سیمای انسانی- هنری “ایرانی”
دکتر علیاکبر ترابی
هنرمند راستین، این وجدان بیآرام دوران، خود شاخهای است پربار از فرهنگ اجتماع و هنرش نیز عصارهای است از فرهنگ و هنر جهان پیرامون او. از سوی دیگر هنرمندان برجسته، اگرچه زاده و پرودهی محیط خود و وابسته به زمان و مکان خویشاند، ولی به هنگام اوجگیری در فضای هنری و تعالی بخشیدن به هنر، از دایرهی تنگ محیط و عصر فراتر میروند و گذشته و حال و زمان و مکان را پشت سر میگذارند و به افقهای نو و آیندهی آرمانی چشم میدوزند و سرانجام به ابدیت میپیوندند.
این گفته دربارهی زندهیاد محمّدرضا ایرانی، نقّاش چیرهدست معاصر ایران بیشتر صادق است؛ زیرا او از سویی فرزند برومند این اجتماع، و هنرش محصول فرهنگ این سرزمین بود و او خود این میراث فرهنگی به ویژه هنر پیشکسوتان نقّاشی ایران مانند استاد کمالالملک، یاسمی، قندریز و حیدریان را تجلیل مینمود و از سوی دیگر با فرا رفتن از مرزهای زمان و مکان، نوابغ نقّاشی جهان مخصوصا” رامبراند، وانگوگ، دلاکروا، مونه، پیسارو، لوترک، دگا و مانه را به عنوان نقّاشان برحستهی تاریخ فرهنگ جهانی ارج مینهاد.
با این همه گفتنی است که چه او هنر نقّاشی جهان دیروز و امروز و آثار نقّاشان شاخص دنیای معاصر را به شایستگی مورد ارزیابی و استفاداه قرار میداد، ولی خود در سالهای آخر عمر کوتاهش، پس از گذر و نظر همه جانبه به سبکها و شیوههای هنر نقّاشی، سرانجام به شیوهی خاص خویش دست یافت و شخصیت هنری خود را به عنوان نقّاشی با احساس و ماهر کشور خود سخن بگوید و آثار باارزشی را تقدیم هنرمندان، هنردوستان، هنرشناسان و علاقمندان ترقّی فرهنگ جهانی نماید، تثبیت نمود.
بخش مهمّی از آثار او که تأثیر سبکهای مورد علاقهاش، رئالیسم و امپرسیونسیم، بر درخشندگی و زیبایشان افزوده است، رنگ و بوی محیط طبیعی و اجتماعی و ویژگیهای سرزمین خود را به صورت گلها و سبزهها دامان کوهستانها و چشماندازهای روستا و حیات و فعالیتهای روستاییان منطقهی آذربایجان با خود دارند.
ایرانی حتی در مواردی که در شاهراه هنر پای جای پای نقّاش بزرگ جهان میگذارد و با نگاه همه سونگر، الهامات و تأثیراتی از مشاهیر هنر زمانها و مكانهای دور و نزدیك میپذیرد، باز به ابزار شخصیت هنری خویش و شیوهی خاصّ كار خود به ویژه در آثار پایانی عمر خویش میاندیشید؛ در واقع او بهترین راه پیوند میان گذشته و حال، سنّتنگری و نوگرایی، هنر غرب و شرق را برگزیده است؛ و این، ویژگی روش ایرانی است كه در كارهایش نه سبك نقّاشی سنّتی را یكسره نفی كرده و نه به سبكهای غربی به عنوان آخرین الگو در قلمرو نقّاشی بها داده است. روشنتر بگوییم: امتیاز روش نقّاشی وی در این بوده و هست كه او از میراث هنری گذشته، آنچه را كه ارزشمند و پویاییبخش یافته است، در تابلوهایش مورد استفاده قرار داده و از هنر امروز جهانی نیر آنچه را كه در راه اعتلای هنرش میتوانسته نقشی سازنده و موًثر داشته باشد، برگزیده و ارج نهاده است؛ و بدین ترتیب از سبكهای نقّاشی گذشته، عناصر زنده و بالنده و پویا را گرفته و به خدمت اعتلای نقّاشی هنر نقّاشی و نوآفرینی گمارده است و در این راه نه تنها از جذب عناصر پویای هنر نقّاشی غرب، لحظهای غفلت نورزیده، بلكه آنچه را در این رهگذر برای تسریع پیشرفت شیوهی نقّاشی خود، ارجدار و سرنوشتساز یافته، مورد استفاده قرار داده است.
این «بِهگزینی» و «تعادلجویی» و اهمیت تعلم و تعمیم آن تا آنجا در كار و اندیشهی ایرانی برای خود میدان عمل وسیع گشوده و تأثیر ژرف و دیرپا نهاده است كه حتّی دیدهگاههای هنری هنرآموزان جوانی را كه وی عاشق آمورش نقّاشی به آنان بود نیز، تحت تأثیر قرار داده است.
اینك به كار و خلاّقیت این نقّاش شوریدهی پركار و سختكوش كه همواره مانند چراغی فروزان فراراه علاقمندان گسترش و درك در این دیار بود، چراغی كه با فروغی خیرهكننده به یكباره و نابهنگام خاموش شد، از نزدیك نظری بیفكنیم و «سیمای انسانی- هنری» او را با هم دقیقتر و سیری تحوّل تكنیك نقّاشی و به اعتباری دگرگونی ظاهری و بیرونی كار و فعالیت هنراش را به همراه تحوّلات درونی و فكری او عمیقتر مطالعه نماییم.
گفتیم نخستین حقیقتی كه درباهی ایران جلب توجّه میكند این است كه او یك عاشق شوریدهی نقّاشی و شیفتهی هنر بود و اضافه كنیم كه در مورد شیفتگی او به نقّاشی هر چه گفته شود گزاف نخواهد بود؛ زیرا این شوریدگی و شیدایی، اساسا” حدّ و مرزی نمیشناخت و ایرانی تا پایان عمر به این عشق و شیفتگی به نقّاشی و اصالت آن وفادار ماند و مهمتر از آن، او كه زادهی درد و تندیس رنج كشیدگی بود، تمام رنجها و دردها و همچنین ذوق و شوق و شیفتگی خود را در قالب هنرش ریخت و سرمشق ارزندهای از عشق و شیفتگی به نقّاشی را ارائه نمود و در تاریخ هنر ایران ثبت كرد.
سادگی و بیپیرایگی و به ویژه پاكی و وارستگیاش سب میگردید هر كسی از همان آغاز آشنایی با او به خوبی دریابد كه با شخصیتی بارز، دروننگر و بلندطبع و در عین حال با نقّاشی شیفته و پر حرارت كه چشم به قلّههای هنر دوخته است، سر و كار دارد. بدین ترتیب، به تدریج و با گذشت زمان كه میدان كار و فعالیت و تجربیات ایرانی گستردهتر و اندیشهها و نظریات هنریاش ژرفتر میشد، ارزش و اعتبار هنر و آموزشهای هنری او نزد دوستداران و شیفتگانش فزونی مییافت. هر كس كه با تابلوهایش آشنا میشد و جزئیات تلاش و خلاقیت او را تعقیب مینمود، به خوبی میتوانست احساس كند كه او هرگز نایستاده و مدام در حركت و تكاپوی هنری است.
ایرانی همچنان كه در جوانی و دورهی تحصیلات دانشگاهی، اساس كار خود را بر طرّاحی گذاشته بود، با همان دیدهگاه، هر روز طرّاحیهای مختلفی را با خلاقیت تمام و سرعت كار باورنكردنی كه زبانزد همه بود، میآفرید و تا آخر عمرش نیز بر این حقیقت كه «طرّاحی اساس نقّاشی است» پای میفشرد و تحت هیچ شرایطی از این اصل رویگردان نبود.
مطرح و مورد بحث واقعشدن طرّاحیهای او در محافل هنری شهر، هرگز او را مغرور نساخت و او همان حركتهای را با قلم مو روی بوم ادامه داد و درست در همین مقطع بود كه در پرتوی قدرت معجزهگرش، آناتومیها و فرمها دقیقا” جای مطلوب و شایسته خود را و رنگها و نورها، حالتهای ویژهی خود را پیدا میكردند؛ رنگهای گرم و شاد ولی جدا از هم كه پهلوی یكدیگر قرار میگرفتند و كافی بود تماشاگر تابلو را از نزدیك نگاه كند تا به قلمهای تند و قدرت و صلاب شیوهاش كه خود را به رخ نگرنده میكشید، متوجّه شود.
نكتهای كه در این میان باید تصریح كرد، این است كه كار و هنر ایرانی به موازات پویایی زندگی اجتماع پیوسته جلو میرفت و تحوّلات و دگرگونیها به خود میدید و در مجموع استوارتر و ارزشمندتر میگردید.
ایرانی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در تهران به تبریز برمیگردد. در این مرحله از زندگی علاوه بر ایجاد یك تحوّل مثبت در محافل هنری شهر، فرصت پیدا میكند تا بیشتر با مردم تماس داشته باشد و محیطهای كار و فعالیت آنان از گوشههای ناشناختهی تبریز تا روستای دور و نزدیك، از زندگی افراد ساده و زحمتكش شهری گرفته تا كار و فعالیت چوپانها و كشاورزان با نگاه تیزبین و نكتهیاب نظاره كند و ضمن آشنایی عمیقتر با زندگی، درد و رنجهایشان، سرانجام اندوختههای احساسی و فكریاش را به صورت تابلوهایی زیبا و برخوردار از یك طرّاحی استوار و رنگهای قوی و با شیوهای استثنایی، حیات جاویدان میبخشد.
بازتاب زندگی اجتماعی به ویژه، تأثیر حیات خانوادگی در افكار و آثار وی تا آن حد گسترده و عمیق است كه به راحتی میتوان این تأثیرات را در آثار او نشان داد؛ در این مورد كافی است گفته شود كه معاشرت او با خانوادههای پاك و اصیل شهر، سرانجام به انتخاب شریك زندگیاش میانجامد و توافق فكری و فرهنگی و عاطفی و جوّ حاكم بر زندگی جدیدش، از او نقّاشی پرقدرتتر میسازد؛ قدرتی كه این بار خود را به صورت لطافت و ظرافت و ملایمت در آثارش نمیان میدهد. یك نگاه به آثار وی پس از ازدواجش در سال 1359 بیانگر واقعیت فوق است.
از این مرحله به بعد است كه مهر و وفای خانوادگی در آثار او، خود را به صورت لطافت و ظرافت نشان میدهد دیگر از آن رنگهای تیره و تار در آثار او خبری نیست و حركات لطیف قلم و ظرف شده و از تكههای درشت و خشن و تند اثری دیده نمیشود. آثار این دوره كاملا آثاری دلپذیرند و از پاكی و بیآلایشی حكایت میكنند. گویی مهر و وفای ژرف زندگی مشترك با همسر، لطافتی بیشتر به ارمغان آوردند. رنگها در آثار این دوره كاملا” زنده و شاد و موضوعات دلكش، و شیریناند؛ شاد و شیرین به حلاوت محیط گرم خانواده. با قاطعیت میتوان گفت كه بخش بزرگی از بهترین آثار وی بازتاب و آفریده همین دورهی فراموشنشدنی خانوادگی است. قدرت ایرانی در این دوره به منتهای درجه میرسد و ایرانی خستگیناپذیر، حد و مرزی در نقاشیهای خود نمیشناسد و هر روز برای خلق آثار جدید و ویژگیهای خاص خودش به جان میكوشد. این توجه و كوشش دایمی به كیفیت آثارش و كاربرد شگردهای حرفهای و ارزندهای این نقاشی به ویژه تعهّدات هنری خود را سنگینتر سازد. با این همه او با شور و عشق وصفناپذیر، خستگیهای توانفرسا را به هیچ نمیگیرد. و به كار و كوشش دمافزون خود ادامه میدهد. هنوز تابلویی تمامنشده، دهها موضوع دیگر در ذهنش جوانه میزند. در این دوره، اگرچه تنگناهای اقتصادی و واقعیتهای اجتماعی روز و سنگینی هزینههای زندگی او را به سوی پذیرش سفارشات «نظیرهنگاری» سوق میدهد، ولی او بسیار زود خود را از چنین سفارشاتی خلاص كرده و نقبی از آن تاریكی به سوی نور میزند و راه هنر خود را ادامه میدهد.
عزیمت به تهران در سال 1372 و اقامت در محیط جدید، نقطهی عطفی در زندگی وی میگردد و عقاب بلندپرواز هنرش در افقهای تازهتری اوج میگیرد و با روحیهای بهتر و آرامشی بیشتر آثار بسیار گرانبهایی را خلق نموده و خود را برای برپایی نمایشگاه انفرادی آثار خود در پاییز 1373 در تهران آماده میسازد؛ نمایشگاهی كه هرگز توسط خودش برپا نشد و این شوریده، ناباورانه فقط چند هفته قبل از برپایی آن به ابدیت پیوست و جامعهی هنری ایران را داغدار ساخت.
و امّا سخن آخر دربارهی ایرانی آن كه او در پرتوی خدماتی كه در راه اعتلای نفاشی انجام داده و با پیروان و نقاشان جوانی كه پرورده و تحویل جامعهی هنری ایران نموده و با آثاری كه گنجینهی باارزش هنر ایران زمین را غنا بخشیده، علیرغم خاموشی زودرس و نابهنگام خود در شهریور 1373 در آستانهی 40 سالگی، تازه حیات جاوید خود را در دل شیفتگانش از سر گرفته است؛ و بیهیچ گفتگو نسلهای هنرشناس، رمز كامیابی و راز جاودانی او را در این حقیقت خواهد یافت كه ایرانی به عنوان نقاشی توانا، انسانی پاكدل، بزرگمردی عاشق با عشق به نقاشی و با مهر به خانواده و با ارجگذاری به پاكی و صفا و لطف و وفا زندگی كرد و با آزادگی و وارستگی، با سرافرازی و بلندآوازگی عمری پربار، هرچند به كوتاهی عمر گلهای بهاری را كه در خدمت به تاریخ هنر نقاشی كشورش به سر آورد، تا جایی كه امروز نیز آثار باقیماندهاش راهگشایی ارزشمند برای هنر نقاشی ایران است و تا روزی كه از هنر و عشق و زیبایی نشانی هست، آثار ایرانی، این نقاش عاشق، از هنر و عشق و زیبایی با نسلهای هنردوست داستانها خواهند گفت. ایرانی با عشق زیست و با عشق زیستن را برای ما به یادگار گذاشت.
هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شده به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
2 پاسخ
selam yasha ustad.sag ol var ol.eler agrimasin.
سلام
ضمن تشکر از جامعه شناس برجسته و نام آور شهرمان جناب استاد ترابی ؛ خاطره نقاش معاصر مرحوم ایرانی را گرامی می داریم .