روشن نوروزی
چئویرن: روشن نوروزی
ترجمه: روشن نوروزی
سسلندیرن: روشن نوروزی

زمانی که «گروه رسانه‌ای خبر» تصمیم به انتشار روزنامه «خبر» گرفت، اعضای تحریریه در همان ساختمانی مستقر شدند که دیگر رسانه‌های این گروه مانند «خبر ورزشی» هم در همان‌جا منتشر می‌شدند. ترکیب اعضای تحریریه‌ی رسانه‌های مختلف ارتباطی به هم نداشتند و این تحریریه‌ی جدید چون میهمانی تازه‌وارد، با میزبانانی قدیمی مواجه بود. شاید همین مسئله بود که چندی بعد مدیران این گروه تصمیم گرفتند اتاق کوچکی را در حیاط با عنوان «کافه خبر» ایجاد کنند. محلی که اعضای تحریریه می‌توانستند در آنجا بنشینند، چای و قهوه بنوشند و مطالبشان را بنویسند. خیلی زود اهالی روزنامه تصمیم گرفتند بجای نشستن در داخل ساختمان، لپ‌تاپ‌هایشان را بردارند و در کافه‌ی کوچک حیاط بنشینند. دیری نپایید که پیدا کردن یک صندلی خالی دشوار شد. کافه‌ی کوچک روزنامه محلی برای بحث و تبادل‌نظر درباره رویدادهای مختلف روز بود و بسیاری از ستون‌نویسان روزنامه، سوژه‌های خود را از دل بحث‌های رایج در کافه می‌یافتند.
کافه و کافه نشینی، جزئی از فرهنگ روشنفکری ایرانی در دهه بیست بود. زمانی که هنوز گالری‌ها، سالن‌های تئاتر، موزه‌ها و فرهنگسراها رونق نگرفته بود، کافه‌‌ها پاتوق چهره‌های شاخص ادبی، هنری و سیاسی ایران بودند. سنتی متأثر از کافه‌نشینی روشنفکران اروپایی خصوصاً فرانسه؛ کافه‌نادری در سال ۱۳۰۶ توسط «خاچیک مادیکیانس» مهاجر ارمنی راه افتاد و بعد از جریان کودتای ۲۸ مرداد آبستن جنبش‌های فرهنگی- اجتماعی و بحث‌های فکری ایران شد. «بانی کوچینی» در اوایل دهه ۴۰ شمسی کافه، نگارخانه و رستوران کوچینی را برای نمایش استعدادهای هنری جوانان در رشته‌های نقاشی، مجسمه‌سازی و موسیقی راه‌اندازی کرد و به‌سرعت مشهور شد. کوچینیِ پرآوازه، بیشتر شهرتش را مدیون فرهاد، ترانه‌سرای معروف دهه ۴۰ بود که برای اولین بار ترانه معروف «جمعه» را در این محل خواند. کافه‌ها در این دوران آکادمی‌های غیررسمی بودند که در آن طریقی از نوآموزی جمعی شکل می‌گرفت. اگرچه کافه‌های تهران پاتوق متفکرینی چون ابراهیم گلستان، احمد شاملو، جلال آل‌احمد، بزرگ علوی، محمدعلی سپانلو، فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی و… بود، اما بدون شک کافه‌نشینی در ایران، با نام صادق هدایت گره خورده است. کما اینکه نام تمامی این متفکرین با نام هدایت گره خورده است.
در اواسط دهه ۷۰ با بازتر شدن فضای اجتماعی ایران، سنت کافه‌نشینی در ایران وارد وضع جدیدی شد. کافه‌هایی چون «شوکا» و بعدها «تمدن» در همین فضا ظهور کردند. حتی پدیده‌ی جوان‌مرگ چون «کافه‌تیتر» را هم باید در همین بستر تاریخی و اجتماعی بررسی کرد. اگر اصلی‌ترین خروجی کافه‌های دهه‌های ۳۰ و ۴۰ را آثار ماندگار ادبیات معاصرمان بدانیم، کافه‌های دهه ۷۰ تحت تأثیر فضای جدید رسانه‌ای، توسعه مطبوعات و آزادی‌های نسبی، گسترش استفاده از اینترنت و… قرار گرفتند. نگاهی به روزنامه‌های دهه هفتاد نشان می‌دهد که کافه‌نشینی تا چه اندازه بر روشنفکران جدید که عمدتاً روزنامه‌نگاری را دنبال می‌کنند، تأثیر داشته است.
آنچه کافه را واجد هویت می‌کند، سنت گفتگو در آن است؛ تمام آنچه نادری، کوچینی، شوکا، تمدن و… را به جغرافیایی واجد اهمیت تبدیل می‌کرد، تداوم سنت گفت‌وگو در آن بوده است. گفت‌وگویی که از معنای مدرنش مبتنی بر جایگاه و عنوان خالی بوده است. اساسی‌ترین ویژگی گفت‌و‌گو در کافه‌ها این بود که افراد در آن عناوین و اسامی کتاب‌هایشان را همراه نداشتند و فارغ از سلسله‌مراتب بیرون از کافه، سطح برابری از گفت‌و‌گو را به جریان می‌انداختند. در چنین وضعیتی است که هرکس با داشتن یک صندلی در کافه در جریان سیل گفت‌و‌گو گرفتار می‌آمد.
کافه‌ها با صداهایشان معنا می‌یابند. در کافه‌نادری صدایی پیچیده است که تمامی تفاسیر، تعابیر و تصورات ذهنی ما را شکل داده است. صدایی که حتی آن را نشنیده‌ایم. چه چیزی جز نجواها و صداهای انسان‌های آن روزگار، کافه نادری را واجد اهمیت کرده است؟ این تفکر که فیزیک یا جغرافیای کافه به آن معنا می‌بخشد از اساس بی‌اعتبار است. امروز می‌توان دوباره به نادری رفت، روی صندلی هدایت نشست، قهوه سفارش داد، به دیوارها نگریست و حتی حرف زد! اما واقعیت این است که کافه‌نادری زمانی حیات داشته که صدای هدایت در آن به گوش می‌خورده؛ هولناک‌تر آن‌که صدا چیزی نیست که بتوان آن را به دست آورد.
بسیاری شهرت کافه نادری را به‌واسطه شهرت هدایت می‌دانند. اما نگاهی به نامه‌هایش و خاطراتی که از او نقل شده نشان می‌دهد که هدایت در کافه‌نشینی‌هایش، عناوینش را با خود حمل نمی‌کرده است. اوج داستان شاید در نامه‌هایی است که هدایت به حسن شهید نورائی می‌نویسد و عصبانیتش از «فردید» را با ادبیات خاص خودش بیان می‌کند. عصبانیتی ناشی از این‌که فردید جایگاه نمادینش را با خود در کافه‌نشینی همراه ‌کرده است: «… فقط آقای فردید با این جریان مخالف است و امروز در کافه می‌گفت که فلان پروفسور که کتاب روانشناسی او در فرانسه کلاسیک است، چنین حرف‌هایی نمی‌زند. جلوی بچه‌ها دهنش گا… شد. موجود ضعیف و کله خشکی است. معتقد است حمال اروپایی از… بیشتر چیز می‌فهمد! خودش را اروپایی می‌داند! گویا به‌وسیله intuition [شهود] به آن پی برده است…»
نمی‌توان از نقش رویدادهای پرآشوب تاریخی در تغییر سنت گفتگو در کافه‌ها گذشت؛ همان‌گونه که نمی‌توان از موضوع دگرگون شدن شیوه‌ی زندگی و مبتذل شدن سواد عمومی به‌راحتی عبور کرد. اما مسئله مهم‌تر این است که این روزها در کافه‌نشینی‌ها دیگر کسی بدون جایگاه نمادینش چیزی برای گفتن ندارد. سنت گفتگو یکسره تعطیل شده است. هم در کافه‌‎ها، هم در ادبیات، هم در سیاست و هم در مطبوعات. چرا که همه تلاش می‌کنند پشت عناوینشان، اسامی کتاب‌هایشان و جایگاه نمادینشان سنگر بگیرند. چنانکه احتمالاً همین نشریه‌ای که آن را می‌خوانید، من را وادار خواهد کرد تا عنوانی در کنار اسمم برای نوشتن این یادداشت کوتاه بیاورم. انگار کن که این کلمات بدون آن عنوان بی‌معنایند.
کافه‌ها پس از مرگشان به شهرت می‌رسند. نه کافه نادری، نه کافه شوکا و نه حتی کافه تمدن در زمان حیاتشان عامه‌پسند نبودند. اگرچه از میان این‌ها، تنها کافه تیتر در سال ۱۳۸۶ برچیده شد، اما آن‌هایی که باقی مانده‌اند تنها نامی از هویت قبلی را یدک می‌کشند. آن‌ها دیگر حیاتی ندارد، چون سنت گفتگو در آن‌ها برچیده شده است.

*این یادداشت پیش از این در شماره ۱ مجله «آنگاه» منتشر شده است.

چاپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کافه نشینی و سنت گفتگو

روشن نوروزی
www.ishiq.net

آذربایجان ادبیات و اینجه‌صنعت سایتی

کافه نشینی و سنت گفتگو

روشن نوروزی
www.ishiq.net

آذربایجان ادبیات و اینجه‌صنعت سایتی

کافه نشینی و سنت گفتگو

روشن نوروزی
www.ishiq.net

آذربایجان ادبیات و اینجه‌صنعت سایتی