۳امتیاز. واقعا در کارش بی نظیر بود و در جهان یکه تازی میکرد. بردم مقابل ریحانی و دعوت به تیم ملی نیز از خاطرات خوبم است. اما یکی از زیباترین خاطراتم مربوط میشود به سفر غلامرضا تختی به بندرانزلی و استقبال گسترده مردم از تختی، مردم حتی فرصت نمیدادند تا من به تختی نزدیک شوم ولی به هر حال در یک فرصت تختی را از جا کنده و روی شانههایم نشاندم تا ارادت خودم را به ایشان نشان دهم، واقعا انسان بزرگی بود و محبوبیتش نیز به واسطه همین ادب و افتادگی و بزرگیاش بود.
استاد با وجوداینکه حتی به تیم ملیایران نیز دعوت شدید چه شد که آن را بصورت جدی دنبال نکردید؟
ورزش و سینما و موسیقی هر سه با هم انرژی زیادی را طلب میکرد و مطمئنا پرداختن بصورت جدی به همه آنها ممکن نبود، ادامه تحصیلاتم نیزاین مشکلات را دوچندان میکرد. ولی لازم بود. جدای از همه این موارد، موسیقی و موغامات آذربایجان چیزی نبود که بتوان به راحتی از آن دل کند. من با موسیقی آذربایجان زندگی کرده بودم و میکنم و به هیچ عنوان نمیتوانستم آن را سینما و یا کشتی عوض کنم.
از صحبتهایتان معلوم مینماید که عشق انکار ناپذیر نسبت به موسیقی آذربایجان دارید و حاضر به معامله آن با هیچ چیز دیگری نیستید:
موغامات قله موسیقی جهان است و به جرات میتوانم بگویم برترین موسیقیهاست. اما متاسفانه عدهای در صدد تضعیف این موسیقی هستند که چندان خوشایند نیست.
لطفا واضح تر بگویید؟
بله ببینید، چرا مافیای موسیقی جهان (کشورهای غربی) از طنین صدای موغامات وحشت دارند و مانع پیشرفت جهانی آن میشوند و در برابرش مقاومت میکنند، موغام در حقیقت یک نوع عرفان برگرفته از مکتب جهان شرق است که انسانیت و اخلاق را در مقابل سرمایهداری و ترویج بی بندباری غرب تبلیغ میکند. موغام روح انسان را صیغل میدهد و شادیها و غمهایش که برگرفته از دل است همه به دل مینشیند و مطمئنا با وجود چنین موسیقی غنی جایی برای موسیقیهای سخیف باقی نمیمانده و دراینجا است که در جمهوری آذربایجان مهد موغام و سرزمین اوزئیرحاجی بیگلی نیز عوامل وابسته با کانالهای متعدد، در ترویج موسیقی سخیف و بی محتوا برگرفته از مافیای جهانی موسیقی و در تضاد با موغامات گام بر میدارند کهاین واقعا ناخوشایند است.
بخشی دیگر از فعالیتهای شما که توام با موفقیتهای بزرگی نیز برای شخص شما و موسیقی آذربایجان بوده بعد انقلاب در کشور ترکیه بوده، لطفا در مورداین موفقیتها سخنی بگویید:
بعد از انقلاب اسلامی به بندر انزلی برگشتم و نمایشگاه اتومبیلی با نام حیدربابا دایر کردم ولی از آنجا کهاین کار با روحیات من سازگار نبود موفق نبودم و تا حدودی ضرر نیز کردم. تااینکه پس از دو سه سال به ترکیه رفتم که آنهم مشکلات خاص خودش را داشت.
چه مشکلاتی؟
خب بالاخره در شهر بزرگی بمانند استانبول، که شناخت چندانی نیز از اطرافم را نداشتم، مشکلات خاص خودش وجود داشت. در راه موفقیتم سختیهای بسیاری را متحمل شدم . برای مثال در اوایل ساکن یک زیرزمین کوچک تنها با یک والور بودیم که از آن برای پخت و پز، گرمای اتاق، گرم کردن آب برای شست و شوی لباسها، استفاده میکردیم، و خرج و مخارج زندگی را از طریق دوختن دکمه برای پیراهنهای تازه دوخته شده که به تعداد بسیار زیاد همه روزه به روی دستهایم از مسیر طولانی به خانه حمل میکردم تامین میشد. قصدم از گفتن این موارد تنها این است که امیدم را در سخت ترین شرایط نیز از دست ندادم. بعدها بواسطه آشناییام با دکتر داندانپزشکی به نام «شئنل اونال» که از اهالی قارادنیز بود پایم را به رادیو استانبول باز شد و همکاریام را با این رادیو شروع کردم و بعد از مدت اندکی موفق شدم در آنکارا با رادیو TRT همکاری کنم و ماهنی «سیزه سلام گتیرمیشم» ساخته علی سلیمی را در آن رادیو خواندم که سرآغاز موفقیتهای من بود.
و در ادامهاین روند رو به پیشرفت به چه موفقیتهایی دست یافتید؟
بله در ادامه بواسطه همین ماهنی «سیزه سلام گتیرمیشم» موفق به دریافت جایزه بزرگ پروانه طلایی موسیقی در سال ۱۹۸۵ شدم که توسط تورقوت اوزال رئیس جمهور وقت ترکیه به من اهدا شده و آن را زا دست هنرمند بزرگ ترکیه «زکی مورن» دریافت کردم، در ادامه با اجرای ترانههای به مانند «اینسان دردلره درماندیر» که شعر و آهنگ نیز از خودم بود و همکاری بیشتر با رادیو و تلویزیون ترکیه به موفقیتهای بیشتری نیز دست یافتم.
گویا قطعههای از اثرهای شما در قالب قیزیل فوندلار نیز ضبط و ثبت شده است دراین باره توضیح بیشتری بفرمایید:
بله، در طی سالیان اخیر و با دعوت مرکز موسیقی جمهوری آذربایجان و کانال دولتی آذربایجان قطعههای در قالب دستگاههای مختلف موسیقی موغام با صدایم ضبط و نگهداری میشود.
آیا با هنرمندان بزرگ موسیقی آذربایجان همکاری داشتهاید؟
بلی از زمانهای قدیم با بسیاری ازاین بزرگان نظیر آقاخان عبدا… یف در باکو با زینب خانلار اووا در ترکیه، رامیز قلی یف و میرناظم اسدا.. یف، عبدا.. قربانی و ذاکر ممداووا کنسرت مشترک داشته و با بزرگانی چون حاجی ممداوو، عاریف بابایف و رشید بهبوداوف آشنایی داشتهام.
استاد آذراوغلو تا کنون باید در کشورهای زیادی در ارتباط با موسیقی حضور داشته و به دفاع از موسیقی زیبای موغام پرداخته باشد. تعدادی از آن کشورها را نام ببرید؟
ایران – کانادا – آلمان – انگلیس، فرانسه، روسیه،امریکا، بلاروس، ترکیه، آذربایجان و … دونیا منیم ائویمدیر، با هنر میشود زیبا زندگی کرد.
در رابطه با دونیای موسیقی خودتان خاطرات بسیاری باید داشته باشید که یقینا ذکر یکی از آنها خالی از لطف نخواهد بود.
از شیرینترین خاطراتم در رابطه با موسیقی میتوانم به دعوت دوباره تورقوت اوزال از من برای دیدار با وی اشاره کنم و مهمتر از آن ارج گذاشتن وی به موسیقی بود که زیبایی آن را دریافته بود.
در ترکیه به غیر از فعالیت در زمینه موسیقی و همکاری با کانالهای رادیو و تلویزیونی اوقات فراغت خود را به چه کاری اختصاص میدهید؟
مطالعه بخشی جداناپذیر از زندگیام بوده و هست و بیشتر اوقات فراغتم را با آن سپری میکنم. به جوانان نیز که در هر رشتهای فعالیت میکند توصیه میکنم که کتاب خواندن را فراموش نکنند.
لطفا احساس خود را به هر یک از این کلمات در جملهای کوتاه بیان کنید:
آنا – باشا تاج دیر، هر درده علاج دیر.
آذربایجان – یانی منیم قانیم، قان دا اولماسا من اؤلهرم.
موغام – موغامسیز آذربایجانین یاشاماغی آجیدیر.
هوشنگ آذراوغلو – آذربایجانین تکجه بیر موسیقی خادیمی.
در انتها اگر حرف خاصی برای گفتن دارید بفرمایید؟
برای تمامی خانوادهها هر زمان زیبایی، سلامتی و زیبا زندگی کردن را آرزومندم، همیشه یکدیگر را دوست داشته باشید.
منبع: هفته نامه یاشایش شماره ۱۵۷ یازدهم خرداد ۹۰
2 پاسخ
بو گؤزل ایشدیر با ساغ اولون
کی بو مصاحبه نی بورا آتمیسیز
اینترنت ده هوشن گ آذر اوغلونا گؤره چوخ آز مطلب وار.
با سلام
روحش شاد و ممنون از مصاحبه خوب شما که به نظرم بهترین منبع برای آشنایی با ایشان است.